تنها نفرت دخیل نبود، فاشیسم رفاه اجتماعی قدرت‌مندی پیش نهاد

چکیده :فاشیست‌های ایتالیا پس از به قدرت رسیدن، محیط‌های تفریحی، گروه‌های دانشجویی و جوانان، فعالیت‌های ورزشی و سیاحتی را فراهم کردند. جملگی این تشکیلات اهداف فاشیست‌ها را برای تقویت یک جامعه‌ی به راستی ملی پیش می‌بُرد. آرمان پرورش یک هویت ملی (فاشیست) رژیم را همچنین وادار به اقدامات فرهنگی خارق‌العاده‌ای کرد. فعالیت‌های چشم‌گیر همگانی در زمینه‌‌های معماری، نمایشگاه‌های هنری و تولید فیلم و رادیو را رواج...


شری برمن | ترجمه‌: مریم وحدتی

قیاس ایالات متحده به فاشیسم مکرراً به ذهن خطور می‌کند. تلاش برای درک راستِ‌ احیاشده، فارغ از تعریف‌‌ یا قیاس‌اش به فاشیسمِ  میان دو جنگ قرن بیستم، کمابیش ناممکن است.  مانند فاشیسم، راستِ احیاشده  نیز خردگریز، تنگ‌اندیش، خشن و نژادپرست است. بنابراین قیاس به درستی پیش می رود، و حقیقتی بر آن صحه می‌گذارد. اما فاشیسم تنها با درآویختن به تاریک‌ترین غرایزِ شهروندان قدرت نیافت. فاشیسم هم اساساً با نیازهای روحی و روانی شهروندان سخن گفت تا در شرایطی که سایر بازیگران سیاسی کمک اندک می‌رساندند، از اثرات ویران‌گر سرمایه‌داری در امان بماند.

ریشه‌های فاشیسم در وعده‌ی صیانت از مردم پنهان بود. اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، یورش جهانی‌سازی موجب ویرانیِ اجتماعات، حرفه‌ها و هنجارهای فرهنگی شد و موجی از مهاجرت را روان ساخت. جنبش‌های ناسیونالیستی راست‌گرایانه با وعده‌ی حمایت از مردم در برابر نفوذ هولناک بیگانگان و بازارها  پدید آمدند و مردم سراسیمه، درمانده و آواره از آن حمایت کردند. این جنبش‌های فاشیستیِ آغازین، زندگی سیاسی را در برخی کشورها برهم زدند، اما تا جنگ جهانی دوم با نفوذ نسبتاً آرامی در شرف غلیان بودند.

جنگ جهانی اول اروپا را ویران کرده و ۱۶ میلیون کشته و ۲۰ میلیون ناقص العضو به جا گذاشته بود. اقتصادها را خرد کرده و بذر آشوب پراکنده بود. برای نمونه در ‌ایتالیا، دوره‌ی پس از جنگ، نرخ بالای تورم و بی‌کاری، همچنین اعتصاب‌ها، تصرف کارخانه‌ها، مصادره‌ی زمین‌ها و سایر اشکال ناآرامی و خشونت اجتماعی به بار آمد. دولت‌های لیبرال ایتالیایی در دوران پس از جنگ نتوانستند به درستی از پس این مشکلات برآیند. حوزه‌های انتخاباتی لیبرال‌ها – بازرگانان، مالکان زمین، اعضای طبقه متوسط – آنها را رها کردند. دو حزب مخالف بزرگ این کشور – حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کاتولیک مردم ایتالیا – نیز کمک ناچیزی برای رفع این معضلات اساسی اجتماعی ارائه دادند.

بنیتو موسولینی و حزب فاشیست ملی با بهره جستن از شکست و ناکارآمدی نهادها، احزاب و نخبگان موجود و ارائه‌ی آمیزه‌ای از سیاست‌های «ملی» و «اجتماعی» به نیابت آمد. فاشیست‌ها با وعده‌ی تقویت وحدت ملی، ترجیح منافع ملت بر منافع هر گروه خاص و ارتقای جایگاه ایتالیا در سطح بین‌المللی به میدان آمدند. فاشیست‌ها همچنین به میل ایتالیایی‌ها به امنیت اجتماعی، هم‌بستگی و محافظت در مقابل بحران‌های سرمایه‌داری متمسک شدند. باری، آنها قول دادند که نظم را بازگردانند، از دارایی‌های شخصی محافظت کنند و رفاه را ارتقا دهند، و در عین حال، جامعه را از رکود اقتصادی و اختلال در امان نگه دارند. فاشیست‌ها تأکید کردند که ثروت مستلزم مسؤولیت‌ها و همچنین امتیازات است و باید در جهت منافع ملت حاصل آید.

