دوباره جمع می‌شویم/ مددکار معتادان، ۲۲ سال بی خبر از پدر

دوباره جمع می‌شویم/ مددکار معتادان، ۲۲ سال بی خبر از پدر
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: نمی‌توانم حجم دردی که زهرا زارع کشیده را تصور کنم. می‌توانم اما باز هم سخت است. خودت دردکشیده و زخم‌خوره از اعتیاد باشی، سال‌ها از پدرت بی خبر باشی، دست مهربان پدر را سال‌ها بر سر نداشته باشی، اما باز هم کم نیاوری و بجنگی و ادامه بدهی و بشوی یاور کسانی که درد تو را دارند و هنوز می‌توانند به زندگی برگردند. زهرا زارع دارد جای پدر نداشته خودش را برای دیگر دختران و پسران بازی می‌کند و خانواده آنها را دور هم جمع نگه می‌دارد. امروز پای صحبت او نشسته‌ایم تا از حرف‌ها و دغدغده‌ها و تجربیات‌اش در بهبودی معتادین بپرسیم و بشنویم.

خانم زارع، اگر ممکن است برای شروع یک معرفی کوتاه از خودتان داشته باشید.

من زهرا زارع پیرحاجی متولد سال ۱۳۶۹ صادره از بندرعباس و اصالتاً آبادانی هستم. دو تا خواهر دارم و لیسانس علوم اجتماعی و در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته روانشناسی شخصیت هستم.

چندسال است که در حوزه آسیب‌های اجتماعی مشغول هستید و دلیل و انگیزه اصلی شما برای ورود به این حوزه چه بوده؟

از سال ۹۵ این فعالیت را شروع کردم. می‌دانید، من در خانواده‌ای رشد کردم که گرفتار آسیب شد و همین موضوع شد مثل یک سایه بزرگ بالای سرم که با بزرگ‌تر شدنم این سایه از قبل گسترده‌تر شد. تا اینکه تصمیم گرفتم از شکست‌هام و ترس‌هام پل بسازم برای رشدم.

اینطور که می‌دانم به واسطه همین آسیب، بیماری اعتیاد، پدرتان را گم کرده‌اید و سال‌هاست که از او خبر ندارید. ابتدا دوست دارم بدانم رابطه‌تان با پدر چطور بود. مثلاً اینکه چقدر با هم صمیمی بودید؟ فضای خانوادگی‌تان قبل از اعتیاد پدر چطور بود؟ چه شد که پدر اعتیاد پیدا کردند و بعدش چه اتفاقاتی افتاد؟

وقتی بابا رفت ده سالم بود. یادم نمی‌رود روزهایی را که کنارش قدم می‌زدم. بابا با تمام ضعف‌هاش کوه محکمی برای من و خواهرام و مادرم بود. ما کنار بابا با آن مهر عجیب غریبی که بهمان می‌داد لذت می‌بردیم تا اینکه رفت خدمت سربازی و دیگر نتوانست رفاه قبل را داشته باشد و در فضای قبلی خودش قرار بگیرد و به کارش ادامه بدهد. هر روز سرخورده‌تر از روز قبل می‌شد و شاید یک روز دیگر نتوانست با شرایط کنار بیاید. مثل تمام آدم‌هایی که درگیر اعتیاد شدند یک دلیلی آورد که تنها خودش، و نه من و شما را، قانع می‌کرد و رفت سمتی که نباید…

چندسال است که پدر را ندیده‌اید و این چندسال چه بر شما گذشته است؟

۲۲ ساله که بابا نیست و خانواده از پلیس آگاهی تا پزشک قانونی و تمام جاهایی که امکانش را می‌دادند دنبالش گشته‌اند، اما هنوز خبری نشده است. هر روز بی خبری از بابا برای ما چند روز می‌گذشت و خلع نداشتنش هر روز بزرگ‌تر از روز قبل می‌ش وقتی پدر یا مادرت فوت بشوند سال‌های اول برائت طاقت‌فرسا است اما تو می‌توانی با آن رنج بزرگ زندگی کنی، ولی نبودنش و ندونستن اینکه کجاست کابوس شب و روزت می‌شود. تو انگار امن‌ترین نقطه جهانت رو گم کردی و بی‌وطن می‌شوی…

