سریال پزشک دهکده قسمت ۴ چهارم
هاکان در راهرو میرود در حالی که روی صورتش جای زخم است.
به لیلا میگوید بهت گفته بودم تا وقتی سلامت روان نیاوردی پیدایت نشود ولی به حرف من گوش نکردی. زن میگوید قصدش کمک بوده ولی مرد که استادش است میگوید نیازی نیست.
دیگر نمیخواهم در این بیمارستان کار کنی. اضافه میکند که از هیچ کسی هم در این رابطه مشورت، توصیه یا چنین چیزی نمیخواهم. تسویه کن و برو.
عمر شاکی بلند میشود و هاکان میگوید اگر راست میگویی یک کلمه دیگر بگو.
در باز میشود و روی صندلی چرخدار، پیرمردی با دستمال گردن وارد میشود: آقا ارول. هاکان را صدا میکند و میگوید تو را به عنوان دکترم تغیین کردهام. تو باید من را عمل کنی.
مدیر میپرسد چی میل دارید؟ ارول میگوید ساکت باش. در اولین فرصت میخواهم کار را انجام بدهیم.
احسان پشت در ایستاده و گوش میده. به مینه میگوید شانس آوردیم چون قسم میخورم زبانزد بیمارستانها میشویم. حدس مینه این است که هاکان عمل جراحی را قبول نمیکند.
ارول میگوید هر کاری که هاکان دارد را به دیگران بدهید. هاکان میگوید من چیزی که باید میگفتم را گفتم. و بلند میشود برود. ارول میگوید هاکان هایدنر، چه اسم قشنگی.
هنوز هم دلت میخواد با این اسم کار کنی؟ ما میرویم و تو برای فردا عمل را برنامه ریزی کن.
دکتر عمر و لیلا در راهرو هستند. مینه به لیلا میگوید که ناراحت نباش. لیلا میگوید فکر میکنم همینجا تمام شد. این بار آخر بود. باریش میگوید چرا همه ما این را قبول میکنیم؟
احسان میگوید که قرار است پیشرفت کنیم.
هاکان متعجب است و میگوید اصلا انتظار نداشتم. من با این وضعیت انجام نمیدهم. مدیر سعی میکند قانعش کند. هاکان میگوید اگر انجام بدهم یعنی تهدیدش را گوش کردهام و ترسیدهام.
مدیر میگوید به خاطر بیمارهای دیگر باید اینجا را سرپا نگه داریم. مدیر به مینه میگوید انگار راز هاکان را ارول میداند.
هاکان میرود سوار ماشین شود که دختری که سبز پوشیده سوار ماشین او میشود. هاکان میپرسه بهت چی داد که من را به این حال و روز انداختی؟ دختر میگوید تو میدانی که من دلم نمیآید به کسی آسیب بزنم. هاکان میگوید من را میاندازی جلوی اون رئیس شغال صفتت. دختر میگوید حقت این نیست. من فقط این رو نمیخوانم که بهترین جراح کشور رئیسم را عمل کند میخواهم آزادیات را به دست بیاوری.
یک فلش حافظه به او میدهد. میگوید این یک قدم تو را به آزادیات نزدیکتر میکند.
لیلا و عمر با هم صحبت میکنند. عمر میخواهد به استانبول برود. از دست هاکان عصبانی است. لیلا از خوب بودن هاکان به عنوان دکتر تعریف میکند. عمر میگوید کمال دمیر. بهترین دکتر ی که خواهی دید اوست. میشناسیش؟ احسان فالگوش ایستاده.
برمیگردیم به تاریخی که پسربچهای به بیمارستان حمله کرده و هاکان جلوی او را میگیرد. عمل میکند و درباره خشم در آن پسر و اینکه با داناییت میتوانی این خشم را از بین ببری صحبت میکند. عمر همان بچه است. که میگوید من هرچه دارم به خاطر همان دکتر کمال دمیر است.
