کرونا – پاندمی به مثابه یک جنگ آشکار – نادیدنی
عباس منوچهری
ویروس کوید ۱۹ با سرعت انتشاری بیسابقه و تداوم غیر قابل تصوری در به چالش کشیدن گستره تعاملات انسانی در مقیاس کوچک و کلان، اکنون به دغدغهای مهم برای متخصصان و همچنین مردم عادی در سرتاسر جهان تبدیل شده است. این ویروس نهتنها سلامت انسانها را به خطر انداخته، بلکه کلیت جهانِ زیست بشر را بهطور بیحد و حصری مختل کرده است. از طرف دیگر، این نیز حقیقت دارد که فواصل زمانی میان وقوع پاندمیها در حال کاهش است و در عین حال هر بار بر شدت و قدرت ویرانگری هر پاندمی جدید افزوده میشود. این بدان معناست که عالم بشری تنها از طریق ویروسی مشخص تهدید نمیشود، بلکه در حال تجربه روند ویرانگر پاندمیهای تشدیدشونده است. با این اوصاف، پرسشهائی که درباره کرونا ویروس مطرح می شوند بر چهار قسماند: نوع اول، پرسش درباره «ماهیت» این ویرس است، یعنی «چیستی» آن مورد نظر است؛ نوع دوم «از منشاء» آن می پرسد. درحالیکه نوع سوم، تأثیرات منفی این همهگیری را مورد توجه قرار میدهد، نوع چهارم، اما، پرسش «چه باید کرد». برای پرسشهای نوع اول و دوم، دانشمندان و پژوهشگران علوم پزشکی، شیمی، زیستشناسی و زیستمحیطی پاسخهایی ارائه کردهاند. درباره تأثیرات منفی این ویروس، علوم اجتماعی ، سیاسی ، و اقتصادی، روانشناسی و دیگر رشته بهطور روزافزون درگیر تحلیل و پیشبینی می شوند.
۱- چرخه پاندمیک
در مقالهای برای روزنامه گاردین در ماه ژوئن سال ۲۰۲۰، پیتر دَسزَک ، رئیس بنیاد اکو-سلامت ، اظهار داشت که تعیین مبادی و ظهور پاندمی «امری بغرنج و دشوار است». به تعبیر وی، اظهار نظرات مبنی بر اینکه کوید ۱۹ ویروسی ساخته دست انسان است، در آخرین فصل داستان ارائه اطلاعات نادرست و انگشت اتهام به سوی کسی دراز کردن قرار میگیرند.
پیش از دَسزَک، در مقالهای که در ماه نوامبر سال ۲۰۰۵ در فصلنامه بینالمللی بیماریهای عفونی منتشر شد، مایکل ام. پترسن این ایده را مطرح کرده بود که درسهای یادگرفته شده در نتیجه پاندمی ۱۹۱۷-۱۹۱۸ «می-توانند هنگامیکه همهگیری آنفولانزایی جدیدی رخ میدهد، مفیدفایده واقع شوند» . ده سال بعد، در سال ۲۰۱۵ ، الن جی.پی. راس و همکارانش در همان فصلنامه علمی هشدار دادند که شیوع ویروس ابولا از وقوع پاندمی دیگری در آیندهای نزدیک خبر میدهد:
در حالیکه همهگیری ویروس ابولا کاهش مییابد، باید درباره اینکه چگونه این بحران بینالمللی اخیر را نادرست مدیریت کردهایم، و اینکه چگونه بهتر میتوانیم برای پاندمی جهانی بعدی آماده شویم، بیندیشیم. آنچه که بسیار اهمیت دارد، فراوانی پاندمیهایی است که در طول چند دهه اخیر رخ دادهاند.
در همین رابطه، در سرمقالهای برای همان فصلنامه گزارش شد که ظهور یا باز ظهور بیماریهای همهگیر عفونی در هر دههای دیده شده است. اما بهطور نگران کنندهای، همانطور که با بروز سندروم تنفسی حاد (سارس) در سال ۲۰۰۳، آنفولانزای A، H1N5 (آنفولانزای پرنده) در سال ۲۰۰۷، ویروس آنفولانزای H1N1 (آنفولانزای خوکی) در ۲۰۰۹، سندورم تنفسی حاد خاورمیانه (کرونا ویروس مِرس) در سال ۲۰۱۲ و بیماری ابولا در سال ۲۰۱۴ روشن میشود، به نظر میرسد که در حالحاضر فاصله وقوع پاندمیها کوتاهتر شده است.
۲- «جنگ» علیه «طبیعت»
دانشمندان ادعا کردهاند که بسیاری از بیماریهای ظاهرشده در طول سالیان- همانند ویروس زیکا، ایدز، سارس، و ابولا- همگی از تجمعات حیوانی که تحت فشارهای سخت و دشوار زیستمحیطی قرارداشته اند نشأت گرفتهاند. به این معنا، تمام این مشاهدات نشان میدهند که بیشتر بیماریهای عفونی از طریق فعالیتهای بشری ناشی شدهاند. همچنین، بر اساس مقاله اخیراً چاپشده در فصلنامه جهانی علوم و مدیریت محیط زیست، «میکرو-پلاستیکهای دریایی، آلایندههای نوظهوری هستند که لایههای زنجیره غذایی دریایی در مقیاسی جهانی را تحت-تأثیر قرار میدهند» . علاوهبراین، بر اساس مطالعات دیگری که توسط برنامه محیط زیست ملل متحد انجام شده-اند، «در اثر تهدیدات تنوع زیستی، تخریب زیستگاهی، گرمایش جهانی و آلودگیهای سمی»، طبیعت عمیقاً در خطر است. همچنین، در مقاله ای درباره اثر جنگ بر محیط طبیعی، مارک لالنیلا به تاریخ نابودی طبیعت توسط جنگ پرداخته است. به گفته وی:
از آن زمان که نخستین سنگ توسط نخستین غارنشین پرتاب شد، محیط زیست طبیعی عامل استراتژیک جنگ محسوب شده است. سپاهیان آشور و رم باستان، برای اطمینان از تسلیم دشمنانشان به زمینهای زراعی آنها نمک میپاشیدند تا خاک را برای کشاورزی کردن بلا استفاده کنند – این یکی از اولین استفاده ها از جنگ بیولوژیکی، به عنوان یکی از مخربترین تأثیرات محیطزیستی جنگ بحساب می آید.
لالنیلا میافزاید: شاید «پخش سمهای گیاهکش مثل سم موسوم به عامل نارنجی توسط نیروهای امریکایی در جنگ ویتنام مشهودترین ویرانی طبیعت است». آرتور اچ. وستینگ هم درباره استفاده از آلایندههای سمی و شیمیایی علیه طبیعت، در مقالهای در دانشنامه سیستمهای پیشتیبانی زندگی این را که چقدر پیامدهای زیست-محیطی مواد شیمیایی تعمداً زیانبار بودهاند، توضیح میدهد:
تخریب عامدانه محیط زیست میتواند مخصوصاً بهمنظور اجتناب از استتار و اختفاء نیروی دشمن یا منابع بومی انجام گیرد. انتشار عناصر خطرناک ناشی از حمله به آببندها، کارخانههای شیمیایی، یا تسلیحات هستهای (که اغلب «جنگ زیست محیطی» نامیده میشوند) میتوانند منجر به تخریب شدیداً گسترده و بلند مدت طبیعت شوند.
در همین راستا، مطالعات دیگری نیز نشان میدهند که پاندمیها ریشه در بیوتکنولوژی دارند. بر اساس گفته-های دیوید پی. کلارک و نَنِت جی. پازدرنیک ، استفاده از مواد سمی، وارد شدن در نوعی جنگ بیولوژیکی است:
واژه جنگ بیولوژیک بهطور ویژه تصاویر جنگجویان قرون وسطایی را که احشام مرده را از دیوارهای شهر میآویختند یا مأموران سری حکومتی را که مخفیانه میکروبهایی مرموز را در قلمرو دشمن پخش میکردند، در ذهن مجسم میسازد.
