بهداشت روانی در جامعه و مسئولیت حاکمیت/رضا نجفی

    خانه  > slide, بهداشت و محیط زیست  >  بهداشت روانی در جامعه و مسئولیت حاکمیت/رضا نجفی

  •  خبر اختصاصی
  •  تاریخ : ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
  •  دسته : slide,بهداشت و محیط زیست
  •   لینک کوتاه :
  •  کد خبر : ۰۰۰۳۰۸۸۰۶
چاپ خبر

بهداشت روانی در جامعه و مسئولیت حاکمیت/رضا نجفی

ماهنامه خط صلح – امروز که دست بردم برای نوشتن یادداشتی درباره مقوله مغفول مانده سلامت روانی و حقوق انسانی مردمان برای زندگی در صلح و آرامش، خبر تلخ قتل فیلمسازی جوان به دست گویا پدر و با همدستی مادرش شاهدی از غیب بود که سوگمندانه اهمیت پرداختن به حق بهره‌مندی از بهداشت روانی به مثابه حقوقی بدیهی و پایه‌ای را متذکر شد.

در باب نمونه‌ای که من برای گشودن در بحث برگزیده‌ام از برخی زوایا می‌توان چون و چرا داشت و به ابهام‌های ماجرا اشاره کرد؛ اینکه آیا پدری که فرزند خود را تکه تکه می‌کند، شاید به دلیل سابقه حضور در جبهه‌های جنگ دچار عدم تعادل روانی و خود نیز قربانی جنگ و تاریخ انقلاب بوده است؟ در این صورت همدستی مادر در این قتل را چگونه باید توجیه کرد؟ آیا مادر در حمایت از همسر پا بر عشق مادرانه خود گذاشته است؟ آیا می‌توان پذیرفت فرزندی که در غربت با الهام از سرگذشت خود و به شکلی حدیث نفسی فیلمی می‌سازد درباره دلتنگی‌های مهاجری که از خانواده خود دور افتاده، ناخلف و شرور بوده باشد؟ گویا پدر نیز در توجیه قتل صحبت از مفسد بودن فرزند به میان آورده است. اما آیا همین نیز حاوی نکته‌ای آسیب شناختی نیست؟ متهم با آگاهی از نقطه ضعف‌های سیستم معیوب قضایی می‌داند با تشبث به توجیهات شرعی ممکن است تخفیفی در مجازات خود بیابد و انگیزه خود را مذهبی وانمود کند. مگر چنین امری در قضییه قتل‌های زنجیره‌ای کرمان رخ نداده بود و مگر قاتلان با ادعای داشتن حجت شرعی از مجازات نگریخته بودند؟ و این خبری نیست که از چشم همگان و از جمله این پدر و مادر پنهان مانده باشد.  وانگهی شاید ماجرای اولیای دم بودن قاتلان، آنان را در انجام قتل نیز دلگرمی داده است، زیرا می دانسته‌اند در صورت کشف شدن جنایت، احکام سنگینی در قوه قضاییه در انتظارشان نیست. برخی نیز همچنان به سبب غیرعادی بودن چنین جنایتی از ابعاد پنهان ماجرا سخن می‌گویند. گویی مانند آن داستان و فیلم معروف ژاپنی، راشومون، همه می‌دانند جنایتی رخ داده اما کم و کیف جنایت در انبوهی از گمانه‌زنی‌ها گم شده است.

اما هر کدام از روایت‌های گفته شده نیز درست باشد، در یک چیز نمی‌توان تردید کرد: این جنایت ناشی از سقوط بهداشت روانی و در عین حال نشان دهنده این فروپاشی است. اخباری دیگر از همین دست نیز همین حکم را دارند، شمار فراوانی از قتل‌های به اصطلاح ناموسی مانند سر بریده شدن رومینا اشرفی به دست پدر، قتل علیرضا جوان اهوازی به دست اعضای خانواده،  تجاوز مردی به دختر نوزادش، افزایش کودک‌آزاری‌ها، سرقت اولی بودن نیمی از سارقان دستگیر شده سال اخیر، افزایش بی‌سابقه زورگیرهای خشن و ده‌ها آسیب اجتماعی دیگر همه و همه برآمده و در عین حال نشانه‌های فروپاشی روانی جامعه و گونه‌ای آپوکالیپس اخلاقی در کشور است. در وهله نخست، ممکن است مسئول هر بزه و جنایتی را شخص مرتکب بشماریم. شکی نیست که بزه را بزهکار انجام می‌دهد، اما پرسش اینجاست چرا این جامعه در مقایسه با جوامع دیگر ولو برخی جوامع اسلامی مشابه و حتی در مقایسه با گذشته خود، شاهد رخ دادن جنایت‌هایی بی‌سابقه و نامرسوم مانند تجاوز یک پدر به دختر خردسالش، یا مثله کردن فرزندی هنرمند به دست پدر و مادرش  شده است؟ چرا هر سال و بلکه هر ماه آمار جرائم و آسیب‌های اجتماعی مانند اعتیاد، خودکشی، طلاق و بیماری‌های روانی افزایش می‌یابد؟

نگاهی سطحی به آمار نیز نشان می‌دهد رابطه‌ای مستقیم میان افزایش همزمان مشکلات اقتصادی و انواع بزه‌های اجتماعی وجود دارد. نیازی نیست جامعه‌شناس باشیم تا بدانیم ده، بیست یا پنجاه درصد تورم مساوی است با افزایش همان میزان سرقت، طلاق، اعتیاد و دیگر آسیب‌های اجتماعی. انبوهی از پژوهش‌های آماری وجود این رابطه را انکارناپذیر می‌کند. در این صورت آیا حاکمیت هنگامی که اولویت‌های خود را جاه‌طلبی در جنگ‌های نیابتی و مناقشات منطقه‌ای و پروژه زیانبار هسته‌ای قرار داده است، می‌تواند سهم و نقش و مسئولیت خود را در بروز و افزایش این آسیب‌ها کتمان کند؟ آیا جزو وظایف نخستین یک سیستم حکومتی، ایجاد امنیت اقتصادی و روانی جامعه نیست؟ بدیهی است که هزینه پروژه‌های مناقشه برانگیز سیاسی جمهوری اسلامی تنها تحمیل گرانی یا تورم بر جامعه نیست و حاکمیت باید مسئولیت فروپاشی روانی و اخلاقی جامعه را نیز بپذیرد. مسئولان سیاسی جامعه چه بدانند و چه ندانند و چه بپذیرند و چه نپذیرند در قتل بابک خرمدین و مانند او سهیم هستند، همان‌گونه که در بخش بزرگی از هر طلاق، هر اعتیاد، هر سرقت و هر بزه یا آسیب اجتماعی سهیم هستند. حاکمیت تنها زمانی می‌تواند دامن خود را از این اتهام پاک کند که مانند بسیاری از جوامع عالم حداقل وظایف خود را در حوزه رفاه، معیشت، آموزش، بهداشت و … انجام داده باشد. در این صورت است که می‌تواند ریشه‌های هر آسیبی را فردی و شخصی قلمداد کند.

دلایل این مدعا پرشمار و گوناگون است از احادیث مذهبی بگیرید که به ظاهر حکمرانان اسلامی مدعی آنند، (برای نمونه این گفته منسوب به امام نخست شیعیان که در عجبم اگر مسلمانی در جامعه اسلامی شب گرسنه بخوابد و با شمشیر علیه جامعه قیام نکند) تا حقوق بشر و از پژوهش‌های جامعه شناختی و آماری گرفته تا اعترافات خود دولتمردان به هنگام رقابت‌های سیاسی. همچنین تدقیق در بسیاری امور نیز موید این گفتار است، ازجمله این نکته که چرا مصرف مشروبات الکلی در کشوری اسلامی بر اساس آماری که گاه خود مسئولان می‌دهند، بیش از بسیاری کشورهایی است که مصرف الکل در آنها نه منع مذهبی دارد و نه قانونی؟ چرا متوسط سن برای امر فحشاء در این کشور پس از انقلاب اسلامی باید بسیار پایین‌تر از دوره حاکمیت پیشین آمده باشد؟ و بی‌شمار نمونه‌های دیگر.

در یادداشتی دیگر در شماره‌های پیشین همین نشریه به مسئولیت و نقش حاکمیت در جوانمرگی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان ایرانی پرداخته بودم و قصد تکرار آن سخنان را ندارم، اما پیرو بحث قتل فجیع هنرمندی به نام بابک خرمدین که امروز از او نامی بردم، مایلم این سخن را مطرح کنم که تنها، آن هنگام مرگ غلامحسین ساعدی، یا خودکشی کوروش اسدی و اسلام کاظمیه و سیامک پورزند و بسیاری دیگر را می‌توان خودخواسته دانست که دستگاهی غیر اخلاقی و غیر قانونی به نام سانسور و ممیزی و ده‌ها محدودیت و داغ و درفش دیگر وجود نمی‌داشت. حال بماند بی‌شمار افسردگی‌ها و روان‌پریشی‌های اهل هنر و ادب که بسیار مواقع شاید دیده و رسانه‌ای نیز نشود.

اما این آسیب‌ها تنها مختص گروه نویسنده یا هنرمندان نیست. بارها در نظرسنجی‌های گوناگون نهادهای متفاوت ایرانیان در افسردگی رتبه‌های نخست تا سوم را در جهان کسب کرده‌اند و این پرسش به قوت مطرح است چرا کشوری با چنین ثروت هنگفت نفت و گاز و منابع معدنی و وسعت خاک و … باید به چنین فلاکتی افتاده باشد؟

همان‌گونه که در پیش گفته آمد، مسئولیت و سهم دولتمردان و حاکمیت در این ادبار و شوربختی امر پنهانی نیست تا جایی که نه تنها منتقدان، بلکه حتی سردمداران حکومتی نیز به آن اذعان دارند و تنها بسنده به آن می‌کنند که جناح رقیب درون حکومت را مسئول بشمارند. بسنده است که نیم نگاهی به گفته‌های عالی‌رتبه‌ترین مقامات حکومتی بکنیم که از رسانه‌های رسمی خود علیه یکدیگر بر زبان می‌رانند و نه تکذیب که بر آن اصرار هم دارند.

سخن را کوتاه کنم. زمانی که خود اولیای امور به سهم حاکمیت در فساد و فروپاشی و تباهی جامعه ایران اصرار دارند، چه حاجت به بیان آنچه عیان است؟ تنها می‌ماند یادآوری اینکه نمی‌توان در قدرت بود و از رانت‌ها و مزایای آن بهره برد و به هنگام پذیرش مسئولیت خود را در مقام اپوزیسیون نشاند و فریاد دزد، دزد سر داد. بزرگی گفته بود می‌توان یک نفر را برای همیشه و همه را به مدت کوتاهی فریب داد، اما نمی‌توان همه را همیشه فریفت. دوره بازی‌های نخ‌نما شده فرافکنی مسئولیت به دوش همپالکی‌ها سپری شده است. تک تک مسئولان همان‌گونه که از نام‌شان برمی‌آید از نظر اخلاقی در بروز همه مصائب جامعه سهیم هستند و باید پاسخ‌گو نیز باشند؛ نه تنها در کوچک شدن سفره مردم که با عدد و رقم تخمین‌پذیر می‌کند، بلکه در رنج‌ها و پریشانی‌های روحی و روانی و فکری و اخلاقی تک تک آسیب‌دیدگان که به هیچ رو سنجیدنی و شمارپذیر نیست.

مطالب مرتـبط

    • صد و بیست‌ویکمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
    • صد و بیستمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
    • صد و نوزدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
    • صد و هجدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
    • صد و هفدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد

برچسب ها: خط صلح رضا نجفی سلامت روان شماره 121 ماهنامه خط صلح هداشت روانی

بدون نظر

نظر بگذارید

منبع خبر: هرانا

اخبار مرتبط: بهداشت روانی در جامعه و مسئولیت حاکمیت/رضا نجفی