عجله و شتاب در قرآن کریم

خسارات عظيمي كه از ناحيه شتابزدگي بي‏مورد،دامن افراد يا اجتماع را مي‏ گيرد،بيش از آن است كه به حساب ايد. قرآن مجيد به عنوان يك برنامه جامع زندگي،همه‏ انسان‏ها را به‏«صبر»و بردباري و پرهيز از«عجله و شتاب‏»دعوت مي‏ كند و با اشاره به‏ داستان‏ هاي انبياء و سرگذشت رهبران بزرگ جامعه انساني،زيان‏هاي عجله و ثمرات‏ شيرين صبر و بردباري را آشكار مي‏ كند. با اين اشاره به سراغ قرآن مجيد مي ‏رويم و با بيان سرگذشت پيامبران پيشين كه اين‏ مساله در زندگي آنها نقش مؤثري داشته است،آغاز مي ‏كنيم:


1-  قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا  (كهف،66 تا 69)؛حضرت موسي عليه السلام به او گفت:«آيا از تو پيروي كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده ومايه رشد و صلاح است،به من بياموزي؟»-گفت:«تو هرگز نمي‏تواني با من شكيبايي كني!و چگونه مي‏تواني در برابر چيزي كه از رموزش آگاه نيستي،شكيبا باشي؟!»-حضرت موسي عليه السلام گفت:«به خواست‏ خدا مرا شكيبا خواهي يافت و در هيچ كاري با فرمان تو مخالفت نخواهم كرد!»


2-وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ...وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ  (ص،21-24)؛ 
3-  فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ  (قلم،48 تا 50)؛ اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهي(يونس)مباش(كه در تقاضاي مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولي شد) درآن زمان كه با نهايت اندوه خدا را خواند،در حالي كه مملو از اندوه بود -و اگر رحمت‏ خداوند به ياريش نيامده بود(از شكم ماهي) بيرون افكنده مي‏شد،در حالي كه نكوهيده بود!-ولي پروردگارش او را برگزيد و از صالحان‏ قرار داد!


4- ... وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا  (طه،114)؛ ...پس نسبت‏ به(تلاوت)قرآن عجله مكن،پيش از آن كه وحي آن بر تو تمام شود و بگو: «پروردگارا!علم مرا افزون كن!»


5-  خُلِقَ الإنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ (انبياء،37)؛(آري)انسان از عجله آفريده شده ولي عجله نكنيد،به زودي آياتم را به شما نشان‏ خواهم داد.


6- وَيَدْعُ الإنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإنْسَانُ عَجُولا  (اسراء،11)؛ انسان(بر اثر شتابزدگي)بدي ها را طلب مي‏ كند،آن گونه كه نيكي ها را مي‏ طلبد و انسان‏ هميشه عجول بوده است!


7-  وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ  (رعد،6)؛ آنها پيش از حسنه(و رحمت)از تو تقاضاي شتاب در سيئه(و عذاب)مي‏ كنند،با اين‏كه پيش از آنها،بلاهاي عبرت انگيز نازل شده است!و پروردگارت نسبت‏به مردم- با اين كه‏ ظلم مي‏ كنند- داراي مغفرت است،(و در عين حال)پروردگارت داراي عذاب شديد است!


8-  وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ  (يونس،11)؛ اگر همان گونه كه مردم در به دست آوردن‏«خوبي‏»ها عجله دارند،خداوند در مجازاتشان شتاب مي‏ كرد،(به زودي)عمرشان به پايان مي‏ رسيد(و همگي نابود مي‏ شدند)،ولي كساني را كه ايمان به لقاي ما ندارند،به حال خود رها مي‏ كنيم تا در طغيانشان سرگردان‏ شوند!


9-  وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ - فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ  (سجده، 28،30)؛ آنان مي‏ گويند:«اگر راست مي ‏گوييد،اين پيروزي شما كي خواهد بود؟!»...حال كه‏ چنين است،از آنها روي بگردان و منتظر باش،آنها نيز منتظرند(تو منتظر رحمت‏ خدا و آنهاهم منتظر عذاب او!)