۳- تکنولوژی و عالم زیست
در مصاحبهای با روزنامه Frankfurter Rundschau در ماه ژوئن ۲۰۲۰، یورگن هابرماس این نکته را تأیید میکند که «جوامع پیچیده معاصر بهطور مداوم با تردیدهای بسیاری روبهرو هستند». او تأکید دارد که با انتشار کرونا ویروس، «عدم قطعیت اگزیستانسیالی اکنون در سطح جهانی در حال گسترش است». هابرماس باور دارد که این تردید، فقط به خطر پاندمی کرونا مربوط نیست، بلکه در حقیقت در اثر عواقب اقتصادی و اجتماعی غیرقابل پیشبینی است که برای خیلی از افراد بسیار هراسانگیز شده است:
در اینباره- تا این حد می توان دانست-چیزی متفاوت از ویروس وجود دارد، که فعلاً هیچ متخصصی نبوده که با اطمینان، قادر به ارزیابی این پیامدها باشد. متخصصان اقتصادی و اجتماعی باید از پیشبینیهای نسنجیده اجتناب ورزند. این نکته میتواند گفته شود که: هرگز این همه دانش درباره غفلت و اجبار ما به کنش و زندگی در بلاتکلیفی وجود نداشته است.
دغدغهای شبیه به نگرانی هابرماس درباره دانش و جهل و بی اطمینانی را ، مارتین هایدگر در سال ۱۹۵۵ میلادی ابراز کرد. وقتیکه ده سال پس از وقوع فاجعه اتمی هیروشیما و ناکازاکی، برندگان جایزه نوبل اعلام کردند که: «علم [و یعنی علم طبیعی مدرن] راهی به سوی زندگی انسانی شادتر است»، هایدگر، قاطعانه این سوال را مطرح کرد که آیا چنین گفتهای «از تامل نشأت میگیرد»؛ آیا «در معنای عصر اتمی» توجه و تأملی بوده است؟ پاسخ خود هایدگر این است که این نوع اظهارات متکی بر «تفکر محاسبه ای» است. هایدگر، در حالیکه به ضرورت چنین تفکری اذعان دارد، تأکید میکند که این تفکر از نوعی ویژه است، نوعی تفکر که از طریق آن
ما همیشه با شرایطی که داده شده، به محاسبه میپردازیم. … تفکر محاسبهگر محاسبه میکند. این تفکر، احتمالاتِ همواره جدید، نویدبخشتر و همزمان مقرون به صرفه را محاسبه میکند. تفکر محاسبهگر از ایدهای به سوی ایده دیگر میدود. تفکر محاسبهگر هیچگاه نمیایستد و هرگز خودش را مدون نمیکند.
طبق نظر هایدگر، تفکر محاسبهگر بر سازنده عالم معاصر است که در آن تکنولوژی نقشی مهم بر عهده دارد. هایدگر عالم تفکر محاسبهگر را همراه با چیرگی تکنولوژیکی و «اراده به قدرت» پروبلماتیزه کرد. به تعبیر وی، در این عالم:
اشیا برای ما به شیوهای خاص نمایان میشوند، شیوهای که برای بیشتر نسلهای قبلی انسانها شناخته نشده بود. همان چیزها میتوانند برای ما و انسانهای اعصار گذشته ظاهر شوند، اما شیوههایی که در آنها پدیدار می-شوند، میتواند متفاوت باشد. فقط برای ما آنها از طریق لنز تکنولوژی ظاهر میشوند.
هایدگر بهطور آسیب شناسانه ای تکنولوژی مدرن را از «تخنه» (techne) متمایز کرد. در تعبیر هایدگر، در حالیکه تخنه برای یونانیان روش دانستن یا «فوت و فن» بود، تکنولوژی مدرن به رابطه ابزاری یا فعالیت بکارگیری مرتبط است. همچنین، در حالیکه «غایت» تخنه در «تحقق سرشت» هر چیز است، تکنولوژی مدرن دست اندر کار تولید، حتی تولیدِ انسان است. بدین ترتیب، در حالیکه تخنه «بیشتر شبیه نوعی اجازه دادن خلاقانه به چیزی است تا خودش را آشکار کند، نوعی فرا آوردن (Her-vor-bringen)». اما تکنولوژی مدرن (گشتل (Gestell/ بر نوعی تعرض به چیزها و بکارگیری آنها برای هدفی خاص دلالت دارد. “در Gestell همانا:
گرد آوری که …….. . امر واقع را به نحوی منظم، بهعنوان منبع لایزال منکشف کند. گشتل، نحوه انکشافی است که بر ذات تکنولوژی مدرن حاکم است و اینکه خودش به هیچ وجه تکنولوژیکی نیست. از سوی دیگر، همه آن چیزهایی که برای ما آشنا هستند و بخشهای استاندارد گردهم آمدن هستند، مثل میلهها، پیستونها، و شاسی، به این وجه تکنولوژیکی متعلقاند.