جریان هشتگ «دوباره جمع می‌شویم» چیست؟ از وقتی که این پویش را شروع کردید چه اتفاقی برای خودتان افتاده؟ و چه تعداد آدم‌هایی هستند که مثل شما همین مشکل را دارند و با شما ارتباط گرفتند؟

هشتگ «دوباره جمع می‌شویم» پویشی است که ما به همراه یکسری از دوستان کار درست به راه انداختیم برای پیدا شدن گمشده‌های‌مان؛ انسان‌هایی که هر کدام چشم‌انتظاری دارند. امیدوارم این پویش باعث شود تا اتفاقات خوبی بیفتد. از وقتی این پویش شروع شده حدود هجده خانواده اسم یا عکس گمشده‌شان را از طریق شبکه‌های اجتماعی برای من ارسال کرده‌اند و گفته‌اند که همین حرکت باریکه امید قلب‌شان را روشن کرده به این امید که بعد از سال‌ها با عزیز گمشده‌شان دیداری تازه کنند. ضمن اینکه این اتفاق باعث شد انسان‌هایی رازشان را با ما در میان بگذارند و از آن عضو از خانواده‌شان صحبت کنند که سال‌هاست غایب است. به نظرم همین هم خیلی قشنگ است و اصلاً چی از این بهتر که همراز کسانی بشوی که رازشان را به هیچکس نگفته‌اند.

ظاهراً عمده فعالیت شما درباره بهبود از اعتیاد در هرمزگان است. آنجا چه نوع فعالیت‌هایی دارید؟

فعالیت اجتماعی ما به صورت تخصصی روی اشخاصی که اعتیاد دارند نیست، بلکه تهیه ارزاق و کمک هزینه اسباب منزل، درمان، ساخت و ساز هم جزوی از فعالیت ما را در بر می‌گیرد. هرمزگان به علت شرایط جغرافیایی‌اش به شدت مهاجرپذیر است و انسان‌هایی که اعتیاد دارند برای رهایی از بند خانواده پناه می‌آورند به هرمزگان. به همین خاطر وضعیت حاشیه‌های شهر شدیداً بغرنج است. با این همه آمار دقیقی از تعداد معتادین وجود ندارد.

شما خودتان درد اعتیاد را چشیده‌اید و با آسیب‌هایش به خوبی آشنا هستید. همین تجربه کمک کرده که به خوبی بتوانید به معتادین نزدیک شوید. بگویید تا حالا چندنفر را ترک دادید؟ چه حسی دارید از اینکه یک فرد و یک خانواده را کمک می‌کنید و درواقع آنها را نجات می‌دهید؟

تا امروز با لطف خدا و مردم عزیز موفق شدم حدود ۱۳ نفر را ترک بدهم و حسی که از این کار گرفتم دقیقاً همان حسی است که از ترک کردن بابام می‌گرفتم زمانی که بود. اینکه بدانیم با نجات یک فرد معتاد چه خانواده‌هایی را احیا می‌کنیم و به زندگی برمی‌گردانیم اصلاً در وصف نمی‌گنجد.

توی این سن برای شما سخت نیست که با این مسائل روبرو بشوید؟ چی به شما انگیزه می‌دهد؟

من سختی این مسائل را سال‌هایی که نباید کشیدم و حالا آن انسان آسیب‌پذیری نیستم که دیروز بودم. نجات انسان‌ها از شرایط سختی که درگیرش هستند و دستگیری از آنها وقتی که در حال غرق شدن هستند و رساندن‌شان به ساحل، به شما چه حسی می‌دهد؟ اینکه درست‌ترین کار را در آن لحظه انجام دادی.

از کسانی که بهشان کمک کردید خاطره هم دارید؟

داستان یکی از کسانی که موفق به ترکش شدم خیلی جالب است. یک انسان را در نظر بگیرید که به درجه‌ای از اعتیاد رسیده بود که درخت‌های باغچه خانه‌اش را می‌کند تا بتواند خرج موادش را در بیاورد. این عزیز همسر و یک فرزند داشت. منزل‌شان تقریباً تبدیل شده بود به ویرانه. وقتی وضعیت خانواده‌اش را دیدم، وقتی چشمم به نگاه‌های دختر کوچک‌اش افتاد و آینده‌ای که در انتظار دارد را دیدم، با خودم عهد بستم که می‌توانم و می‌شود که پدر خانواده را کمک کنم و ترک بدهم. چهار بار لغزش کرد اما من پا پس نکشیدم تا رسیدیم به امروز که یکی از مورد اعتمادترین انسان‌هایی است که در گروه در کنارم دارم.

به نظر شما چرا نیروی انتظامی با برخوردهای قهری با معتادین نمی‌تواند مشکل اعتیاد را حل کند؟ دیروز رئیس پلیس تهران می‌گفت ما در تهران ۲۰ هزار معتاد متجاهر داریم، ولی در چندسال گذشته ۷۰ هزار معتاد را از خیابان‌ها دستگیر و روانه کمپ کرده‌ایم. این یعنی چرخه ایراد دارد و کسانی که دستگیر می‌شوند بعد از ازادی دوباره درگیر اعتیاد می‌شوند و پلیس مجبور می‌شوند دوباره آنها را دستگیر کند. به نظرتان مشکل کار کجاست؟

مسئله اعتیاد خیلی پیچیده است؛ آن هم اعتیاد یک کارتن‌خواب. شرایط و روش ترک دادن کارتن‌خواب با فرد معتاد متفاوت است. فردی که کارتن‌خواب است امیدی برای ادامه زندگی ندارد و خودش را به دست سرنوشت سپرده است. به نظرم ما برای حل مشکل اعتیاد کارتن‌خواب‌ها باید به دایره بزرگ‌تری بپردازیم؛ به اینکه شخص کارتن‌خواب بعد از ترک آیا اشتغالی دارد؟ آیا سرپناهی دارد؟ آیا دلخوشی کوچکی دارد؟ و بعد فکر کنیم برای حل تمام علامت سوال‌های قبلی چه باید کرد؟

اگر مسئول حوزه اعتیاد در قوه قضائیه یا نیروی انتظامی بودید چه کار می‌کردید؟

فکر می‌کنم جواب این سوال را در سوال قبل کامل و جامع توضیح دادم.

چه برنامه‌ای برای ادامه مسیر دارید؟ تا چه زمانی می‌خواهید برای آسیب‌های اجتماعی و اعتیاد وقت بذارید؟

می‌دانم این مسیر ناهموار است، آنقدر که ممکن است زمین بخورم و هیچکس دست یاری به طرفم دراز نکند، اما باید دستم را روی جفت پاهام بگذارم و بلند شوم. «اگر من انتخاب شدم پس حتماً می‌توانم»؛ شعارم همین است. و تا زمانی که بتوانم اتفاقات خوبی رقم بزنم و ثمربخش باشم ادامه می‌دهم. و همه اینها تازه اول راهم است.

و چه صحبتی با پدر دارید!؟ ممکن است به نحوی این گفتگو را بخواند. اگر هنوز درگیر اعتیاد باشند و همین دلیل اصلی برنگشتن‌شان باشه، بهشان چه می‌گوئید؟

من نمی‌دونم کجایی، نمی‌دونم تصورت چیه از ما که خونواده‌تیم، نمی‌دونم هنوزم با دیدن من و خواهرام چشمات برق میزنه یا نه. یا فکر می‌کنی بود و نبودت بعد از این سال‌ها برامون یکی شده…

می‌خوام بهت بگم چشم انتظارتیم، چشم انتظار دیدن تصویری ازت. همون سایه امنی که سال‌هاست دریغ شده از ما…

بیا تا دوباره کنار هم خانواده بشیم.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: دوباره جمع می‌شویم/ مددکار معتادان، ۲۲ سال بی خبر از پدر