10-  فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (احقاف،35) ؛ پس صبر كن آن گونه كه پيامبران‏«اولو العزم‏»صبر كردند و براي(عذاب)آنان شتاب مكن! هنگامي كه وعده ‏هايي را كه به آنها داده مي شود،ببينند،احساس مي‏ كنند كه گويي فقط ساعتي از يك روز(در دنيا)توقف داشتند.اين ابلاغي است‏براي همگان،آيا جز قوم فاسق هلاك مي‏ شوند؟!


 
تفسير و جمع ‏بندي
در نخستين بخش از آيات،سخن از داستان حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسي عليه السلام‏ است،البته قرآن تعبير به‏«خضر»نكرده،بلكه تنها به عنوان‏«عبدا من عبادنا، بنده‏ برگزيده ‏اي از بندگان ما»از او ياد كرده است.
اين داستان را همه خوانندگان،كم و بيش شنيده اند.آنچه در اين جا براي ما اهميت‏ دارد،اين است كه حضرت موسي عليه السلام در يك ماموريت ويژه‏ اي،به دنبال فراگيري‏ بخشي از علوم، نزد حضرت خضر عليه السلام آمد،علومي كه با آنچه تا آن روز از طريق وحي‏ دريافته بود، متفاوت بود.علومي كه مربوط به اسرار و حقايق مخفي جهان و زندگي‏ انسان‏ها بود كه بايد پيامبر اولو العزمي همانند حضرت موسي عليه السلام لا اقل بخشي از آن رافرا گيرد تا ديدگاهايش در مسايل انساني و اجتماعي كمي شفاف تر گردد.
حضرت خضر در برابر درخواست‏ حضرت موسي عليه السلام گفت:كه تو صبر و تحمل دربرابر كارهاي من نداري،زيرا از عمق قضايا آگاه نيستي،ولي حضرت موسي عليه السلام قول‏ داد كه صبر و تحمل و بردباري را پيشه كند و از عجله و شتاب بپرهيزد.حضرت‏خضر عليه السلام با او شرط كرد كه اگر به دنبال من مي‏ آيي،بايد هر چه را مي‏بيني،سكوت كني، هر چند ظاهرا كار زننده ‏اي باشد و بدان حكمتي دارد كه من به موقع،تو را از آن آگاه‏ مي‏كنم. « فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا...- قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا »[كهف/ 65- 70.]  
به اين ترتيب حضرت خضر عليه السلام اصرار داشت كه روح صبر و بردباري را در برابرمسايل مختلف در حضرت موسي عليه السلام پرورش دهد و او را از«عجله و شتاب‏» (مخصوصا عجله در قضاوت،آن هم در مورد كارهاي مردان بزرگ)باز دارد.
با اين قول و قرار،آنها به راه افتادند و در مسير خود ناچار بودند با كشتي از دريابگذرند.در ميان دريا حضرت موسي عليه السلام با تعجب ديد كه حضرت خضر عليه السلام مخفيانه ‏كشتي را سوراخ مي‏ كند.حضرت موسي عليه السلام از اين كار برآشفت و زبان به اعتراض‏ گشود و هنگامي كه حضرت خضر عليه السلام پيمان خود را با او يادآورد شد،در مقام‏ عذرخواهي برآمد.
باز به راه خود ادامه دادند،ناگهان حضرت خضر عليه السلام دست‏به كار عجيب‏ تري زد ونوجواني را كه بر سر راه خود ديد،به قتل رسانيد،در اين جا،فرياد حضرت موسي عليه السلام‏ بلندتر شد كه چرا انسان بي‏گناهي را كشتي،اين چه كار زشتي بود كه انجام دادي؟!
حضرت خضر عليه السلام بار ديگر،پيمان خود را يادآور شد.حضرت موسي عليه السلام دندان برجگر گذاشت و مجددا در مقام عذرخواهي برآمد و گفت:اگر بار سوم اعتراض كنم،حق داري از من جدا شوي.
باز به راه افتادند تا به شهري رسيدند كه مردمي بسيار«بخيل‏»داشت و كمترين‏ پذيرايي را از ميهمانان تازه وارد نكردند،ولي با نهايت تعجب حضرت خضر عليه السلام شروع ‏به مرمت ديواري نمود كه در حال سقوط بود.حضرت موسي عليه السلام كه در بدو نظر،اين‏كار را ابلهانه مي‏ ديد،بار ديگر در حالي كه تمام عهد و پيمان خود را به فراموشي سپرده ‏بود،به خروش آمد و زبان به اعتراض گشود.
در اين جا حضرت خضر عليه السلام در حالي كه اسرار هر سه كار خود را براي او شرح‏ مي‏داد، و حقايق جالبي را كه از نظر حضرت موسي عليه السلام پنهان بود،برايش بيان مي‏ كرد و حضرت موسي عليه السلام را به جهان تازه ‏اي از اسرار زندگي انسان‏ها وارد مي ‏ساخت، اعلام‏ جدايي كرد و حضرت موسي عليه السلام نيز در حالي كه كوله‏ باري از معرفت را با خود حمل‏ مي‏ كرد با حضرت خضر عليه السلام خدا حافظي كرد و وداع گفت.
حضرت خضر عليه السلام به او گفت:«اگر كشتي را سوراخ كردم،به اين دليل بود كه مي‏خواستم ‏آن را ظاهرا از كار بيندازم،زيرا حاكم ستمكاري وجود داشت كه هرگاه كشتي سالمي رامي‏ يافت مصادره مي‏ كرد.من خواستم صاحبان اين كشتي كه گروهي بينوا بودند، كشتي خود رااز دست ندهند.
ديگر اين كه اگر آن نوجوان را كشتم،به خاطر اين بود كه او جواني بي‏ايمان و خطرناك وسركش بود كه كم‏ كم پدر و مادر خويش را نيز به كفر و بدبختي مي‏ كشاند.خدا مي ‏خواست، اين جوان هرزه بي‏ مصرف ستمگر را از آنها بگيرد و فرزندي با ايمان و مهربان به آنها عطاكند.
اما تعمير آن ديوار در حال سقوط،به خاطر آن بود كه در زير آن،گنجي متعلق به دو كودك‏ يتيم بود كه پدر صالح و با ايمانشان براي آنها ذخيره كرده بود،خدا مي‏ خواست آنها به حد رشدبرسند و گنج‏ خود را استخراج كنند.من اين كارها را از پيش خود نكردم،بلكه همه به فرمان‏ حق بود.[سوره كهف/ آيات 60 تا 82]
اگر حضرت موسي عليه السلام در قضاوت خويش عجله نمي‏ كرد،به يقين بيشتر از علم ودانش حضرت خضر عليه السلام بهره‏ مند مي‏ شد،ولي‏«عجله و شتاب‏»او سبب شد كه بيش از سه‏ خوشه از آن خرمن دانش بر نگيرد.