بدین ترتیب، ذات تکنولوژی، تکنولوژیکی یا شیوههای صرفاً تکنیکی اندیشه نیست، بلکه در تحلیل نهایی، شیوه انکشاف کلیت موجودات است، یعنی نوعی معنا بخشی به هر چیز :
انکشافی که بر تکنولوژی مدرن حاکم است، ویژگی در افتادن، در مفهوم تعرض را دارد. این تعرض اینطور رخ میدهد که انرژی پنهانشده در طبیعت گشوده میشود، آنچه که گشوده میشود، دگرگون میشود، آنچه که دگرگون میشود، ذخیره میشود، آنچه که ذخیره شده، به نوبه خود توزیع میشود، و آنچه که توزیع شده است، بیشتر تغییر داده میشود.
۴- ماشینیسم بهعنوان یک «نظم جدید»
در دهه ۱۹۶۰ میلادی، پس از کودتای هماهنگ شده توسط سازمان سیا علیه نخست وزیر منتخب مردم، یعنی دکتر محمد مصدق، برای تفسیر ریشههای تاریخی وضعیت مردم ایران، و انسان معاصر بطور اعم، مفهوم ماشینیسم را به کار برد؛ مفهومی که بر آخرین مرحله توسعه مالکیت خصوصی در قالب رابطه تکنولوژی و بزرگ سرمایه داری اشاره داشت. این مفهوم، با مفهوم «قفس تکنیکی/گشتل» هایدگر شباهت دارد، و میتواند به شیوه خاص خود در فهم خود ویرانگری انسان در تاریخ مفید باشد. شریعتی ماشینیسم را بهعنوان نظم جدید اجتماعی در نظر میگیرد که از قرن نوزدهم ظاهر شد. از آن زمان به بعد صنایع دستی کنار گذاشته شدند و عصر ماشینی نوظهور پریشانیها و طیفی از مشکلات جدید را ایجاد کرد. شریعتی چنین استدلال میکند، که ماشین، کالای قابل عرضه در بازار نیست، بلکه «پدیدهای جامعهشناختی است. [ماشین] نظم اجتماعی خاصی است، نه کالا یا محصولی قابل عرضه در بازار، مصرفشدنی، یا تکنیکی».
شریعتی باور دارد که این نظم جدید اجتماعی خود را در حوزههای مختلف زندگی غربی و همچنین فراتر از مرزهای جغرافیایی غرب گسترش داده است. ماشینیسم بر تمام حوزههای زندگی غربی مستولی شده است، نسخه پیچیده و پیشرفته نظمی اجتماعی است که با ظهور مالکیت خصوصی ایجاد شد. همانطور که تصور جدید جهان با ظهور مالکیت خصوصی شکل گرفت، با [ظهور] ماشین هم مفهوم جدیدی از جهان شروع به توسعه یافتن کرد. با روشن کردن این نکته، شریعتی نگاهی به توسعه تاریخی ماشینیسم در دو قرن گذشته داشته است:
بورژوازی تمام هستی را در یک کلمه خلاصه میکند: مصرف، هر چه بیشتر، بهتر. هدف زندگی در مصرف و ارضای نیازهای مادی و اقتصادی قرار دارد. … از آنجا که طبقه بورژوازی، نیازهای مادی جامعه را تأمین میکند، طبیتاً تبدیل انسان از موجودی اخلاقی به جانوری مصرفکننده به سود این گروه است.
۵- تکنولوژی، جنگ، و سلطه
جنگ بیست ساله ویتنام، که جنگی نیابتی در دوران جنگ سرد بود، از ماه نوامبر سال ۱۹۵۵ آغاز شد، همان سالی که برندگان جایزه نوبل بیانیهای درباره یوتوپیای علمیاشان صادر کرده بودند. البته که چنین تصویر آرمانشهری قبلاً توسط فرانسیس بیکن در قرن ۱۷ بیان شده بود. اما در فضای جنگ ویتنام، هربرت مارکوزه، نسخه جدیدی از نقد جهانِ مورد نظر بیکن و برندگان جایزه نوبل مطرح کرد. بر اساس نظر مارکوزه،
مفهوم عقل فنی شاید ایدئولوژیکی باشد. نهتنها بکارگیری تکنولوژی، بلکه خود تکنولوژی، سلطه است-کنترلی روشمند، علمی، حسابشده، و حسابگر. اهداف و منافع علمی این سلطه و چیرگی از خارج و متعاقباً به تکنولوژی تحمیل نمیشوند؛ اینها در خود ساخت دستگاه تکنیکی وارد میشوند.