این دست‌آویزسازی‌ها فاشیست را توانمند ساخت تا تقریباً از جمیع گروه‌های اجتماعی و اقتصادی امداد بگیرد. ایتالیا یک کشور جوان ( شکل‌گرفته در دهه‌ی ۱۸۶۰ ) و گرفتار دسته‌بندی‌های عمیق منطقه‌ای و اجتماعی بود. در حقیقت، این فاشیست‌ها بودند که با ادعای مطلوب‌ترین خدمت‌رسانی در جهت منافع کل اجتماع ملی در کسوت نخستین «حزب مردمی» در ایتالیا درآمدند.

فاشیست‌های ایتالیا پس از به قدرت رسیدن، محیط‌های تفریحی، گروه‌های دانشجویی و جوانان، فعالیت‌های ورزشی و سیاحتی را فراهم کردند. جملگی این تشکیلات اهداف فاشیست‌ها را برای تقویت یک جامعه‌ی به راستی ملی پیش می‌بُرد. آرمان پرورش یک هویت ملی (فاشیست) رژیم را همچنین وادار به اقدامات فرهنگی خارق‌العاده‌ای کرد. فعالیت‌های چشم‌گیر همگانی در زمینه‌‌های معماری، نمایشگاه‌های هنری و تولید فیلم و رادیو را رواج دادند. رژیم به نحو وسیع در اقتصاد مداخله کرد. چنان که یکی از فاشیست‌ها گفت: «هیچ منافع اقتصادی منفردی ورای منافع اقتصادی عمومی دولت نمی‌تواند وجود داشته باشد، هیچ ابتکار اقتصادی فردی وجود ندارد که تحت نظارت و تنظیم دولت قرار نگیرد، هیچ یک از مناسبات طبقات مختلف ملت نیست که دخلی به دولت نداشته باشد». چنین سیاست‌هایی فاشیسم را تا اواخر دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی محبوب نگاه داشت، یعنی آن هنگام که موسولینی عزم بر هم‌پیمانی و اتحاد با هیتلر کرد. صرفاً مشارکت کشور در جنگ جهانی دوم و روی آوردن رژیم ایتالیا به مفهوم صریح‌تر «نژادپرستانه» از فاشیسم بود که فاشیسم ایتالیایی را در نظرها مطرود و منفور ساخت.

فاشیسم ایتالیایی از جهات پراهمیتی با همتای آلمانی خود تفاوت داشت. شاید مهم‌تر از همه اینکه سامی‌ستیزی و نژادپرستی در نسخه‌ی آلمانی نهادی‌تر بود. اما فاشیسم ایتالیایی و آلمانی هم‌سانی‌های مهمی نیز با هم داشتند. آلمان، مانند ایتالیا، یک کشور «نو» (شکل گرفته در ۱۸۷۱) و گرفتار دسته‌بندی‌های عمیق بود. پس از جنگ جهانیِ نخست، آلمان خود را متحمل شرایط تنبیهیِ صلح دیده بود و در دهه‌ی ۱۹۲۰، شورش‌های خشونت‌آمیز، ترورهای سیاسی، تهاجم خارجی و فضاحت تورم بزرگ را تجربه کرده بود. سپس ضربه‌ی رکود بزرگ وارد شد و رنج‌های عظیمی را در آلمان پدیدار ساخت. با این حال، واکنش دولت و سایر بازیگران سیاسی را باید به خاطر آورد. به دلایل مختلف، هم دولت‌های محافظه‌کارِ دوران و هم مخالفان سوسیالیست آنها در وهله‌ی نخست بر سر ریاضت اقتصادی به عنوان پاسخی به بحران موافقت کردند. بنابراین، فرصتی طلایی برای فاشیسم ایجاد شد.

حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان هیتلر وعده‌ی خدمت‌ به جمیع مردم آلمان را داد، اما دیدگاه فاشیست آلمانی درباره‌ی “مردم“، یهودیان و سایر عناصر نامطلوب را دربرنمی‌گرفت. آنها وعده‌ی ایجاد “جامعه‌ی ملی“ را دادند تا به واسطه‌اش بر اختلافات کشور فایق آیند. فاشیست‌ها همچنین متعهد به مبارزه با رکود به نام حمایت از رفاه مردم ضمن فروتنی و ریاضت دولت و سوسیالیست‌ها شدند.  با انتخابات سال ۱۹۳۲، این دست‌آویزی‌ها به ایده‌ی حفاظت از مردم آلمان، به نازی‌ها کمک کرد تا به بزرگ‌ترین حزب سیاسی با پهناورترین پایگاه اقتصادی تبدیل شوند.

در ژانویه ۱۹۳۳، هنگامی که هیتلر صدر اعظم شد، نازی‌ها به سرعت ایجادِ کار و برنامه‌های زیرساختی را آغاز کردند. آنها بنگاه‌ها را به استخدام کارگران ترغیب کردند و اعتبارات بخشیدند. اقتصاد آلمان دوباره جان گرفت و از آمار بی‌کاری به طرز چشم‌گیری کاسته شد: بی‌کاری آلمان از تقریباً ۶ میلیون نفر در اوایل سال ۱۹۳۳ به ۲.۴ میلیون نفر در پایان سال ۱۹۳۴ کاهش یافت. تا سال ۱۹۳۸، آلمان اساساً از اشتغال کامل برخوردار بود. در اواخر دهه‌ی ۱۹۳۰، دولت بر تصمیم‌گیری‌ها پیرامون تولید اقتصادی، سرمایه‌گذاری، دست‌مزدها و قیمت‌ها نظارت می‌کرد. هزینه‌های دولتی به شکل قابل توجهی افزایش می‌یافت.

آلمان نازی کاپیتالیست باقی ماند. اما این مداخله‌ی دولت در اقتصاد جوامع سرمایه‌داری نیز بی‌سابقه بود. نازی‌ها همچنین از یک دولت رفاه بزرگ حمایت کردند (البته برای آلمانی‌های «از نظر نژادی خالص»). این برنامه شامل آموزش عالی رایگان، حمایت از خانواده و کودک، حقوق بازنشستگی، بیمه‌ی سلامت و مجموعه‌ای از برنامه‌های عام‌المنفعه‌ی سرگرمی و تفریحات بود. تمام حوزه‌های زندگی، از جمله اقتصاد، باید تابع «منافع ملی» و تعهد فاشیستی برای پروراندن برابری و تحرک اجتماعی می‌بود. اصلاحات شایسته‌سالاریِ رادیکال معمولاً به عنوان نشان‌ویژه‌ی اقدامات نازی‌ها متصور نمی‌شود، اما همان‌طور که هیتلر یک بار اشاره کرده بود، رایش سوم «راه را برای هر فرد صلاحیت‌دار – از هر تباری– گشوده است تا چنان‌چه واجد شرایط، پویا، کوشا و مصمم باشد، به صدر برسد».

عمدتاً به همین دلایل، تا سال ۱۹۳۹، تجربه‌ی اکثر آلمانی‌ها با رژیم نازی احتمالاً مثبت بود. از قرار معلوم، نازی‌ها بر رکود فایق آمدند و ثبات اقتصادی و سیاسی را احیا کردند. تا زمانی که آلمانی‌ها می‌توانستند خلوص نژادی خود را اثبات کنند و از نمایشِ آشکار خیانت و ناسپاسی بپرهیزند، معمولاً سوسیالیسم ملی را نه به مثابه رژیم استبداد و وحشت، بلکه همچون رژیم اصلاحات و ملایمتِ اجتماعی تجربه می‌کردند. تردیدی نیست که خشونت و نژادپرستی خصلت‌های اساسی فاشیسم بودند. اما برای اکثر ایتالیایی‌ها، آلمانی‌ها و سایر فاشیست‌های اروپایی، این جاذبه مبتنی بر نژادپرستی، یا پاک‌سازی نژادی نبود، بلکه به توانایی فاشیست‌ها در پاسخ‌گویی موثر به بحران‌های سرمایه‌داری در شرایطی که دیگر بازیگران سیاسی حضور نداشتند، تکیه داشت.  فاشیست‌ها تأکید می‌کردند که دولت‌ها می‌توانند و باید سرمایه‌داری را کنترل کنند، که دولت باید و می تواند رفاه اجتماعی را ارتقا بخشد و این‌که جوامع ملی باید بارور شوند. البته راه حل فاشیستی در نهایت بدتر از مسأله بود. در واکنش به وحشت فاشیسم، تا حدودی، حزب دموکرات‌های نیودیل در ایالات متحده و احزاب سوسیال دموکرات در اروپا نیز به صرافتِ مذاکره‌ی مجدد در باب قرارداد اجتماعی افتادند. آنها به شهروندان قول دادند که سرمایه‌داری را کنترل خواهند کرد و سیاست‌های رفاه اجتماعی را پی خواهند گرفت و اقدامات دیگری را برای تقویت همبستگی ملی انجام خواهند داد – اما بدون خدشه به آزادی و دموکراسی که فاشیسم مستلزم‌اش بود.

اکنون پیام روشن است: نمی توانید با هیچ، چیزی را منکوب کنید. اگر سایر بازیگران سیاسی راه حل‌های مجاب‌کننده‌تری برای مشکلات سرمایه‌داری ارائه ندهند، توسل عمومی به جناح راستِ احیاشده ادامه خواهد یافت. و آنگاه قیاس با فاشیسم و فروپاشی دموکراتیک سال‌های میان دو جنگ، حتی مطابق‌تر از آنچه اکنون هست، قابل اثبات خواهد بود.

منبع:

https://aeon.co/ideas/fascism-was-a-right-wing-anti-capitalist-movement

/زیتون

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: تنها نفرت دخیل نبود، فاشیسم رفاه اجتماعی قدرت‌مندی پیش نهاد