در دومين بخش از آيات مورد بحث،سخن از آزمون بزرگ ديگري نسبت ‏به يكي ‏از پيامبران بزرگ الهي است كه او هم به خاطر شتابزدگي و عجله در قضاوت از سوي‏ خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت.
داستان اين بود كه روزي دو نفر نزد حضرت داود عليه السلام حضور يافتند كه يكي از آنهااز ديگري شكايت داشت.شاكي مي ‏گفت:اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يكي بيش ندارم، ولي او اصرار دارد كه اين يكي را هم از من بگيرد و در سخن نيز بر من غلبه‏ كرده است، « إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ  ‏»[ص/ 23]
حضرت داود عليه السلام پيش از آن كه تحقيق بيشتري كند،به داوري مقدماتي نشست وگفت:«به يقين او با درخواست‏ يك ميش تو براي افزودن به ميش هايش به تو ستم كرده است، ... لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ... »[ص/ 24]
اين جا بود كه حضرت داود عليه السلام به ترك اولي خود پي برد«و دانست كه ما او را با اين‏ ماجرا امتحان كرديم،در مقام استغفار برآمد و به سجده افتاد و توبه كرد، ... وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ »[ص/ 24]
اين ماجرا با تمام شاخ و برگ هايش كه اين جا جاي بحث آن نيست باز اين حقيقت را بيان مي ‏كند كه‏«عجله و شتاب‏»در كارهامخصوصا«عجله در قضاوت‏»و داوري مايه سرافكندگي و ايجاد مشكلات در زندگي‏ فردي و اجتماعي است.


در سومين بخش از آيات،سخن از پيامبر بزرگ ديگري است كه لحظه‏ اي درمسؤوليت عظيم خود سهل انگاري كرد و گرفتار ترك اولي گرديد و خداوند او را به‏ خاطر اين كار تحت فشار قرار داد.
داستان اين است كه حضرت يونس عليه السلام مدت‏ها همانند پدري مهربان و دلسوز به ‏تبليغ و هدايت قوم خويش پرداخت،ولي در برابر منطق حكيمانه‏ اش چيزي جز مغالطه‏ و سفسطه از دشمنان نشنيد.تنها گروه اندكي كه شايد از دو نفر تجاوز نمي ‏كرد(يك عابدو يك عالم)به او ايمان آوردند.سرانجام از آنها تقريبا مايوس شد و به پيشنهاد مردعابد،آنها را نفرين كرد،نفرين او مستجاب شد و به او وحي آمد كه در فلان روزعذاب الهي فرا مي رسد،هنگامي كه زمان عذاب نزديك شد،حضرت يونس عليه السلام بدون‏ آن كه بار ديگر اتمام حجت كند تا شايد قومش در اين واپسين لحظات به خود آيند و راه توبه را پيش گيرند،همراه مرد عابد از ميان آنها بيرون رفت،ولي مرد عالم در ميان‏ آنها ماند و به ادامه تبليغ پرداخت.
اين تبليغات همراه با احساس نزديك شدن لحظات عذاب،تحولي بنيادين در روح‏ آن جمعيت ايجاد كرد،همراه آن عالم به درگاه خدا روي آوردند و به توبه نشستند و راه ايمان و توحيد پيش گرفتند و خداوند آنها را نيز بخشيد،ولي حضرت يونس عليه السلام رابه خاطر عجله و ترك اولي مورد سرزنش و تحت فشار قرار داد.
قرآن در اين زمينه خطاب به پيامبر اسلام مي‏ گويد:«(در تقاضاي عذاب براي امتت،عجله مكن)و مانند صاحب ماهي(يونس)نباش(كه در تقاضاي مجازات قومش عجله كرد وخود گرفتار كيفر ترك اولي شد)،در آن زمان كه خدا را خواند،در حالي كه مملو از اندوه بود واگر رحمت‏ خدا به ياريش نيامده بود(از شكم ماهي)بيرون افكنده مي‏ شد،در حالي كه موردنكوهش قرار داشت، « فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ »[قلم/ 48 و49]
ولي خداوند توبه او را در برابر اين ترك اولي پذيرفت و هنگامي كه از شكم ماهي‏ بيرون آمد،از هر گناه و ترك اولي پاك بود.به همين دليل در آيه بعد از آن مي‏ خوانيم:
«پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد، فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ »[ يونس/ 48- 50]
گرچه حضرت يونس عليه السلام به قدر كافي و به اندازه لازم اتمام حجت نمودند ولي‏ خداوند از پيامبرش،بيش از اين صبر و حوصله و بردباري مي‏ طلبد،از اين رو همين‏ مقدار«عجله و شتاب‏»را بر او نبخشيد.


چهارمين آيه،پيامبر اسلام- صلي الله عليه و اله - را از«عجله و شتاب‏»باز مي‏ دارد و مي‏ فرمايد: «بزرگ‏و بلند مرتبه است‏ خداوندي كه سلطان بر حق است و در مورد قرآن عجله مكن،پيش از آن‏كه وحي آن بر تو تمام شود،و بگو پروردگارا!علم مرا افزون كن، فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا  »[ طه/ 114]
از بعضي آيات ديگر قرآن استفاده مي ‏شود كه پيامبر- صلي الله عليه و اله - به هنگام نزول وحي، شور مخصوصي داشت كه سبب مي‏ شد براي دريافت وحي عجله كند كه خداوند او را از اين‏كار بازداشت، لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ » [ قيامت‏16- 18]
گرچه در تفسير اين آيه،مفسران بزرگ احتمالات متعددي داده‏ اند،ولي همه آنهاناظر به اين است كه پيامبر- صلي الله عليه و اله - نبايد در كار خود عجله كند،هر چند كار الهي و مساله‏ه دايت انسان‏ ها باشد.
گرچه عجله پيامبر- صلي الله عليه و اله - در دريافت وحي يا تلاوت بر اصحاب يا تقاضاي نزول ‏وحي،همه به خاطر عشق و شوق او به هدايت انسان‏ ها بود،ولي حتي در اين كار نيز بايدبا صبر و حوصله گام برداشت.
در پنجمين آيه درباره همه انسان‏ ا يا به تعبير ديگر،طبيعت انسان مي‏ فرمايد:انسان‏ از عجله آفريده شده است(گويي آن قدر عجول است كه ذات او عين عجله شده است)،ولي هرگز در برابر من عجله نكنيد.من آيات خود را به زودي به شما ارائه مي‏ دهم، « خُلِقَ الإنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ » [ انبياء/ 37]
اشاره به اين كه هر چند از روز نخست در طبيعت انسان‏«عجله و شتاب‏»قرار داده‏ شده است ولي آن را در جايي بايد به كار برد كه مقدمات آن فراهم باشد،نه پيش ازفراهم شدن اسباب و مقدمات.
تعبير«بآياتي‏»ممكن است اشاره به معجزات پيامبر- صلي الله عليه و اله - يا آيات قرآن و يا نشانه ‏هاي‏ عذاب الهي يا پيروزي مسلمين بر كفار يا فرا رسيدن قيامت و يا همه اينها داشته باشد كه هركدام از اين چهار تفسير باشد،در بحث ما تفاوتي نمي‏ كند،زيرا هم نزول آيات قرآن و هم ظهور معجزات و هم فرا رسيدن قيامت و هم نزول عذاب الهي،هر كدام بايد درظرف خاصي انجام گيرد كه موافق حكمت پروردگار باشد و عجله و شتاب قبل از آن كار صحيحي نيست،زيرا خداوند حكيم كاري بر خلاف حكمت انجام نمي‏ دهد،بنابراين در برابر آن نبايد عجله كرد.
اين كه قرآن مجيد در آيه فوق مي ‏گويد:«انسان در عجله و شتاب آفريده شده است‏»
اشاره به انسان‏ هايي است كه تحت تربيت هاي الهي قرار نگرفته‏ اند و به تعبير ديگر،طبع ‏انسان نخستين است و فلسفه آن حركت‏ سريع به سوي خواسته‏ ها و نيازهاست،شبيه‏ چيزي كه در آيه 19 سوره معارج آمده است « إِنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ،به يقين انسان‏ حريص و كم طاقت آفريده شده است‏»
لذا در بعضي از آياتي كه اشاره به عجول بودن انسان شده،قبل از آن،سخن ازهدايت انسان به ميان آمده است،مانند آيه 11 سوره اسراء كه به زودي به آن اشاره‏ خواهيم كرد.
اين ويژگي انسان(عجول بودن)مانند هواي نفس و تمايلات دروني،نيروي‏سازنده‏اي است كه اگر تعديل شود،در مسير سعادت انسان قرار خواهد گرفت كه در اين‏صورت از حالت ويرانگري خارج مي ‏شود،درست‏ شبيه سيلابي است كه از دامنه كوه‏ سرازير مي‏ شود،گرچه ظاهرش ويرانگر است،اما اگر به وسيله سدها مهار شود،سرچشمه عمران و آبادي و روشنايي مي گردد.


در ششمين آيه مورد بحث،همان محتواي آيه قبل ديده مي ‏شود،با اين تفاوت كه ‏در اين آيه به يكي از پيامدهاي سوء«عجله و شتاب‏»نيز اشاره مي ‏كند:«انسان(بر اثرشتابزدگي)به سراغ بدي ها مي‏ رود،آن گونه كه نيكي‏ ها را مي‏ طلبد و انسان همواره‏«عجول‏» بوده است، وَيَدْعُ الإنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإنْسَانُ عَجُولا  » [ اسراء/ 11]
باز در اين جا واژه انسان،اشاره به طبيعت نخستين انسان‏هاست،هم در آغاز آيه وهم در پايان آيه كه لفظ انسان در آن تكرار شده است.
«دعا»در اين آيه به معني طلب كردن و خواستن است،خواه با زبان باشد و يا درعمل و از آن جا كه عجول بودن انسان و شتابزدگي او براي كسب منافع بيشتر،گاه سبب مي‏ شود كه جوانب مساله را بررسي نكند و خير و شر خود را نشناسد و خود را به پرتگاه هاي خطرناك بيفكند.
اين‏«دعا»گاه به صورت لفظي است،يعني،از خداي خود با اصرار فراوان مسائلي رامي‏ خواهد كه نه تنها خير او در او نيست،بلكه مايه بدبختي اوست،آن گونه كه امام‏صادق عليه السلام مي‏ فرمايند:«و اعرف طريق نجاتك و هلاكك كي لا تدعوا الله بشي‏ء عسي‏ فيه هلاكك و انت تظن ان فيه نجاتك قال الله تعالي‏« وَيَدْعُ الإنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإنْسَانُ عَجُولا  »،راه نجات و هلاك خود را درست‏ بشناس،مبادا از خدا چيزي ‏طلب كني كه هلاك تو در آن است، در حالي كه گمان داري،نجات تو در آن است،خداوندمتعال مي ‏فرمايد:«انسان بدي ها را طلب مي‏ كند،آن گونه كه نيكي ها را مي‏ طلبد،زيرا انسان‏ همواره عجول بوده است‏» 
انسان،گاه در عمل اصرار به انجام كارهايي دارد كه ريشه آن هواپرستي و نتيجه آن‏ بدبختي است،اما بر اثر تسويلات شيطان و تزيين هواي نفس،آن را خير و موجب‏ سعادت خويش مي‏ پندارد و از نرسيدن به آن ناراحت مي‏ شود،در حالي كه گذشت زمان‏چه بسا روشن مي‏ كند كه اگر خواسته او انجام مي‏ گرفت تا پايان عمر بيچاره بود.


در هفتمين آيه مطلب تازه‏اي در زمينه عجول بودن انسان مطرح شده است و آن اين‏كه گاه اين انسان عجول به جاي اين كه حداقل در راه نيكي ها عجله كند،هميشه در راه شرو فساد عجله مي‏ك ند.همان گونه كه گاه كفار لجوج و عنود در برابر پيامبر اسلام- صلي الله عليه و اله - كه ‏آنها را تهديد به عذاب الهي مي‏ كرد،اصرار داشتند كه چرا اين عذاب فرا نمي‏ رسد وبي‏ صبرانه در واقع مرگ و نابودي خود را از پيامبر- صلي الله عليه و اله - مي‏ طلبيدند،چنان كه در آيه ‏مورد بحث آمده است:«آنها پيش از حسنه(نيكي و رحمت)از تو تقاضاي تعجيل سيئه(بدي و عذاب)مي‏ كنند،با اين كه قبل از آنها بلاهاي عبرت انگيز نازل شد(و آنها شنيدند ومي‏ دانند كه اين مساله شوخي نيست،بنابراين تاخير عذاب و مجازات آنها،تنها به خاطرلطف و رحمت ‏خدا،حتي بر گنه كاران است،شايد بيدار شوند و بازگردند) و پروردگار تو نسبت‏ به مردم،با اين كه ظلم و ستم مي‏ كنند،باز داراي مغفرت است و نيز پروردگارت عذاب شديددارد(بنابراين نبايد به غفران الهي مغرور شوند، وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ  » [رعد/ 6]
آري!اگر شتابزدگي انسان با لجاجت آميخته شود،نتيجه‏ اش همان است كه در آيه ‏گذشته آمد، به جاي اين كه براي نيكي‏ ها عجله كند،براي بدي عجله مي‏ كند و خود راگرفتار امواج بدبختي مي‏ سازد،شبيه آنچه در آيه 1 سوره معارج آمده است: « سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ  ،تقاضا كننده‏اي تقاضاي عذابي كرد كه واقع‏شد،اين عذاب مخصوص كافران است و هيچ كس نمي‏تواند مانع آن شود».
بسياري از مفسران و ارباب حديث گفته ‏اند كه اين آيه درباره‏«نعمان بن حارث‏فهري‏»نازل شده است.نقل شده است كه در غدير خم،جانشيني علي عليه السلام را از سوي ‏پيامبر- صلي الله عليه و اله - با جمله تاريخي‏«من كنت مولاه فهذا علي مولاه‏»شنيد، برآشفت و نزد پيامبر- صلي الله عليه و اله - آمد و شديدا اعتراض كرد و هنگامي كه فهميد اين امر طبق يك دستور الهي‏انجام شده است،ناراحتي‏ اش بيشتر شد و گفت:خداوندا! اگر اين حق است و از سوي توست،سنگي از آسمان بر ما بباران.چيزي نگذشت كه قطعه سنگ آسماني بر سرش ‏فرود آمد و او را كشت و آيه فوق نازل شد. 
آيا بهتر نبود كه اين قبيل اشخاص به جاي لجاجت و عناد در برابر حق،از خداوندتقاضاي هدايت و برچيدن تعصب و لجاج دروني خويش مي‏ كردند و طبق آيه موردبحث مغفرت خداوند را بر عذابش مقدم مي‏ كردند،«سبقت رحمته غضبه‏»كه خداوندمتعال تا امكان هدايت وجود داشت،آنها را عذاب نمي‏ كرد،ولي افسوس!كه هميشه‏ انسان‏ هاي خيره‏ سر،عجله بر عذاب الهي دارند،نه مغفرت! 


هشتمين آيه از آيات مورد بحث،ضمن نگرش از زاويه ديگر به مساله عجول بودن ‏انسان، مي‏ فرمايد:«اگر خداوند در مجازات مردم(بدكار)عجله مي ‏كرد،آن گونه كه آنها در به دست آوردن خير و نيكي عجله دارند،مرگ همه آنها فرا مي‏ رسيد(و اثري از آنان باقي ‏نمي ‏ماند)، وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ... » [يونس/ 11] ولي ازآنجا كه خداوند غفور و رحيم و آمرزنده و مهربان است،هرگز در مجازات بدكاران‏ شتاب نمي‏ كند،شايد بيدار شوند و به راه هدايت‏ بازگردند.
قرآن در پايان همين آيه مي‏ افزايد:«ما آنها را كه ايمان به رستاخيز ندارند،به حال خودرها مي‏ كنيم تا در طغيانشان،حيران و سرگردان شوند(آن گاه آنها را مجازات مي‏ نماييم)، ... فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ  » [يونس/ 11]
بنابراين خدا همانند شما عمل نمي‏ كند،شما در به دست آوردن نيكي ها عجول‏ هستيد،ولي خداوند در مجازات شما شتابي ندارد.مقصود خداوند متعال مجازات‏ نيست‏ بلكه مقصود اصليش هدايت است.
طبق آيات ديگر قرآن،اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده كه منظور از آيه،اين‏است كه آنها با عجله از خداوند درخواست مجازات و عذاب مي‏ كردند،همان گونه كه ‏در تقاضاي نيكي ها عجول بودند،قرآن مي‏ گويد:«اگر خداوند تقاضاي شما را به سرعت درمساله عذاب مي‏پذيرفت، كسي از شما زنده باقي نمي‏ ماند.»  ولي معني اول يا تفسير اول باظاهر آيه سازگارتر است.


در نهمين آيه ضمن اشاره به اضطراب و شتابزدگي كفار و مشركان در برابر وعده‏ هاي ‏پيروزي مسلمانان و شكست و مجازات دردناك دشمنان آن ها،مي‏ فرمايد:«آنهامي‏گويند:اگر راست مي‏ گوييد اين فتح و پيروزي شما در چه زماني است؟(چرا اين وعده‏ هاتحقق نمي ‏يابد؟و اين دليل بر آن است كه شما دروغ مي‏ گوييد و خودتان را فريب مي‏ دهيد، وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ » [سجده/ 28]
قرآن در پاسخ آنها به پيامبر- صلي الله عليه و اله - دستور مي‏ دهد:«بگو(عجله نكنيد!)اين پيروزي فرامي‏ رسد و در آن روز،ايمان كافران سودي به حال آنها نخواهد داشت و مهلتي به آنان داده نمي ‏شود، قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلا هُمْ يُنْظَرُونَ... » [سجده/ 29]
خداوند به لطف و كرم و عنايتش،امروز به شما مهلت داد تا به خود آييد و راه حق‏در پيش گيريد،ولي آن روز كه عذاب الهي نازل شود،درهاي توبه بسته خواهد شد وراه بازگشت وجود ندارد.پس به جاي اين كه شتابزده،خواهان نابودي خودتان باشيد،ازاين فرصت و مهلت الهي بهره بگيريد و خود را اصلاح كنيد.
سپس به پيامبر اسلام - صلي الله عليه و اله - دستور مي‏ دهد:«اكنون كه چنين است از آنها روي بگردان ومنتظر باش،آنها هم منتظرند(تو منتظر پيروزي و رحمت الهي باش و آنها هم منتظرشكست و عذاب)، فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ  » [سجده/ 30]
جمعي از مفسران گفته ‏اند كه جمله « إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ  ‏» اشاره به انتظاري است كه كافران‏ درباره مرگ پيامبر اسلام - صلي الله عليه و اله - يا شكست او داشتند،ولي تفسيري كه در بالا گفتيم، مناسب تر به نظر مي‏ رسد.
در دهمين آيه مخاطب پيامبر اكرم -صلي الله عليه و اله- است و با اين كه آن حضرت- صلي الله عليه و اله - به گواه‏ تاريخ،هرگز عجولانه و شتابزده عمل نمي‏كردند،بلكه هميشه با صبر و حوصله،هركاري را انجام مي‏ دادند،به عنوان تاكيد،حضرت- صلي الله عليه و اله - را مخاطب قرار داده كه صبر وحوصله كن،آن گونه كه پيامبران اولوالعزم شكيبايي كردند و براي (عذاب) آنها عجله‏ مكن،هنگامي كه وعده‏ هايي را كه به آنها داده شده است(در مورد عذاب)مي‏ بينند، احساس مي‏ كنند كه گويي ساعتي از يك روز،در دنيا توقف داشتند، فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ.» [ احقاف/ 35]
با توجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر آخرت،ساعتي زودگذر بيش نيست، بنابراين‏ عجله مكن تا اتمام حجت كافي بر آنها شود.از اين تعبير استفاده مي ‏شود كه همه ‏پيامبران الهي در برابر خيره‏ سري امت‏هاي لجوج و جاهل و نادان،صبور و بردبار بودند و بيشترين مهلت را براي اصلاح به آنها مي ‏دادند.
پيامبر اسلام - صلي الله عليه و اله- نيز چنين بود و آنچه در آيه فوق آمده،در واقع جنبه تاكيد يا آموزشي براي ديگران و يا هشداري براي كافران است كه از مهلت الهي سوء استفاده نكنند.
اين آيه گواه روشني است‏بر اين كه صبر و بردباري و ترك عجله،فضيلتي است كه ‏در تمام پيامبران بزرگ بوده است، همان هايي كه در طول تاريخ بشري،اسوه و الگو براي‏ خلق خدا بوده‏ اند.
 
نتيجه
از مجموع آيات فوق روشن مي‏ شود كه عجله و شتابزدگي كه در اقوام و ملل‏ گوناگون بوده و هست،تا چه اندازه از نظر اسلام،يك ضد ارزش است و صبر و بردباري و حوصله تا فراهم شدن زمينه‏ هاي هر كار، در رديف مهمترين فضايل اخلاقي و انساني است. فضيلتي كه تمام انبياي بزرگ الهي و رهبران بشريت ‏به آن آراسته بودند.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: عجله و شتاب در قرآن کریم