مارکوزه با چنین چشماندازی، به شیوهای اشاره می کند که اصول علم مدرن بهعنوان ابزاری مفهومی برای کنترلی سازنده به خدمت گرفته شده است:
متد علمی که به سلطه هر چه موثرتر بر طبیعت منجر شد، بدینگونه مفاهیمی محض و نیز ابزارهایی برای چیرگی هر چه اثربخشتر بر انسان توسط انسان از طریق سلطه بر طبیعت ارائه کرده است. عقل نظری، که محض و خالص و خنثی باقی مانده، به خدمت عقل عملی درآمد. این پیوند برای هر دو سودمند بود. امروزه، سلطه و چیرگی خودش را نهتنها از طریق تکنولوژی، بلکه بهعنوان تکنولوژی تداوم و گسترش میبخشد.
به تعبیر مارکوزه سلطه بهعنوان تکنولوژی «مشروعیت بسیار زیادی از قدرت سیاسی رو به گسترش را تأمین میکند که همه حوزههای فرهنگ را فرا میگیرد.» همچنین ، تکنولوژی در این جهان «تا حد زیادی عقلایی-سازی ناآزادی انسان را فراهم میآورد و امکانناپذیری «تکنیکی» مستقل بودن و تعیین مسیر زندگی خویشتن را نشان میدهد.» بنابراین، بهجای لغو کردن مشروعیت سلطه، عقلانیت تکنیکی «از آن محافظت میکند و افق ابزارگرایانه عقل بر جامعه استبدادی عقلایی گشوده میشود.»
۶- “قفس تکنیکی» در ادبیات «ویرانشهر»
از اوایل قرن بیستم، بطور همزمان رویکرد فلسفی هایدگر در هشدار دادن درباره خطر “قفس تکنیکی» یک ژانر ادبی، که بهعنوان «ویران شهری» ((Dystopia شناخته میشود وارد فضای فرهنگی غرب شد. به قول اندرو فینبرگ، آلدوس هاکسلی در «دنیای قشنگ نو» این ایده را طرح کرده است که هنگامیکه سیستم موجود «خودگردان و غیرقابل توقف بهنظر میرسد، ما دیگر دغدغه معنای چیزها را نداریم ».
تصویر دیستوپیایی یا ویرانشهری از آینده از اواخر قرن نوزدهم ظاهر شده بود، یعنی زمانیکه پیشرفت فنی شور و حرارت قبلی را از دست داده بود. در سالهای ابتدایی قرن بیستم، ژانر ادبی مستقل ویرانشهری ظاهر شد و نتایج اجتماعی منفی بکارگیری دستاوردهای تکنولوژیکی را نشان داد.
آثار ادبی دیستوپیایی بازنمایی کننده ترسها و تشویشها درباره آینده است و بدینسان، همانطور که آدام استاک ادعا کرده است، این آثار از «رابطهای بهطور غیر معمول قدرتمند و سازنده میان ژانر فرهنگی و زندگی سیاسی حکایت دارند». این رابطه بهنحوی متفاوت در آثار مختلف دیستوپیایی نشان داده شده است. در داستان کوتاه علمی-تخیلی تحت عنوان ماشین میایستد، که در سال ۱۹۰۹ توسط ای.ام فورستر نوشته شد، آیندهای دور به تصویر کشیده میشود که در آن «ماشین همهچیز را اداره میکند و زندگی افراد در تک اتاقشان سپری میشود، جاییکه آنها میتوانند با هزاران نفر دیگر صحبت کنند، اما هیچگاه قادر به ملاقات رودررو با آنها نیستند». در اثری مشابه، یوگنی ایوانویچ زامیاتین ، رماننویس روسی، در رمانش بنام «ما» (۱۹۲۱) نگهبانانی را به تصویر میکشد که مداوم در حال نظارت و بازرسیاند، و هر آنچه که چشم انسانی قادر به دیدن آن نباشد، از طریق میکروفونهایی که در همه جا تعبیه شده، شنیده خواهد شد. ده سال بعد از این رمان، اثر دنیای قشنگ نو (۱۹۳۲) از آلدوس هاکسلی این موضوع را به تصویر میکشد که چگونه «شرطیسازی» و تولید مثل انسانی توسعهیافته، مقررات انضباطی را تضمین میکنند. همچنین در رمان دیگری بنام بوزینه و ذات (۱۹۴۸) از هاکسلی، افزایش جنگورزی در سطح گسترده در قرن بیستم بهنحوی طنزآمیز به تصویر کشیده شده، و چشم-اندازی بدبینانه از سیاستهای «نابودی حتمی طرفین» ارائه شده است. بعدتر در رمان ۱۹۸۴ جورج اورول که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد، اورول این را روایت میکند که چگونه صاحبان قدرت توسط دنیای بیثمر صنایع انحصارگر و حکومت متمرکز شکل گرفته و گرد هم می آیند. در این رمان، اورول، «در بازنمایی تنزل علمی تکنولوژیکی انسان به بیشترین درجه رسید». همچنین در کتاب ۴۵۱ درجه فارنهایت (۱۹۵۳) از ری بردبری، «تثلیث علم، تکنولوژی و نقصان اخلاقی، ماده اشتعالزای ویرانگری را ایجاد میکند»:
نقد تکنولوژی به نقد انسانها و جوامعی تبدیل میشود که ابزارهای تکنولوژیکی را در مقیاسی گسترده بکار می-گیرند، و فراموش کردن سنتها و سبکهای زندگی قبلیاشان، آنها را به وضعیت نامساعد، یا همانطور که برخی میگویند مستقیماً به خود ویرانگری رهنمون میسازد .
۷- آینده محتمل
۷-۱- اکو – دیستوپیا
اگر چه اثری از آنچه می توان اکنون «پاندومیک – دیستوپیا» نامید، در سبکهای ادبی دیستوپیایی نیست، اما، ژانر ادبی اکو – دیستوپیا، که ویرانی محیط زیست را به تصویر می کشد از همه دیگر آثار دیستوپیائی به عالمی که امروزه گرفتار پاندمی هاست نزدیکتر است. در خصوص خطر پاندمی کرونا ویروس، علاوه بر مفاهیم “قفس تکنیکی» ، ماشینیسم، و دیستوپیا، زیر – ژانر مهم «اکو-دیستوپیا» روایتگر این است که چگونه در گفتمانهای غالب معاصر، واژه طبیعت بهنادرستی بکار گرفته شده و در خدمت نیروهای سیاسی و اقتصادی ویرانگر و تحریفشده جهان ما درآمده است:
واژه «طبیعت» به هر آنچه که انسانی نیست و از فعالیت بشر متمایز است ارجاع دارد؛ ایدهای است که از طریق آن آنچه را که برایمان «دیگری» است …. . گیجکنندهتر اینکه، [واژه طبیعت] میتواند برای ارجاع به «ساختارها، روندها، و قدرتهای علّی که بهطور مداوم در جهان فیزیکی اثرگذارند … طبیعتی که همیشه تابع قوانینش هستیم، حتی هنگامیکه آنها را برای مقاصد انسانی تحت کنترل خود در میآوریم، و از روندهای آن نه میتوانیم فرار و نه رها شویم» بکار رود. و همچنان مفهوم دیگری وجود دارد که در آن «طبیعت»، «قلمرو پدیدارهای نمایان و انواع بلاواسطه عینی … قلمرو تجربی یا زیستمحیط «سطحی» (طبیعت بهعنوان منظره طبیعی، حیات وحش، زندگی گیاهی و حیوانی) است.
۷-۲- آینده پژوهی
آینده پژوهی نیز مانند ادبیات دیستوپیائی نسبت به پاندومی ها بی توجه بوده است، اما اکنون به آن پرداخته است. در مقالهای در فصلنامه مطالعات آیندهپژوهی، سهیل عنایتالله و اِد روپر چهار آینده محتمل برای دوران پساکرونایی پیشنگری کردهاند. در این میان، دو سناریو، یعنی «آخرالزمان زامبی یا غازهای مهاجر» و «ناامیدی بزرگ به هشدار طوفان» تصویری دیستوپیایی یا ویران شهری پس از کرونا را ترسیم میکنند:
دنیایی که خطر همهجا در کمین است. نظامها دچار فروپاشی میشوند و اطمینان به پایینترین سطح کاهش مییابد. هیچکس کاملاً نمیداند که چه کسی خطرناک است. تبعیض امری نرمال است». ……… این پاندمی به ناامیدی بزرگ منجر میشود. تولید واکسن ناکام میماند و دسترسی به مداوا و معالجه محقق نمیشود. دنیا به کاخ-ها و دیوارها تقسیم میشود. شرکتکنندگان در این آینده تمرکزی بر اینکه چگونه از بروز چنین موقعیتی جلوگیری کنند، نداشتند، بلکه توجهشان معطوف به ایجاد نظامهای ساختاری برای پیشبینی و خلق بهترین شیوهها در این محیط دشوار بود. هشدار وقوع طوفان داده شده بود، چراکه این راهی برای جلوگیری از مصیبتی سیل آسا بود.
