دیهگو مارادونا؛ جادوگر، متقلب، پروردگار فوتبال و نابغهای پر از عیب و ایراد
- گییم بالاگه
- کارشناس فوتبال
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر،دومین گل مارادونا در برابر انگلیس در جام جهانی ۱۹۸۶
هنوز یک ماه از زمانی که نوشتم دیهگو مارادونا بر خلاف همه انتظارها ۶۰ ساله شد، نگذشته. روزی که فکر میکنم خیلیها شک داشتند این پیچیدهترین مرد دنیا آن را ببیند.
در شرایطی که سوگوار مارادونا هستیم، تقریبا بیربط به نظر میرسد اگر بگوییم همه ما میتوانستیم چنین چیزی را پیشبینی کنیم. همه میدانستیم بدنش کم کم در حال تسلیم شدن است و ذهنش دارد کارایی خود از دست میدهد. چون هر جا پای دیهگو آرماندو مارادونا در میان باشد، قوانین ظاهرا روال معمول خود را ندارند.
با وجود تمام شناختی که از مارادونا داشتم، وقتی تحقیقات برای کتابی که در موردش مینویسم را آغاز کردم، متوجه شدم عملا هیچ چیز در مورد او نمیدانم.
- دیگو مارادونا؛ زندگی شگفتانگیز اسطوره آرژانتینی در تصویر
- شصت سالگی اسطوره؛ مارادونای واقعی کیست؟
- دیگو مارادونا؛ از اسطوره آرژانتینی چه میدانیم؟
دلیلش هم این بود که ۱۰۰ مارادونای مختلف وجود داشت. او جادوگر، متقلب، خدا، نابغهای پر عیب و ایراد ، پدری مهربان، شوهری خیانتکار، خیری سخاوتمند، انسانی بددهن و پسری از محلهای فقیرنشین بود که با پاهایش جادو میکرد. مردی که خود را به قله رساند و سقوط کرد، در حالی که کوکایین بدنش را در هم شکسته بود.
دیهگو خیلی خوب از خودش مراقبت نمیکرد اما در نهایت تاسف، فوتبال هم مراقب او نبود. تمام سالهایی که در آرژانتین، اسپانیا و ایتالیا بازی میکرد، انواع و اقسام داروها را به او تزریق کردند تا دردی که به طور مداوم گرفتارش بود، تسکین یابد. بیشتر وقتها حتی نمیٔدانست چه چیزی به او داده میشود.
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر،مارادونا ناپولی را به اوج رساند
از همان لحظهای که به تیمهای پایه باشگاه آرژانتینوس جونیورز پیوست، مشخص بود بازیکنی معمولی نیست. در فوتبال امروز، مهارتهای مارادونا به محافظت بیشتر از او منجر میشد. اما آن زمان این مهارتها صرفا حکم ابزار تحریک حریف را داشتند؛ تضمینی برای این که او هر جا بازی کند، قربانی خطاهای وحشیانه خواهد شد.
این خطاها، که بسیاری از آنها بدون مجازات باقی میماند، او را با انبوهی از مصدومیتهای وحشتناک در سراسر زندگی حرفهایش مواجه کرد و این یعنی بخش زیادی از عمر او صرف مبارزه با دردهای فلج کننده شد.
یک مورد از این خطاها در دوران حضور مارادونا در بارسلونا پیش آمد. سال ۱۹۸۳ وقتی آندونی گویکوچهآ - که در بریتانیا به قصاب بیلبائو معروف است- با تکل معروف خود، پای او را شکست. گویکوچهآ تا امروز کفشهایی که موقع زدن این ضربه وحشتناک به پا داشت را در ویترینی شیشهای نگه داشته. اما این کفشها برای گویکوچهآ معنایی فراتر از این داشت، چون چند روز بعد وقتی در دیدار جام باشگاههای اروپا توپ را راهی دروازه کرد، آنها را به پا داشت؛ آنهم در هفتهای وحشتناک که به دلیل به خطر انداختن آینده حرفهای مارادونا به شدت خود را تحت فشار حس میکرد.
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر،مارادونا و کاپ قهرمانی در جام جهانی
تغییر در قوانین، نتیجه مستقیم برخی از مصدومیتهای مارادونا بود. چند سال پیش در مصاحبهای که با او داشتم به من گفت بازیکنانی مثل لیونل مسی خیلی مدیونش هستند چون برخی تکلهایی که به او زده شده در فوتبال امروز به هیچ وجه مجاز نیستند.
در ۱۹۸۴ وقتی به ناپولی پیوست، دیگر نه فقط نماد یک تیم که تجسم آرزوها، رویاها و آرمانهای یک کشور بود. بعد هم آن دیدار فراموشنشدنی یک چهارم نهایی جام جهانی ۱۹۸۶ مقابل انگلیس از راه رسید.
آن یکشنبه در مکزیکوسیتی، جهان شاهد مردی بود که - به معنای واقعی کلمه- یک تنه ملتی افسرده را بلند کرد و به عرش برد. او در ۴ دقیقه دو گل زد تا به آنها این جرات را بدهد که فکر کنند میتوانند مثل او بهترین در دنیا باشند. همه ما خوب میدانیم که او چطور از پس این کار برآمد، اول با بدجنسی و بعد هم با تواناییهای درخشان محسورکنندهاش.
در آن لحظات بود که مارادونا از یک ستاره به اسطوره تبدیل شد.
یکی از نزدیکان او گفت، وقتی توانایی زدن گلهایی مثل گل دوم را دارد، نیازی به زدن گلی شبیه به گل اول نبود. مارادونا اما به این حرف او خندید، خوشحال از این که این همه استیصال بوجود آورده و هوادارانی این چنین وفادار دارد.
ماه گذشته نوشتم برای رسیدن به شناختی صحیح از مارادونا، باید با رمز و راز آرژانتین آشنا شد؛ کشوری که به شخصیتهایی نظیر مارادونا نیاز دارد تا همچون مسیح آن را به عظمتی که خود را سزاوارش میداند، برسانند. علاوه بر این باید این را هم پذیرفت که او یک زندگی مملو از تناقضهای باورنکردنی داشت، یک زندگی همراه با اشتباهات بزرگ - که در صدد رفع آنها برمیآمد-، همینطور شاهکارهای حماسی، فروپاشیها و شروعهای دوباره.
دیهگو یک عصیانگر بود. عصیانگری که قدرت داشت. او این را خوب میدانست و از آن برای کارهای خیر و کمک به دوستانی که به او نیاز داشتند، استفاده میکرد.
وقتی در آرژانتینوس جونیورز بود، باشگاه هم در داخل و هم در خارج از کشور مسابقات دوستانه ترتیب میداد و از او به عنوان فوقستاره استفاده میکرد تا برای حضور در این بازیها پول بگیرد. آن موقع تلویزیونهای رنگی تازه به بازار آمده بودند و بازیکنان برای دریافت پاداشهای خود که تا آن زمان به تعویق افتاده بود لحظهشماری میکردند تا با پولش یکی از این تلویزیونها بخرند. این پول در نهایت زمانی به آنها پرداخت شد که دیهگوی ۱۸ ساله به رییس باشگاه گفت اگر پول آنها را ندهد، بازی نخواهد کرد.
او در فوتبال از نظر عده زیادی یک پیشتاز بود، همینطور در بسیاری از جنبههای بازی که حالا کاملا عادی به نظر میرسند.
او اولین بازیکنی بود که یک مدیر برنامه تمام وقت و مربی بدنسازی داشت، همینطور یکی از اولین بازیکنانی که با شجاعت نظراتش را بیان کرد و در دفاع از حق بازیکنان برای گرفتن قراردادهای منصفانه جنگید.
او از اولین بازیکنانی بود که برای دفاع از حقوق فوتبالیستهایی که مجبور میشدند در گرمای شدید و خطرناک به زمین بروند، مبارز کرد. خود او در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک چنین شرایطی را تجربه کرده بود. دیهگو اولین بازیکنی بود که وجود فساد در فیفا را با صدای بلند فریاد زد. سالها پیش از آن که تحقیقات افبیآی فساد ریشهدوانده در نهاد حاکم بر فوتبال را برملا کند. او این کار را زمانی انجام داد که هیچ کس نمیخواست آرامش موجود را بر هم بزند.
مارادونا عصیان کرد چون به عدالت طبیعت باور داشت. او معتقد بود این بازیکنان هستند که باید ستاره نمایش باشند نه نهادهای حاکم بر فوتبال. مارادونا در تمام دوران حرفهایاش برای قراردادهای منصفانهتر مبارزه کرد، همینطور برای احترام بیشتر به بازیکنان با استعداد از جمله خودش.
ناپولی باشگاهی بود که در آن هم به بزرگترین افتخارات رسید و هم غمانگیزترین دوران افول را تجربه کرد. او ناپولی را ساخت و ناپولی او را … اما بعد آنها او را شکستند و او هم خودش را شکست.
در فصل اول حضورش در ناپولی، باشگاه که تمایلی به استفاده از قابلیتهای آشکار دیهگو نداشت، نتوانست آنطور که باید از او بازی بگیرد. ناپولی آن فصل هشتم شد. اما بعد کم کم متوجه اهمیتش برای باشگاه شدند و فصل بعد به جایگاه سوم در لیگ رسیدند.
پس شاید منصفانه باشد که بگوییم دوران اوج مارادونا از فصل ۸۶-۱۹۸۵ که او در تیم جا افتاد، شروع شد. بعد از قهرمانی با آرژانتین در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک، مارادونا ناپولی را هم به اولین جام خود در سری آ رساند و قهرمانی تیم در جام حذفی همان سال نشان داد این موفقیتها تصادفی نبوده.
اینها همه در ۱۹۸۷ اتفاق افتاد. دیهگو، محبوس در شهری که هر جا میرفت جمعی از هواداران و پاپاراتزی در تعقیبش بودند، به استفاده از کوکایین در دستشویی خانه مجلل خود روی آورد. او دیگر معتاد شده بود؛ تمرینات تیم را از دست میداد و دور و برش پر بود از آدمهای چاپلوسی که با تعریف مدام از نبوغاش و گفتن این که چقدر دارد خوش میگذارند، او را در مسیر تیره و تار خودویرانگری همراهی کردند.
فروپاشی دیهگو آغاز شده بود.
با این حال فصل ۹۰-۱۹۸۹ ناپولی را یک بار دیگر هم به قهرمانی رساند. اما تنها سایه بازیکنی بود که چند سال قبل همه میشناختند.
او در حالی که پشیمانی کاملا در لحنش هویدا بود به من گفت: " فقط تصورش را بکن، اگر پاک بودم به چه چیزهایی میتوانستم برسم."
اینها همه بخشی از معمای مارادوناست که تحقیقات برای کتابی که در موردش مینویسم را برایم به شدت جذاب کرده است.
منبع تصویر، Guillem Balague
توضیح تصویر،مارادونا با پیراهن بیگلزوید یونایتد عکس گرفته؟ اگر مدرک میخواهید اینجاست
اما او واقعا که بود؟ در بازی مقابل انگلیس، او ظرف ۲۵۰ ثانیه از بازیکنی که قوانین را به سبک خودش بازنویسی کرد به یک نابغه تبدیل شد. به عنوان فوتبالیست و انسان، او در زندگی روی بلندترین قلهها ایستاد، البته پیش از آنکه به عمیقترین و تاریکترین درههای ناامیدی سقوط کند. مارادونا نتوانست خودش را با شمایل خداگونهای که از او ساخته شده بود، وفق دهد هر چند ظاهرا بدون آن هم نمیتوانست دوام بیاورد.
او درست فهمیده نشد و به همین دلیل حس میکرد دوستش ندارند. به سختی میتوان بازیکن دیگری پیدا کرد که تجسم خواستههای مختلف طیف وسیعی از مردم باشد. او رویایی که به دنبالش بود را زندگی کرد و این چیزی بود که آنها هم میخواستند.
اما آنچه از مارادونا در ذهن من باقی خواهد ماند، آن شخصیت از خودراضی، گستاخ و بیپردهای نیست که بیشک میتوانست باشد. بلکه او را به عنوان مردی مهربان و دلسوز به یاد خواهم آورد. من مردی را به یاد خواهم آورد که وقتی ده، دوازده پیراهن تیم ملی آرژانتین برای امضا به او داده شده بود، از آنها صرفنظر کرد و به جایش پیراهن باشگاه محبوبم، بیگلزوید یونایتد که من رییساش هستم را برداشت و پرسید دلم میخواهد با او در حالی که آن را در دستش گرفته عکس بگیرم.
دیگر بازیکنی شبیه به او را نخواهیم دید.
- گییم بالاگه
- کارشناس فوتبال
منبع تصویر، Getty Images
دومین گل مارادونا در برابر انگلیس در جام جهانی ۱۹۸۶
هنوز یک ماه از زمانی که نوشتم دیهگو مارادونا بر خلاف همه انتظارها ۶۰ ساله شد، نگذشته. روزی که فکر میکنم خیلیها شک داشتند این پیچیدهترین مرد دنیا آن را ببیند.
در شرایطی که سوگوار مارادونا هستیم، تقریبا بیربط به نظر میرسد اگر بگوییم همه ما میتوانستیم چنین چیزی را پیشبینی کنیم. همه میدانستیم بدنش کم کم در حال تسلیم شدن است و ذهنش دارد کارایی خود از دست میدهد. چون هر جا پای دیهگو آرماندو مارادونا در میان باشد، قوانین ظاهرا روال معمول خود را ندارند.
با وجود تمام شناختی که از مارادونا داشتم، وقتی تحقیقات برای کتابی که در موردش مینویسم را آغاز کردم، متوجه شدم عملا هیچ چیز در مورد او نمیدانم.
دلیلش هم این بود که ۱۰۰ مارادونای مختلف وجود داشت. او جادوگر، متقلب، خدا، نابغهای پر عیب و ایراد ، پدری مهربان، شوهری خیانتکار، خیری سخاوتمند، انسانی بددهن و پسری از محلهای فقیرنشین بود که با پاهایش جادو میکرد. مردی که خود را به قله رساند و سقوط کرد، در حالی که کوکایین بدنش را در هم شکسته بود.
دیهگو خیلی خوب از خودش مراقبت نمیکرد اما در نهایت تاسف، فوتبال هم مراقب او نبود. تمام سالهایی که در آرژانتین، اسپانیا و ایتالیا بازی میکرد، انواع و اقسام داروها را به او تزریق کردند تا دردی که به طور مداوم گرفتارش بود، تسکین یابد. بیشتر وقتها حتی نمیٔدانست چه چیزی به او داده میشود.
منبع تصویر، Getty Images
مارادونا ناپولی را به اوج رساند
از همان لحظهای که به تیمهای پایه باشگاه آرژانتینوس جونیورز پیوست، مشخص بود بازیکنی معمولی نیست. در فوتبال امروز، مهارتهای مارادونا به محافظت بیشتر از او منجر میشد. اما آن زمان این مهارتها صرفا حکم ابزار تحریک حریف را داشتند؛ تضمینی برای این که او هر جا بازی کند، قربانی خطاهای وحشیانه خواهد شد.
این خطاها، که بسیاری از آنها بدون مجازات باقی میماند، او را با انبوهی از مصدومیتهای وحشتناک در سراسر زندگی حرفهایش مواجه کرد و این یعنی بخش زیادی از عمر او صرف مبارزه با دردهای فلج کننده شد.
یک مورد از این خطاها در دوران حضور مارادونا در بارسلونا پیش آمد. سال ۱۹۸۳ وقتی آندونی گویکوچهآ - که در بریتانیا به قصاب بیلبائو معروف است- با تکل معروف خود، پای او را شکست. گویکوچهآ تا امروز کفشهایی که موقع زدن این ضربه وحشتناک به پا داشت را در ویترینی شیشهای نگه داشته. اما این کفشها برای گویکوچهآ معنایی فراتر از این داشت، چون چند روز بعد وقتی در دیدار جام باشگاههای اروپا توپ را راهی دروازه کرد، آنها را به پا داشت؛ آنهم در هفتهای وحشتناک که به دلیل به خطر انداختن آینده حرفهای مارادونا به شدت خود را تحت فشار حس میکرد.
منبع تصویر، Getty Images
مارادونا و کاپ قهرمانی در جام جهانی
تغییر در قوانین، نتیجه مستقیم برخی از مصدومیتهای مارادونا بود. چند سال پیش در مصاحبهای که با او داشتم به من گفت بازیکنانی مثل لیونل مسی خیلی مدیونش هستند چون برخی تکلهایی که به او زده شده در فوتبال امروز به هیچ وجه مجاز نیستند.
در ۱۹۸۴ وقتی به ناپولی پیوست، دیگر نه فقط نماد یک تیم که تجسم آرزوها، رویاها و آرمانهای یک کشور بود. بعد هم آن دیدار فراموشنشدنی یک چهارم نهایی جام جهانی ۱۹۸۶ مقابل انگلیس از راه رسید.
آن یکشنبه در مکزیکوسیتی، جهان شاهد مردی بود که - به معنای واقعی کلمه- یک تنه ملتی افسرده را بلند کرد و به عرش برد. او در ۴ دقیقه دو گل زد تا به آنها این جرات را بدهد که فکر کنند میتوانند مثل او بهترین در دنیا باشند. همه ما خوب میدانیم که او چطور از پس این کار برآمد، اول با بدجنسی و بعد هم با تواناییهای درخشان محسورکنندهاش.
در آن لحظات بود که مارادونا از یک ستاره به اسطوره تبدیل شد.
یکی از نزدیکان او گفت، وقتی توانایی زدن گلهایی مثل گل دوم را دارد، نیازی به زدن گلی شبیه به گل اول نبود. مارادونا اما به این حرف او خندید، خوشحال از این که این همه استیصال بوجود آورده و هوادارانی این چنین وفادار دارد.
ماه گذشته نوشتم برای رسیدن به شناختی صحیح از مارادونا، باید با رمز و راز آرژانتین آشنا شد؛ کشوری که به شخصیتهایی نظیر مارادونا نیاز دارد تا همچون مسیح آن را به عظمتی که خود را سزاوارش میداند، برسانند. علاوه بر این باید این را هم پذیرفت که او یک زندگی مملو از تناقضهای باورنکردنی داشت، یک زندگی همراه با اشتباهات بزرگ - که در صدد رفع آنها برمیآمد-، همینطور شاهکارهای حماسی، فروپاشیها و شروعهای دوباره.
دیهگو یک عصیانگر بود. عصیانگری که قدرت داشت. او این را خوب میدانست و از آن برای کارهای خیر و کمک به دوستانی که به او نیاز داشتند، استفاده میکرد.
وقتی در آرژانتینوس جونیورز بود، باشگاه هم در داخل و هم در خارج از کشور مسابقات دوستانه ترتیب میداد و از او به عنوان فوقستاره استفاده میکرد تا برای حضور در این بازیها پول بگیرد. آن موقع تلویزیونهای رنگی تازه به بازار آمده بودند و بازیکنان برای دریافت پاداشهای خود که تا آن زمان به تعویق افتاده بود لحظهشماری میکردند تا با پولش یکی از این تلویزیونها بخرند. این پول در نهایت زمانی به آنها پرداخت شد که دیهگوی ۱۸ ساله به رییس باشگاه گفت اگر پول آنها را ندهد، بازی نخواهد کرد.
او در فوتبال از نظر عده زیادی یک پیشتاز بود، همینطور در بسیاری از جنبههای بازی که حالا کاملا عادی به نظر میرسند.
او اولین بازیکنی بود که یک مدیر برنامه تمام وقت و مربی بدنسازی داشت، همینطور یکی از اولین بازیکنانی که با شجاعت نظراتش را بیان کرد و در دفاع از حق بازیکنان برای گرفتن قراردادهای منصفانه جنگید.
او از اولین بازیکنانی بود که برای دفاع از حقوق فوتبالیستهایی که مجبور میشدند در گرمای شدید و خطرناک به زمین بروند، مبارز کرد. خود او در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک چنین شرایطی را تجربه کرده بود. دیهگو اولین بازیکنی بود که وجود فساد در فیفا را با صدای بلند فریاد زد. سالها پیش از آن که تحقیقات افبیآی فساد ریشهدوانده در نهاد حاکم بر فوتبال را برملا کند. او این کار را زمانی انجام داد که هیچ کس نمیخواست آرامش موجود را بر هم بزند.
مارادونا عصیان کرد چون به عدالت طبیعت باور داشت. او معتقد بود این بازیکنان هستند که باید ستاره نمایش باشند نه نهادهای حاکم بر فوتبال. مارادونا در تمام دوران حرفهایاش برای قراردادهای منصفانهتر مبارزه کرد، همینطور برای احترام بیشتر به بازیکنان با استعداد از جمله خودش.
ناپولی باشگاهی بود که در آن هم به بزرگترین افتخارات رسید و هم غمانگیزترین دوران افول را تجربه کرد. او ناپولی را ساخت و ناپولی او را … اما بعد آنها او را شکستند و او هم خودش را شکست.
در فصل اول حضورش در ناپولی، باشگاه که تمایلی به استفاده از قابلیتهای آشکار دیهگو نداشت، نتوانست آنطور که باید از او بازی بگیرد. ناپولی آن فصل هشتم شد. اما بعد کم کم متوجه اهمیتش برای باشگاه شدند و فصل بعد به جایگاه سوم در لیگ رسیدند.
پس شاید منصفانه باشد که بگوییم دوران اوج مارادونا از فصل ۸۶-۱۹۸۵ که او در تیم جا افتاد، شروع شد. بعد از قهرمانی با آرژانتین در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک، مارادونا ناپولی را هم به اولین جام خود در سری آ رساند و قهرمانی تیم در جام حذفی همان سال نشان داد این موفقیتها تصادفی نبوده.
اینها همه در ۱۹۸۷ اتفاق افتاد. دیهگو، محبوس در شهری که هر جا میرفت جمعی از هواداران و پاپاراتزی در تعقیبش بودند، به استفاده از کوکایین در دستشویی خانه مجلل خود روی آورد. او دیگر معتاد شده بود؛ تمرینات تیم را از دست میداد و دور و برش پر بود از آدمهای چاپلوسی که با تعریف مدام از نبوغاش و گفتن این که چقدر دارد خوش میگذارند، او را در مسیر تیره و تار خودویرانگری همراهی کردند.
فروپاشی دیهگو آغاز شده بود.
با این حال فصل ۹۰-۱۹۸۹ ناپولی را یک بار دیگر هم به قهرمانی رساند. اما تنها سایه بازیکنی بود که چند سال قبل همه میشناختند.
او در حالی که پشیمانی کاملا در لحنش هویدا بود به من گفت: " فقط تصورش را بکن، اگر پاک بودم به چه چیزهایی میتوانستم برسم."
اینها همه بخشی از معمای مارادوناست که تحقیقات برای کتابی که در موردش مینویسم را برایم به شدت جذاب کرده است.
منبع تصویر، Guillem Balague
مارادونا با پیراهن بیگلزوید یونایتد عکس گرفته؟ اگر مدرک میخواهید اینجاست
اما او واقعا که بود؟ در بازی مقابل انگلیس، او ظرف ۲۵۰ ثانیه از بازیکنی که قوانین را به سبک خودش بازنویسی کرد به یک نابغه تبدیل شد. به عنوان فوتبالیست و انسان، او در زندگی روی بلندترین قلهها ایستاد، البته پیش از آنکه به عمیقترین و تاریکترین درههای ناامیدی سقوط کند. مارادونا نتوانست خودش را با شمایل خداگونهای که از او ساخته شده بود، وفق دهد هر چند ظاهرا بدون آن هم نمیتوانست دوام بیاورد.
او درست فهمیده نشد و به همین دلیل حس میکرد دوستش ندارند. به سختی میتوان بازیکن دیگری پیدا کرد که تجسم خواستههای مختلف طیف وسیعی از مردم باشد. او رویایی که به دنبالش بود را زندگی کرد و این چیزی بود که آنها هم میخواستند.
اما آنچه از مارادونا در ذهن من باقی خواهد ماند، آن شخصیت از خودراضی، گستاخ و بیپردهای نیست که بیشک میتوانست باشد. بلکه او را به عنوان مردی مهربان و دلسوز به یاد خواهم آورد. من مردی را به یاد خواهم آورد که وقتی ده، دوازده پیراهن تیم ملی آرژانتین برای امضا به او داده شده بود، از آنها صرفنظر کرد و به جایش پیراهن باشگاه محبوبم، بیگلزوید یونایتد که من رییساش هستم را برداشت و پرسید دلم میخواهد با او در حالی که آن را در دستش گرفته عکس بگیرم.
دیگر بازیکنی شبیه به او را نخواهیم دید.
- گییم بالاگه
- کارشناس فوتبال
منبع تصویر، Getty Images
دومین گل مارادونا در برابر انگلیس در جام جهانی ۱۹۸۶
هنوز یک ماه از زمانی که نوشتم دیهگو مارادونا بر خلاف همه انتظارها ۶۰ ساله شد، نگذشته. روزی که فکر میکنم خیلیها شک داشتند این پیچیدهترین مرد دنیا آن را ببیند.
در شرایطی که سوگوار مارادونا هستیم، تقریبا بیربط به نظر میرسد اگر بگوییم همه ما میتوانستیم چنین چیزی را پیشبینی کنیم. همه میدانستیم بدنش کم کم در حال تسلیم شدن است و ذهنش دارد کارایی خود از دست میدهد. چون هر جا پای دیهگو آرماندو مارادونا در میان باشد، قوانین ظاهرا روال معمول خود را ندارند.
با وجود تمام شناختی که از مارادونا داشتم، وقتی تحقیقات برای کتابی که در موردش مینویسم را آغاز کردم، متوجه شدم عملا هیچ چیز در مورد او نمیدانم.
دلیلش هم این بود که ۱۰۰ مارادونای مختلف وجود داشت. او جادوگر، متقلب، خدا، نابغهای پر عیب و ایراد ، پدری مهربان، شوهری خیانتکار، خیری سخاوتمند، انسانی بددهن و پسری از محلهای فقیرنشین بود که با پاهایش جادو میکرد. مردی که خود را به قله رساند و سقوط کرد، در حالی که کوکایین بدنش را در هم شکسته بود.
دیهگو خیلی خوب از خودش مراقبت نمیکرد اما در نهایت تاسف، فوتبال هم مراقب او نبود. تمام سالهایی که در آرژانتین، اسپانیا و ایتالیا بازی میکرد، انواع و اقسام داروها را به او تزریق کردند تا دردی که به طور مداوم گرفتارش بود، تسکین یابد. بیشتر وقتها حتی نمیٔدانست چه چیزی به او داده میشود.
منبع تصویر، Getty Images
مارادونا ناپولی را به اوج رساند
از همان لحظهای که به تیمهای پایه باشگاه آرژانتینوس جونیورز پیوست، مشخص بود بازیکنی معمولی نیست. در فوتبال امروز، مهارتهای مارادونا به محافظت بیشتر از او منجر میشد. اما آن زمان این مهارتها صرفا حکم ابزار تحریک حریف را داشتند؛ تضمینی برای این که او هر جا بازی کند، قربانی خطاهای وحشیانه خواهد شد.
این خطاها، که بسیاری از آنها بدون مجازات باقی میماند، او را با انبوهی از مصدومیتهای وحشتناک در سراسر زندگی حرفهایش مواجه کرد و این یعنی بخش زیادی از عمر او صرف مبارزه با دردهای فلج کننده شد.
یک مورد از این خطاها در دوران حضور مارادونا در بارسلونا پیش آمد. سال ۱۹۸۳ وقتی آندونی گویکوچهآ - که در بریتانیا به قصاب بیلبائو معروف است- با تکل معروف خود، پای او را شکست. گویکوچهآ تا امروز کفشهایی که موقع زدن این ضربه وحشتناک به پا داشت را در ویترینی شیشهای نگه داشته. اما این کفشها برای گویکوچهآ معنایی فراتر از این داشت، چون چند روز بعد وقتی در دیدار جام باشگاههای اروپا توپ را راهی دروازه کرد، آنها را به پا داشت؛ آنهم در هفتهای وحشتناک که به دلیل به خطر انداختن آینده حرفهای مارادونا به شدت خود را تحت فشار حس میکرد.
منبع تصویر، Getty Images
مارادونا و کاپ قهرمانی در جام جهانی
تغییر در قوانین، نتیجه مستقیم برخی از مصدومیتهای مارادونا بود. چند سال پیش در مصاحبهای که با او داشتم به من گفت بازیکنانی مثل لیونل مسی خیلی مدیونش هستند چون برخی تکلهایی که به او زده شده در فوتبال امروز به هیچ وجه مجاز نیستند.
در ۱۹۸۴ وقتی به ناپولی پیوست، دیگر نه فقط نماد یک تیم که تجسم آرزوها، رویاها و آرمانهای یک کشور بود. بعد هم آن دیدار فراموشنشدنی یک چهارم نهایی جام جهانی ۱۹۸۶ مقابل انگلیس از راه رسید.
آن یکشنبه در مکزیکوسیتی، جهان شاهد مردی بود که - به معنای واقعی کلمه- یک تنه ملتی افسرده را بلند کرد و به عرش برد. او در ۴ دقیقه دو گل زد تا به آنها این جرات را بدهد که فکر کنند میتوانند مثل او بهترین در دنیا باشند. همه ما خوب میدانیم که او چطور از پس این کار برآمد، اول با بدجنسی و بعد هم با تواناییهای درخشان محسورکنندهاش.
در آن لحظات بود که مارادونا از یک ستاره به اسطوره تبدیل شد.
یکی از نزدیکان او گفت، وقتی توانایی زدن گلهایی مثل گل دوم را دارد، نیازی به زدن گلی شبیه به گل اول نبود. مارادونا اما به این حرف او خندید، خوشحال از این که این همه استیصال بوجود آورده و هوادارانی این چنین وفادار دارد.
ماه گذشته نوشتم برای رسیدن به شناختی صحیح از مارادونا، باید با رمز و راز آرژانتین آشنا شد؛ کشوری که به شخصیتهایی نظیر مارادونا نیاز دارد تا همچون مسیح آن را به عظمتی که خود را سزاوارش میداند، برسانند. علاوه بر این باید این را هم پذیرفت که او یک زندگی مملو از تناقضهای باورنکردنی داشت، یک زندگی همراه با اشتباهات بزرگ - که در صدد رفع آنها برمیآمد-، همینطور شاهکارهای حماسی، فروپاشیها و شروعهای دوباره.
دیهگو یک عصیانگر بود. عصیانگری که قدرت داشت. او این را خوب میدانست و از آن برای کارهای خیر و کمک به دوستانی که به او نیاز داشتند، استفاده میکرد.
وقتی در آرژانتینوس جونیورز بود، باشگاه هم در داخل و هم در خارج از کشور مسابقات دوستانه ترتیب میداد و از او به عنوان فوقستاره استفاده میکرد تا برای حضور در این بازیها پول بگیرد. آن موقع تلویزیونهای رنگی تازه به بازار آمده بودند و بازیکنان برای دریافت پاداشهای خود که تا آن زمان به تعویق افتاده بود لحظهشماری میکردند تا با پولش یکی از این تلویزیونها بخرند. این پول در نهایت زمانی به آنها پرداخت شد که دیهگوی ۱۸ ساله به رییس باشگاه گفت اگر پول آنها را ندهد، بازی نخواهد کرد.
او در فوتبال از نظر عده زیادی یک پیشتاز بود، همینطور در بسیاری از جنبههای بازی که حالا کاملا عادی به نظر میرسند.
او اولین بازیکنی بود که یک مدیر برنامه تمام وقت و مربی بدنسازی داشت، همینطور یکی از اولین بازیکنانی که با شجاعت نظراتش را بیان کرد و در دفاع از حق بازیکنان برای گرفتن قراردادهای منصفانه جنگید.
او از اولین بازیکنانی بود که برای دفاع از حقوق فوتبالیستهایی که مجبور میشدند در گرمای شدید و خطرناک به زمین بروند، مبارز کرد. خود او در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک چنین شرایطی را تجربه کرده بود. دیهگو اولین بازیکنی بود که وجود فساد در فیفا را با صدای بلند فریاد زد. سالها پیش از آن که تحقیقات افبیآی فساد ریشهدوانده در نهاد حاکم بر فوتبال را برملا کند. او این کار را زمانی انجام داد که هیچ کس نمیخواست آرامش موجود را بر هم بزند.
مارادونا عصیان کرد چون به عدالت طبیعت باور داشت. او معتقد بود این بازیکنان هستند که باید ستاره نمایش باشند نه نهادهای حاکم بر فوتبال. مارادونا در تمام دوران حرفهایاش برای قراردادهای منصفانهتر مبارزه کرد، همینطور برای احترام بیشتر به بازیکنان با استعداد از جمله خودش.
ناپولی باشگاهی بود که در آن هم به بزرگترین افتخارات رسید و هم غمانگیزترین دوران افول را تجربه کرد. او ناپولی را ساخت و ناپولی او را … اما بعد آنها او را شکستند و او هم خودش را شکست.
در فصل اول حضورش در ناپولی، باشگاه که تمایلی به استفاده از قابلیتهای آشکار دیهگو نداشت، نتوانست آنطور که باید از او بازی بگیرد. ناپولی آن فصل هشتم شد. اما بعد کم کم متوجه اهمیتش برای باشگاه شدند و فصل بعد به جایگاه سوم در لیگ رسیدند.
پس شاید منصفانه باشد که بگوییم دوران اوج مارادونا از فصل ۸۶-۱۹۸۵ که او در تیم جا افتاد، شروع شد. بعد از قهرمانی با آرژانتین در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک، مارادونا ناپولی را هم به اولین جام خود در سری آ رساند و قهرمانی تیم در جام حذفی همان سال نشان داد این موفقیتها تصادفی نبوده.
اینها همه در ۱۹۸۷ اتفاق افتاد. دیهگو، محبوس در شهری که هر جا میرفت جمعی از هواداران و پاپاراتزی در تعقیبش بودند، به استفاده از کوکایین در دستشویی خانه مجلل خود روی آورد. او دیگر معتاد شده بود؛ تمرینات تیم را از دست میداد و دور و برش پر بود از آدمهای چاپلوسی که با تعریف مدام از نبوغاش و گفتن این که چقدر دارد خوش میگذارند، او را در مسیر تیره و تار خودویرانگری همراهی کردند.
فروپاشی دیهگو آغاز شده بود.
با این حال فصل ۹۰-۱۹۸۹ ناپولی را یک بار دیگر هم به قهرمانی رساند. اما تنها سایه بازیکنی بود که چند سال قبل همه میشناختند.
او در حالی که پشیمانی کاملا در لحنش هویدا بود به من گفت: " فقط تصورش را بکن، اگر پاک بودم به چه چیزهایی میتوانستم برسم."
اینها همه بخشی از معمای مارادوناست که تحقیقات برای کتابی که در موردش مینویسم را برایم به شدت جذاب کرده است.
منبع تصویر، Guillem Balague
مارادونا با پیراهن بیگلزوید یونایتد عکس گرفته؟ اگر مدرک میخواهید اینجاست
اما او واقعا که بود؟ در بازی مقابل انگلیس، او ظرف ۲۵۰ ثانیه از بازیکنی که قوانین را به سبک خودش بازنویسی کرد به یک نابغه تبدیل شد. به عنوان فوتبالیست و انسان، او در زندگی روی بلندترین قلهها ایستاد، البته پیش از آنکه به عمیقترین و تاریکترین درههای ناامیدی سقوط کند. مارادونا نتوانست خودش را با شمایل خداگونهای که از او ساخته شده بود، وفق دهد هر چند ظاهرا بدون آن هم نمیتوانست دوام بیاورد.
او درست فهمیده نشد و به همین دلیل حس میکرد دوستش ندارند. به سختی میتوان بازیکن دیگری پیدا کرد که تجسم خواستههای مختلف طیف وسیعی از مردم باشد. او رویایی که به دنبالش بود را زندگی کرد و این چیزی بود که آنها هم میخواستند.
اما آنچه از مارادونا در ذهن من باقی خواهد ماند، آن شخصیت از خودراضی، گستاخ و بیپردهای نیست که بیشک میتوانست باشد. بلکه او را به عنوان مردی مهربان و دلسوز به یاد خواهم آورد. من مردی را به یاد خواهم آورد که وقتی ده، دوازده پیراهن تیم ملی آرژانتین برای امضا به او داده شده بود، از آنها صرفنظر کرد و به جایش پیراهن باشگاه محبوبم، بیگلزوید یونایتد که من رییساش هستم را برداشت و پرسید دلم میخواهد با او در حالی که آن را در دستش گرفته عکس بگیرم.
دیگر بازیکنی شبیه به او را نخواهیم دید.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: دیهگو مارادونا؛ جادوگر، متقلب، پروردگار فوتبال و نابغهای پر از عیب و ایراد