قسمت بیست و شش گودال

   سریال گودال قسمت بیست و شش 26Çukur Serial Part 26

گودال قسمت 36-2

عمو به دیدن ادریس می رود و در مورد شخصی می گوید که به بازار آمده و ملت را اذیت می کند و به خصوص دوستش را که هرچه پول داشته داده و لیمو خریده اما نمی گذارند فروشی داشته باشد. ادریس به او می گوید که مشکل آنها نیست و بهتر است که دخالتی نکند.

کمال را در جایی که متین را زندانی کرده اند می اندازند. انها از دیدن هم خوشحال می شوند و با صدای بلند شروع به خنددیدن می کنند که چتو عصبانی شده و دستور می دهد که کتکشان بزنند. آنها متین را می گیرند و به شدت کتک می زنند. چتو و ماحسون با هم درمورد موادی که برای بلغاری ها باید تولید بکنند بحث می کنند. ماحسون مخالف این کار است چون نه پولی دارند و مواد اولیه و نه وارتلو را. چتو اما همه چیز را ساده می گیرد و قصد دارد هرطور شده مواد درجه یک را تولید کند تا قدرتمندتر از قبل بشوند.

یاماچ بعد از ساعت ها فکر کردن می گوید که به مین نیاز دارند و ان هم در کلکسیون شخصی پاشا در گودال است. جومالی می گوید که خودش ان را حل خواهد کرد.

سنا به خواست یاماچ و برای این که از دردسر دور باشد پیش عمو می ماند. عمو از او می خواهد پیش ادریس و سلطان هم بروند اما سنا می گوید دلش می خواهد با یاماچ و با همدیگر به دیدن آنها بروند. عمو می گوید: «میدونم خیلی اذیتت کردیم و ازت رو برگردوندیم ولی نه ادریس، ادریس سابقه نه سلطان. اگه خودت بری ببینیشون متوجه میشی. فقط جسمشون زنده ست. » در همان لحظه یاماچ هم به دیدن آنها می آید. عمو از دیدن او خیلی خوشحال می شود و همدیگر را در آغوش می گیرند. انها کمی با هم حرف می زنند و یاماچ از عمو می خواهد که به ادریس و سلطان خبر زنده بودن جومالی را ندهد. عمو عصبانی می شود.

علیچو به محله می رود و در گاری آشغال هایش هم جومالی را پنهان کرده تا به مکانی که پاشا کلکسیونش را در آن مخفی کرده اند برسند. آنها کلکسیون پاشا را پیدا می کنند که خیلی هم مجهز است! آنها بعد از برداشتن چیزهایی که نیاز داشتند بیرون می روند. کسی از بره های سیاه آنها را می بیند و دنبال می کند اما جومالی در فرصت مناسب او را بیهوش می کند. جومالی باز هم به سه نفر دیگر از بره های سیاه برمی خورد و آنها او را دنبال می کنند. او به خرابه ای می رود و در آنجا با ییلدیز روبرو می شود. آن دو خیره در چشمان هم می مانند. جومالی او را می شناسد و چشمان یلیدیز پر از اشک می شود بعد هم به او کمک می کند تا فرار کند.

سنا و یاماچ با هم صحبت می کنند و سنا از او می خواهد که به دیدن پدر و مادرش برود و جومالی را هم با خود ببرد و انقدر تقصیرها را فقط گردن خودش نیندازد... یاماچ کمی سکوت می کند و بعد هم درمورد تصمیمش مبنی بر برگرداندن گودال به سنا می گوید. اما سنا می گوید: «نمیتونی این کارو کنی. حتما یه عده هستن که این وسط آسیب میبینن. » چشمان یاماچ پر می شود و می گوید: «پس برو. من مجبورم این کارو کنم. برو یه جایی دور از من. » سنا لبخندی می زند و می گوید: «تو لعنت منی پسر! اون روزی که عاشقت شدم. دیگه تموم شد. به خاطر تو بلایی نمونده که سرم نیومده باشه. اما اینجام ببین... فقط یه چیزی ازت میخوام... صالحو پیدا کن. اونم میخواد حساب پس بگیره. سعادت رو کشتن. » یاماچ با شنیدن این حرف مات و مبهوت می ماند.

کسی خانه ادریس و سلطان را زیر نظر دارد. عمو او را از دور می بیند و می خواهد ببیند که کیست. اما آن فرد ناشناس فورا فرار می کند.

یاماچ به خانه امن می رود و می گوید که باید مین ها را خالی کنند و وقتی تعجب جومالی را می بیند می گوید: «فردا میفهمی چرا. » فردا صبح یاماچ به ماحسون زنگ می زند و می گوید: «شنیدم دنبال ما میگردین واسه همون زنگ زدم. » بعد هم می گوید: «میخوایم تسلیم شیم اما یه شرط داریم. باید کسایی که از گودال گرفتینو آزاد کنین. خبرشو گرفتیم تسلیم میشیم. الانم یه آدرس میدم بنویس و بیا. » ماحسون و چتو با خوشحالی قبول می کنند.

ادریس به بازار می رود و از دوست عمو هرچه لیمو دارد را می خرد و روی درختی کنار سلطل آشغال کیسه ی لیمو ها را اویزان می کند و بعد هم پیش عمو می رود. شخصی که در بازار باعث آزار و اذیت مردم میشد آنها را می بیند و می گوید: «وای ببین کی اینجاست. ادریس کوچوالی افسانه ای و عموی نابغه! » ادریس خودش را به آن راه می زند و می گوید: «کیو با ما اشتباه گرفتی؟ ما دوتا مرد بازاری معمولی هستیم. »

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت بیست و هفت 27 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت بیست و پنج 25 Next Episode - Çukur Serial Part 27 Previous Episode - Çukur Serial Part 25

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت بیست و شش گودال