در سناریوی دیگری، تحت عنوان «آرام شو تا سرعت بگیری» نویسندگان پیشنهاد میکنند که کمتر کردن فعالیت، منجر به افزایش سرعت میشود:
ما امسال روند فعالیتهای معمول کسبوکار را کاهش دادیم- مدیتیشن یا مراقبه، خواب، زمان سپریشده در کنار خانواده، ارتباطات، بهزیستی- اما سال بعدی به نرمال قدیم باز خواهیم گشت. پس از پیدا شدن واکسن، واقعاً چیزی تغییر نمیکند……انعطافپذیری اساسی میشود. این مهمترین آموزه در طول دوران قرنطینه بود.
و نهایتاً در سناریوی «توقف موردنیاز برای بهزیستی» تصویری از «جهان بهتر» ارائه میشود:
پیشبینی میشود که این آهستگی به بیداری منجر شود. بیشتر تغییرات باقی میمانند-زمان آرامتر، ارتباط بیشتر، کنفرانسهای مجازی، و زمینی پاکتر. گفته شد که در این درنگی که تغییر میدهد، بهزیستی اول خواهد بود.
البته، آیندهپژوهان، علیرغم بصیرتشان، با فرض حفظ و استمرار شیوه فعلی زندگی بشر با شرایط سیاسی و اقتصادی موجود در کره خاکی همچنان در افق فعلی و در زمان حال باقی میمانند و آینده را صورتی از زمان حال می بینند؛ بدون اینکه امکان عالم و آدمی دیگر را به ضرورت یا مطلوبیت – یا هر دو باهم – متصور باشند.
نتیجهگیری
به نظر میرسد که پرسشها درباره شیوهها و رویکردهای ممکن برای جلوگیری یا حل کردن معمای پاندمیها به چیزی فراتر از آنچه که «دانش» متفرق و محدود عصر حاضر میتواند ارائه کند، نیاز دارد. در کتاب تقسیم کار در جامعه، امیل دورکیم بهنحوی اثباتگرایانه، عالمیت مدرن را با «تراکم اخلاقی» توصیف کرد. این بدان معنا بود که زندگی مدرن مدنی از تعاملات کثیر انسانی تشکیل مییابد. به قول وی، «پیشرفت نیروی کار در نسبت مستقیم با تراکم اخلاقی یا دینامیک جامعه قرار دارد.» این جهان تعاملاتی دورکهایم، همزمان جهانِ تفکر محاسبهگر [آماری]، و بیش از این جهانِ قفسهشدگی تکنیکی [گشتل] و جنگافزارهای تکنولوژیکی ویرانگر نیز بوده است. بصورتی که بطور تناقض آمیزی ویروس کرونا، که منتج از جنگافزارهای تکنولوژیکی، که در عالم جدید به مدد علم مدرن تولید شده اند، چنین تراکمی را بشدت نابود میکند و آن را به امری ناممکن نزدیک ساخته است. ویروس کرونا که نتیجه تکنولوژی زیستی (بیوتکنولوژیکی) مبتنی بر تفکر محاسبهگر و ابزار تکنیکی است، درحال حاضر جنگ عظیم نامرئی را علیه زندگی مدنی مدرن به راه انداخته است. به نظر میرسد که این تناقض و ستیز دو سویه، مشخصه یا منش بشریت مدرن است و تأثیری دیستوپیایی برای آن داشته است. به عبارت دیگر، بحران کرونا نشانه پدیدار شدن بحرانِ جهانی و هستیشناسانه بنیادین در گرایشِ خود ویرانگر و خود نفیکننده زندگی مدرن است.
بنابراین «کرونا» بهعنوان یک پدیده آن چیزی است که خود را بهعنوان آشکارکننده «جهانی در بحران» نشان میدهد. کرونا نشانه عالمیتی بحرانزده است که بهعنوان دلیلی برای ترسها و تشویشهای وجودی، در شیوه تکنیکیشده هستی پرورش یافته و بهطور کشندهای قدرتنمایی و مبارزهطلبی میکند. لذا در این صورت ما نمیتوانیم بدنبال چارچوب «علت و معلولی» برای توضیح و پاسخگویی به «چرایی» کرونا ویروس باشیم. زیرا کرونا پیامد پدیدار و آشکارکنندهای است که در خودِ علت نهفته است. کشندگی کرونا از قبل مشخصه جنگی مهلک بوده است. کرونا، ذات یا ظهور حقیقت جنگافزارهای تکنولوژیکی است که برای تحقق اهداف از پیش محاسبه-شده بکار گرفته شدهاند. بنابراین، برخلاف مشاهدات اخیر که ورود کرونا به جهان انسانی را همچون معلول علتهائی نشان میدهند، رویکرد پدیدارشناسانه این حقیقت را آشکار می کند که خاستگاه آغازین کرونا درواقع ساختار افق، یعنی ضروریات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی همان جهانی بوده است که از طریق ساخت و بکار-گیری جنگافزارهای شیمیایی و هستهایِ ویرانگر آشکار شده است. بهعبارت دیگر، زیست جهان مناسبات مدرن مقصد نهایی کرونا نیست، بلکه از قبل نقطه شروع آن هم بوده است. به دیگر بیان، خود کرونا آشکارکننده این حقیقت است که بهم ریختگی زندگی «مدنی» در سطح جهانی، گویای وجود اختلالی است که در شیوه زندگی عصر حاضر نهفته است. خطر کرونا، نشانه مخاطره بکارگیری تکنولوژیکی و نظاممند منابع انسانی و طبیعی بهمثابه ابزار توسط استدلال ابزاری غالبی است که برای تحقق منافع اقتصادی و مطلوبیت کلی قدرتهای برتر بر روی زمینی آسیبدیده پرورش داده میشود. نابودی محیط زیست، اِعمال خشونت به طبیعت است. خشونت به طبیعت، خود – ویرانگری آدمی از طریق طبیعت آلودهای است که ببار آورنده چالشی علیه زندگی انسانی است.
اگرچه این حقیقت دارد که پاندمیها، مردم مناطق جغرافیایی گستردهای را در بر گرفتهاند، اما اینبار یک ویروس نشان داده که از پتانسیل بالایی برای مختل کردن سیستمهای پزشکی نرمال تا بسیار مجهز و تبدیل تعاملات انسانی به امری ناممکن برخوردار است. بدین ترتیب، دانش علمی، بهعنوان بُعدی از عالمیتی که با اراده به قدرت اعلام شده توسط سوژه مدرن و علم مدرن اشباع شده، به نظر نمیرسد که قادر به برنده شدن در جنگی باشد که در ابتدا توسط خود او بر پا شده است. بهطور خلاصه، پاندمیها به همان اندازه ی میل و انگیزش شدید سوبژکتیو برای سلطه یافتن بر افق زیست جهان/عالمیت معاصر، در افق انسان معاصر حضور یافته اند. اما، آنچه موجب اضطراب جدی انسان حاضر می شود این است که این بار نه صرفا اضطراب ناگزیری مرگ، که ترس از بیماری بر هم زننده سامان زندگی و نیز مرگ آور است. این بدان جهت است که شیوه زیستن انسان معاصر ، همانطور که در مسیر یوتوپیای مورد ادعای منظر «پایان تاریخ» به پیش میرود، بهطور مداوم و هر بار عمیقتر خطری را برای هستی خود بازتولید کرده است. پس بدینسان، رهایی از خطر پاندمیها در خود خطر، یعنی شیوه هستی که به جهان پاندمیزده منجر شده است، قرار دارد. بنابراین، جلوگیری یا احتراز از پاندمیها و دفاع از مدنیت زندگی انسانی به این معناست که ما به «بودن » و «زیستن» در عالمیتی متفاوت از آنچه عالم پرمخاطره گشتلی موجود هست، نیاز داریم.
منبع: اعتماد
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: کرونا – پاندمی به مثابه یک جنگ آشکار – نادیدنی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران