تئاتر 'گنج سیلوستر'، افسانه دیروز، واقعیت امروز

تئاتر 'گنج سیلوستر'، افسانه دیروز، واقعیت امروز
بی بی سی فارسی
تئاتر 'گنج سیلوستر'، افسانه دیروز، واقعیت امروز۷ ساعت پیش

منبع تصویر، German-Iran Theatre Forum

گَنجِ "سیلوستر" اثری از "آنژل واگنشتاین" نمایشنامه نویس بلغاری در روزهای بیست و یکم و بیست و دوم سپتامبر در سالن تئاتر "بروت فابریک" شهر بن، با حضور تماشاگران به اجرا در آمد. بهرخ حسین بابایی کارگردان و مترجم همراه با هشت بازیگر پس از مدت ها دوری از صحنه شبی در یاد ماندنی را به یادگار گذاشتند.

بازیگران به ترتیب اجرای نقش: شاپور سلیمی،علی رستانی، حسام الدین توکلی، علی حسینی، ساحل بدرود، رومنا جمشید بغدادی و حافظ فرازی

دوسالی است که هنرمندان تئاتر صحنه را تجربه نکرده بودند. صحنه ای شدن نمایش پس از مدت ها دوری از آن واقعا دیدنی بود. در همین شرایط کرونایی همه مشغول کار بودند و از طریق اینترنت و به لطف "زوم" نمایش هایشان را عرضه می کردند ولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. تئاتر از جمله هنرهایی است که تا حضوری نباشد نه بازیگر را راضی می کند و نه آن طور که باید بر دل بیننده می نشیند. بده و بستان حضوری که سخت دلنشین است.

ماجرا افسانه گونه ای است که به قرون وسطا باز می گردد اما نشان از واقعیت های امروز ما دارد. دو گروه دزدان دریایی از شرق و غرب هر کدام با اسامی پر طمطراق، می خواهند به جزیره ای بروند که چند صد سال قبل دزد دریایی دیگری با نام سیلوستر گنجی را در آن حوالی مخفی کرده است.سر دسته دزدان غربی ظاهرا اصل و نسبش به نجیب زاده های اسپانیا باز می گردد و سر گروه دزدان شرقی که نام شیخ را به یدک می کشد از وابستگان دربار انگلیس است و لقب لرد را هم مرتب به رخ دزدان دیگر می کشد. در این میان نقش یک کشیش نیز بسیار تاثیر گذار است. بر خلاف دزدان، او امکانات و تجهیزات لازم را ندارد ولی تنها کسی است که نشانی محل اختفای گنج را می داند.

منبع تصویر، German-Iran Theatre Forum

دزدان هر دو گروه برای به دست آوردن نقشه راه باجی کلان به کشیش می دهند بدون آن که هر کدام از رشوه ی پرداختی دیگری آگاهی داشته باشند.

همراهان دزدان که خدمتکارانشان هستند نیز سوابقشان قابل توجه است. یکی فیلسوف است و دیگری تنها فردی است که واقعا فقط دزد است، یک چشم و یک پا ندارد و زبانش هم الکن است.او اما ادعا می کند که دزدی شرافتمند است.

ارباب به یک چشم می گوید: تو بودائی هستی، یهودی یا مسلمان؟

یک چشم می گوید: نه من یک الکن هستم.

بی اختیار به یاد جنگ بلشیویک ها و منشیویک ها در روسیه قدیم می افتیم که هر کدام طرفداران دیگر گروه را استنتاق می کردند و به جرم بلشیویک یا منشیویک بودن می کشتند. روزی از کسی می پرسند بلشیویک یا منشیویک؟ می گوید همانی که شما هستید.

ارباب علت الکن بودن یک‌چشم را جویا می شود. یک‌چشم اما نه در اثر ترس حمله کوسه به پایش و نه یورش خرچنگ به چشمش الکن شده بلکه به دلیل خواندن قصه دزدان دریایی از ترس زبانش بند آمده است.

ارباب ظاهرا به او دلداری می دهد :این که چیزی نیست من شوالیه ای را می شناسم که در اثر خواندن رمان های ماجراجویانه مدرن می میرد.

از بهرخ حسین بابایی پرسیدم: واگنشتاین یک نمایشنامه نویس چند وجهی است. چرا شما از میان همه نمایشنامه های او گنج سیلوستر را برای اجرا انتخاب کردید؟

"واگنشتاین بیشتر فیلمنامه نویس است تا نمایشنامه نویس. این نمایشنامه هم در واقع یک نمایشنامه عروسکی است. در کشورهای سوسیالیستی تئاترها نمایشنامه های عروسکی برای بزرگسالان اجرا می کنند. مثل "دون ژوآن" یا رومئو و ژولیت" که به شکل عروسکی نمایش می دهند. این نمایش هم یکی از انواع عروسکی است ولی خیلی شخصیت پردازی قوی و تم قوی دارد. موضوعی که از قرن پانزدهم شروع می شود ولی تاامروز ادامه پیدا می کند. به همین دلیل برای من جذابیت زیادی دارد. من چون کار سنگینی است فکر نمی کردم که بتوانم روی آن کار کنم ولی حالا خوشحالم که در صحنه اجرا می شود."

منبع تصویر، German-Iran Theatre Forum

چرا واگنشتاین پای دانشمند را هم به جرگه دزدان باز کرده است. احتمالا می خواسته همه انسان ها را در یک لباس ببیند؟

"این ها آدم هایی هستند که توی جامعه جای خودشان را پیدا نکرده اند و پناه آورده اند به این کارها. در قرن پانزدهم دزد دریایی بودن یک چیز عجیب و غریبی است. ولی این ظاهرا دانشمند، از آن گونه ماجراجوهائیست که یک ذهن فلسفی هم دارد. خود نویسنده نوشته است پانچو فیلسوف، فقط برای زمانی که کار دیگری نداشته باشد. یعنی این که کارش فلسفه نیست ولی توی زندگی فکرهایی برای خودش پیدا کرده است. و همین فکر را لحظاتی در کار پیاده می کند که اصلا انتظارش نمی رود. یک‌چشم به خدمتکارش می گوید اگر توی جنگ من کشته بشوم، قهرمان محسوب می شوم؟ پانچو می گوید تقریبا. یک‌چشم باز هم اصرار می کند که اگر من کشته شوم برای من یک مجسمه با شکوه می سازند؟ پاسخ پانچو جالب است که می گوید: احمق اگر تو بمیری برای اربابت یک مجسمه با شکوه می سازند. این در واقع همان ذهنیت فلسفی اوست."

از بهرخ حسین بابایی در باره تاکید بسیارش بر پایان خوش نمایشنامه پرسیدم : چرا حتما باید پایانی خوش داشته باشد؟

"اصلا این طور نیست. این عنوان دوم نمایش است. واگنشتاین نوشته است ماجراجویی غیر معمول با پایانی خوش. استنباط من این است که واگنشتاین می خواهد دردهای جامعه را با شیرینی به حلق ما بریزد. این مسائلی که از قرن پانزدهم شروع می شود و تا امروز ادامه دارد مثل استعمار، استثمار، بهره کشی از انسان و همه چیزهایی که واقعا در بشریت نهادینه شده را، واگنشتاین نمی خواهد با تلخی تماشاگر را از سالن به بیرون بفرستد. ما همه این تلخی ها را می بینیم ولی با یک دید خوشبینانه به جهان نگاه می کنیم. حالا تا چه حد توانسته است این خوشبینی را به بیننده منتقل کند باید نمایشنامه را ببینیم و بعد قضاوت کنیم. در واقع اصرار من اصرار واگنشتاین است. واگنشتاین کاریکاتوری از یک واقعیت ساخته است.

اما انتقال این تلخی به مخاطب همراه با دید خوشبینانه ظاهرا باید کار مشکلی برای بازیگر باشد؟

" اولین باری که ترجمه این کار را زیر بغلم زدم و برای تمرین به سراغ بازیگران رفتم، یک عکس و یک مقاله درباره چارلی چاپلین را با خودم بردم. در عصر جدید چارلی ما می بینیم که آدم به یک روبات تبدیل می شود. این تلخی سرمایه داری، و این که همه چیز در پول خلاصه می شود همه این ها را ما تماشا می کنیم ولی با خنده. خنده ای که شما را به تفکر وامی دارد که چه چیزی در جهان می گذرد."

منبع تصویر، German-Iran Theatre Forum

توضیح تصویر،

بهرخ حسین بابائی

در واقع ما نشستیم و فقط تماشا کردیم؟

"ما متوجه همه چیزهایی که در جلوی چشممان می گذرد نیستیم و بعد این جنایت ها به تاریخ می پیوندد. اصلا حضور من که در آلمان یکی از عواملش همین شرایط جهانی است. در همین جزیره که در نمایش غارتش می کنند ولی با خوشی و شیرینی، اگر جایش افغانستان را بگذارید می بینید که دقیقا با هم شباهت دارند. واگنشتاین چون همه این واقعیت ها برایش تلخ است از یک زبان کاریکاتوری استفاده کرده،زبانی که هم ساده است هم تراژدی و هم کمدی. من در تمام تمرین ها به بازیگران گفته ام که نباید یک نقش رئالیستی یا رمانتیک بازی کنند. بازی باید مبالغه آمیز باشد. قهرمانانه می زند و می خورد و می چاپد و فکر می کند که قهرمان جهان است. به همین دلیل زبان کاریکاتور را انتخاب کرده است. مثل کاریکاتورهای کامبیز درم بخش. شما ظاهرا به این کاریکاتورها می خندید ولی بعد به آن فکرمی کنید.

آغاز و پایان نمایش با رقص است. علت این انتخاب چیست آیا در نمایشنامه واگنشتاین هم به همین ترتیب بوده؟

"نه در نمایشنامه به این صورت نبوده. برداشت من این است. با یک رقص زیبا شروع شود و با پایانِ رقص غارت و ماجراهای دیگر آغاز می شود. زمانی که ماجراها به پایان می رسد و به قول واگنشتاین بچه های بد می روند و بچه های خوب می مانند دوباره این رقص شروع می شود که به نظر من رقص طبیعت است. یعنی که انسان دیگر نتواند از انسان دیگر سوء استفاده کند."

نقش کشیش در این نمایشنامه سخت قابل تامل است. او علاوه بر طمعی که برای پول و گرفتن هر چه بیشتر سهم دارد، گوشه چشمی هم به زن رقصنده بار دارد و هیچ مخالفتی هم با نوشیدن شراب ناب البته به وفور ندارد.

منبع تصویر، German-Iran Theatre Forum

کشیش برای همه دزدان دعا می خواند: خداوند یار شما و شرابی باشد که می نوشید. کوزه شراب را برمی دارد و مثل یک آدم خبره شراب را بو می کند و یک نفس آن را تا ته سر می کشد و آمین گویان کوزه را روی میز می گذارد. حالا که شراب و پول فراهم شده به سراغ دخترک می رود و از او می پرسد که چرا برای اعتراف به صومعه نمی آید؟

زن بار(فلیسیا): برای این که من زیادی گناهکارم.

کشیش هم به او وعده می دهد: همراه من بیا به معبد خدا، فلیسیای زیبا. من روحت را با نور و روشنایی سیراب خواهم کرد، و تنت را با نوازش و کله ات را با گراس.

جای حافظ شیرازی خودمان خالی:

زاهدان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند/

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند/

ماجرا اما به این راحتی ها هم نیست. دزدان زمانی که به جزیره می رسند مزاحم دیگری را سر راه خود می بینند که همه جزیره متعلق به اوست و نامش هم اسمیت است.

فلیسیا که از دست این مزاحم به امان آمده خطاب به دختر بومی جزیره می گوید: مامامیا سانتا مادونا! چرا پرتش نمی کنین توی دریا پیش ماهی ها و صدف ها.

دختر بومی جواب می‌ دهد: چی میگی فلیسیا؟!

فلیسیا: این چیزیه که مادرم همیشه می گفت. وقتی یه مرد هیز نیشگونش می گرفت این کارو می کرد.

نمایش گنج سیلوستر در واقع همان نیشگونی است که واگنشتاین از خواننده می گیرد و کارگردان به خوبی آن درد نیشگون را به تماشاچی منتقل می کند.

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: ببینید: اسطوره‌های دیروز، مربیان ناکام امروز!