این را هم ببینید: دانلود سریال از ما بهترون قسمت ۵۳ دوبله + پاورقییک نفر جدید وارد بیمارستان شده. مراد میآید و با دکتر صحبت میکند میپرسد برای موقعیتی که جای عمر خواستید آمده؟ عمر ظاهرا یک برنامه شام نرفته و این کار را از دست داده است. مراد به عمر خبر میدهد که چه شده است.
دختر بچهای در زمین بازی یک پارک مشغول بازی است. عمر دستشویی است. بیرون که میآید میبیند که از سرسره افتاده و بیهوش است. نامش ادا است. عمر بالای سرش است و آمبولانس خبر میکنند.
آدا را به بیمارستان میبرند و باید آن روز بماند. لیلا هنوز نتوانسته درست با هاکان صحبت کند. هاکان مموری را در کامپیوتر میگذارد که ببیند چیست. بخش آشپزخانه را میبیند. همان زمان عمر وارد میشود. میگوید درباره دکتر لیلا میخواهد صحبت کند. هاکان میگوید لیلا چه ربطی به تو دارد؟ روی سرت اسلحه گذاشت و خواست؟ هاکان رد میکند. عمر از خودش و لیلا که به وظیفهشون عمل کردن میگوید ولی هاکان فکر میکند ساختگی است. با هم حرف میزنند و عصبانی میشوند.
حال آدا بهتر شده ولی عمر میگوید باید ۸ ساعت بمانید و نخوابد. مادرش اصرار دارد که باید بروند. در نهایت قرار میشود که همانجا بمانند.
لیلا مقابل هاکان قرار میگیرد. میگه اگر دستت مشکلی دارد بگو ولی اگر حرف دیگری داری نه. اشک لیلا در میآید. عمر عصبانی به طرف هاکان میرود و به رفتار او اعتراض میکند. میگوید من مانع میشوم. کار به دعوا میکشد. هاکان دستور اخراج عمر را میدهد که مینه سر او فریاد میکشد.
مدیر میگوید ۵-۶ سالی یک بار مینه اینطور خودش را نشان میدهد و طوفان به پا میکند.
بازی را عوض میکند و لیلا ماندگار میشود.
آدا و مادرش در حال رفتن هستند که دوباره عمر آنها را سعی میکند نگهدارد.
فردا، عمر استعفا نوشته و این بار لیلا سعی میکند او را منصرف کند. عمر وارد اتاق مدیر، هاکان و مینه می شود. احسان هم او را میخواهد منصرف کند.
ارول آمده و پیگیر ماجراست. هاکان رضایت داده ولی درخواستهایی دارد. که از هزینههای مادی عمل بیشتر هستند. میگوید من دکتر ارزانی نیستم.
بیشتر ببینید:سریال فرزند راز مادر است قسمت ۵ پنجم
10 اردیبهشت 1401سریال محکوم قسمت ۲۰ بیستم
10 اردیبهشت 1401 قبلی بعدیارول میگوید من مساله جواز تو را میدانم و چیزی نمیتوانی از من بخواهی. هاکان از آتشسوزی در هتل میگوید و اینکه تو آشپزخانه هتل دو تا آشپز جان میدهند. ارول میگوید مدرکی نداری. هاکان میگوید فیلم آن را دیدهام. و میگوید اگر بخواهید میتوانم به شما بدهم چون یک کپی از آن دارم.
تهدید میکند این فیلم را به دست خبرنگارها میسپارد. در آن صورت صاحب هتل را به زندان میفرستند.
لیلا میگوید بدون اینکه بدانم کجا میخواهم بروم به خیابان رفتم، گم شدم. در تصادف مچ دستم آسیب دید. بعد از تصادف سه سال تلاش کردم هم مچ دستم و هم روانم را درمان کنم.
بعد رفتم جراح قلب شدم. پیلاتس انجام دادم. عمر میگوید پس هیچ وقت پیش نیامده به من فکر کنی. عمر میخواهد برود که لیلا میگوید دلم برای تو تنگ شده بود. وقتی چیزی برای انجام دادن نداشته باشی، کار نکنی، توی این جور لحظات دلتنگ میشی. برای این که دلم تنگ نشه هر کاری میکنم. عمر میپرسد چون دارم میروم میگویی؟ لیلا جواب میدهد که شاید هم دلت میخواهد این طور بشنوی. ما حال همدیگر را خوب نمیکنیم.
این را هم ببینید: سریال از ما بهترون قسمت ۵۳ پنجاه و سهعمر دارد میرود که مینه از او میخواهد قبل از رفتن به یک بیمار سر بزند. همان مریضی که وقتی مرغ را سر میبریده دستش را هم بریده است.
هاکان، لیلا را احضار کرده است. هاکان از او میخواهد که بیاید نزدیکتر تا دستش را معاینه کند. از او میپرسد سه دلیل برای اینکه میخواهی اینجا بمانی بگو. لیلا جواب میدهد میخواهم یاد بگیرم. میخواهم از شما بشنوم. میخواهم یک روز با شما یک عمل مشترک انجام بدهم. رویای من این است.
مینا علت رفتن عمر را از او میپرسد میگوید از این بیمارستان اصلا خوشم نیامد.
در اینجا برای خودم دلیلی نمیبینم. نمیخواهم یک دکتر خوب باشم.
میخواهم بهترین دکتر باشم. متعلق به اینجا نیستم. مینه میپرسد به نظرت دکتر هاکان دکتر خوبی است یا بهترین دکتر؟
حال یک مریض خوب نیست. عمر به او هم رسیدگی میکند. اورژانسی است.در شرایطی خاص، با دست مشکل مریض در حال مرگ را درمان میکند.
ارول وارد می شود تا برای عمل جراحی آماده شود. دکتر یالچین برای او گزارش مالی بیمارستان را هم میدهند. به او اطمینان میدهد که جایگاهش تثبیت شده است. ارول میگوید برای عمل جراحی آمدم. به او خبر میدهند که موافق هستند.
کادر پزشکی را فهرست کرده و به او نشان میدهند. ارول اما میگوید من میخواهم که هاکان من را عمل کند. همان موقع تلفن زنگ میزند. هاکان میگوید که انجام میدهم.
فهرستی از تجهیزات را میخواهد که بدون کم و کسری برای او بخرد. سونوگرافی و تجهیزات دیگری مثل بیهوشی آخرین مدل. دستگاههای مختلف پزشکی. دکتر یالچین که میفهمد به آن بیمارستان میخواهد برود تعجب میکند.
از آرزو میخواهد که دکتر هاکان را معرفی کند. فیلم آتشسوزی پخش میشود. دیشب. پرسنلی که زخمی شدهاند. یک نفر در حال نجات پرسنل است. برای نجات آدم ها به داخل آتش رفته. او همان کسی است که دکتر است. او دکترها را تهدید میکند که اگر هویت کمالِ هاکان لو برود همه دچار مشکل برای کار کردن در هر بیمارستانی خواهند شد.
یک مرد به سراغ بیمارستان میآید و به دنبال ادا و مادرش است. نامش وداد است. میگوید دیگر نترسید. من پیش شما هستم.
بر میگردیم به دیدار لیلا و دکتر هاکان. او میگوید لیلا میتوانی اینجا بمانی. لیلا خوشحال میشوم. هاکان میگوید گفتم اینجا میتوانی بمانی ولی نگفتم به ویزیت کردن بیمارها ادامه بدهی. به عنوان خدماتی میخواهم بمانی. میخواهم مطمئن باشم که میتوانم جان بیمارها را به تو بسپارم. لیلا شوکه شده ولی میگوید انجام میدهم. مینه تعجب میکند که چطور پذیرفته؟
یالچین، رئیس بیمارستان خصوصی گوگوش آک به مدیر بیمارستان، تورگوت، زنگ میزند. دنبال اسم واقعی هاکان است. داد و بیداد میکند. تورگوت چیزی نمیگوید.
این را هم ببینید: سریال راز بقا قسمت ۶ ششمسرِ ادا هنوز درد میکند. او را معاینه میکنند. ادا میپرسد عمو عمر کجاست؟ سرم درد نمیکند. دروغ گفتم. من از شما نمیترسم از آن مرد میترسم. مینه میپرسد از بابات؟ میفهمیم که او بابای ادا نیست.
مامان ادا میگوید حال بچه را ندیدی؟ ودات میگوید نمیتوانید فرار کنید. میفهمیم که او و مادرش در حال فرار از آن مرد هستند. داشتند به خانه مادربزرگش میرفتند. هاکان هم میفهمد و از بچه مراقبت میکند. مسئول انتظامات هم میگوید میخواهید او را بگیرم؟ هاکان میگوید باید عاقلانه رفتار کنیم. پلیس را خبر کنند تا اکیپ بفرستند. مادر ادا را هم میآورند به او اطمینان خاطر میدهند. ودات را با دستبند میبندند.
در نهایت عمر میآید و ادا را میبیند و در آغوش میگیرد.
یک اورژانسی تصادفی میرسد. دچار شکستگی شده و ایست قلبی. عمر رسیدگی میکند. مشکلات مریض را به هاکان توضیح میدهد. کاری است که نکرده اما میگوید میتوانم بکنم. هاکان ملحفهای میخواهد. با هم کمک میکنند که مشکل را حل کنند. هاکان دوباره از خشم درونِ عمر صحبت میکند. اینکه آن را رها کرده. اینکه با خشم به اینجا رسیده. به زندگی واقعی خوش آمدی دکتر. موقع رفتن هاکان، عمر به سمت او میآید و میگوید تو در آن بیمارستان بودی ولی آن موقع اسمت هاکان نبود. کمال بود. هاکان تعجب میکند. میگوید تو خوبی؟ این اسمهای عجیب و غریب چیست ؟ انکار میکند.
به خاطرات عمر میرویم. جایی که نامهای برای دکتر کمال نوشته و او الگوی پرشک شدنش بوده است. این نامه را به بیمارستان میبرد. در نامه نوشته بوده نمیخواهم اتفاقی که برای بابام افتاد برای کس دیگری بیفتد. حرفهایی که بهم گفتید را هیچ وقت فراموش نمیکنم.
بولنت او را میخواهد آمده تا برای بیمارستان خود جذبش کند. یالچین او را خواسته و میگویند فرستادن تو به جای دیگر اشتباه ما بود و عذرخواهی میکند. او استقبال میکند.
یالچین به مینه زنگ میزند و از او میپرسد پس کِی میخواستی بهم بگویی؟ یا بهتر است بپرسم میخواستی بگویی؟ درست فهمیدم. قصد نداشتی بگویی. بعد از این همه مدت با کمال به هم رسیدید. اسم جدیدش را بگویم. هاکان. مینه میگوید هیچ کاری نمیتوانی بکنی. او میخواهد ارول را عمل کند. بعدش قدرتی خواهد داشت که نمیتوانید جلویش بایستید. از من چه میخواهی؟ میخواهی من را اخراج کنی؟ استعفایم را نوشتهام. یالچین میگوید من تاحالا کاری کردهام به تو صدمه بزنم؟فقط به من بگو چطور راضیات کرد و وارد این بازی شدی؟ فقط یک لبخندش کافی بود.
عمر که میخواهد برود احسان میگوید من نمیگذارم بروی چون ماجرای شما اینجاست. اینجا بمانید. چیزی که دنبالش هستید اینجاست. چیزی که دنبالش هستید همکارهای خوب، دوستی، صمیمیت. عمر میپرسد منظوری دارید؟ شما در مورد دکتر هاکان چیزی میدانید؟ احسان می گوید قسم خوردهام و نمیتوانم بگویم. عمر میگوید پس میروم. احسان میگوید کمال دمیر. تو که میدانی من نیتم خوب است خدا، و توبه میکند.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: سریال پزشک دهکده قسمت ۴ چهارم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران