سفره پیرمرد مازندرانی برای پرندگان گرسنه + فیلم

آقای ابراهیمی کاسب محله مسجد جامع بابل ده‌ها سال است در محل کسب خود روزانه از صد‌ها کبوتر گرسنه پذیرایی می‌کند.

مغازه او مغازه‌ای ساده و کوچک است و هرچه که دلتان بخواهد را می‌فروشد از برنج و حبوبات گرفته تا بنشن و خواربار و حساب و کتاب مشتری‌ها را هم با چرتکه می‌زند.

پیدا کردن مغازه او در بابل خیلی سخت نیست همه شهر او را می‌شناسند و می‌دانند او ده‌ها سال است که هنگام اذان ظهر از صد‌ها کبوتر گرسنه شهر با دانه‌های گندم و برنج و ارزن پذیرایی می‌کند، اهالی شهر او را پدربزرگ کبوتر‌های گرسنه می‌نامند

اهالی محله مسجد جامع هم او را به خوش رفتاری و ارزان فروشی می‌شناسند، وارد مغازه که می‌شوی ابتدا شباهت او با نیما یوشیج جلب توجه می‌کند همانی که شعر پرنده منزوی را سروده بود که

به آن پرنده که می‌خواند غایب از انظار
عتاب کرد شریری فساد جوی به باغ
چه سود لحن خوش و عیب انزوا که به خلق
پدید نیست ترا آشیان، چو چشم چراغ

پیرمرد، اما نمی‌تواند حرفی بزند، عمل حنجره سال هاست صدایش را برده است، اما او در سکوتش دوست داشتن را معنا می‌کند‌

می‌گویند کبوتر‌های گرسنه شهر ظهر که می‌شود بی ترس و واهمه گرد مغازه او جمع می‌شوند و پیرمرد هر روز چشم در چشم کبوتر‌ها در سکوت به آن‌ها غذا می‌دهد و آنقدر دانه برایشان می‌ریزد تا سیر از این سفره خیابانی برخیزند.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی باشگاه خبرنگاران جوان مازندران ساری

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: سفره پیرمرد مازندرانی برای پرندگان گرسنه + فیلم