قسمت بیست و پنج گودال

   سریال گودال قسمت بیست و پنج 25Çukur Serial Part 25

گودال قسمت 36-1

یاماچ به سراغ علیچو می رود و می گوید: «رفتم مرکز فرماندهی آکنب برای پیدا کردن فرمانده ای که همیشه میگیش. سعیمو کردم پیداش کنم. ولی نه تنها اونو پیدا نکردم، تورو هم پیدا نکردم. اسمت اونجا ثبت نشده. » بعد هم به علیچو نزدیکتر می شود و می گوید: «این آخرین باریه که میبینمت و اینجا میام علیچو. خیلی دوستت دارم پسر. » بعد هم پیشانی او را می بوسد و می رود.

جئمالی در خیابان ها در حال راه رفتن است که مکه و دوستانش او را می بینند و تعقیبش می کنند. جومالی متوجه آنها می شود و شروع به دویدن می کند. مدتی به تعقیب گریز می انجامد تا این که جومالی آنها را گیج کرده و از پشت سر مکه را گیر می آورد و اسلحه به رویش می کشد و وقتی خالکوبی محله را روی بدن مکه می بیند جا می خورد و از او می پرسد که کیست؟ و وقتی می فهمد که پسر موحی الدین است عصبانی می شود و می گوید: «من زیر تورو تمیز میکردم. از کی ادم شدی تو؟! » مکه می گوید: «به خاطر چوکور اینکارو می کنیم. » جومالی جری تر می شود و می گوید: «چوکور؟ برو خداتو شکر کن چاقوم همرام نیست وگرنه خالکوبیتو از رو بدنت برمیداشتم! » بعد هم او را هل می دهد تا برود.

یاماچ به خانه برگشته است. او به جومالی می گوید: «من تصمیممو گرفتم. انتقامو بیخیال شود. چوکورو برمی گردونیم و تو هم کمکم میکنی. » جومالی او را مسخره می کند و می گوید: «تو از کی آدم شدی! » یاماچ رو به او می گوید: «تو که اینجوری راحتتری چرا برنمیگردی زندون؟! » جومالی بهش بر می خورد و دو برادر شروع به کتک کاری می کنند که در حین دعوا جومالی خالکوبی یاماچ را می بیند و تعجب می کند. یاماچ او را کناری می زند و با عصبانیت فریاد می زند: «الان بچه چوکور شدم؟! این تو وجود منه. توی قلبم حک شده بود از قبل. روی پوستم حکش کردم. حل شد؟ چه تو باشی چه نباشی من آرامشو به چوکور برمیگردونم. » جومالی چشمانش پر از اشک می شود و با افتخار او را در آغوش می گیرد. جومالی قبول می کند که طبق نقشه یاماچ پیش بروند اما می گوید: «اگه نشد با تصمیم من پیش میریم. دونه دونه میکشیمشون! » ناگهان کسی به در می کوبد و وقتی در را باز می کنند با علیچو روبرو می شوند. او خانه ها را یکی یکی گشته تا یاماچ را پیدا کند.

عمو در یکی از محله ها مشغول فروختن میوه است و ادریس هم هر از گاهی به او کمک می کند. کمی که می گذرد ادریس به خانه و پیش سلطان برمی گردد. سلطان به خاطر اتفاق های افتاده دیگر حرف نمی زند و روی ویلچر است.

یاماچ و جومالی به همراه علیچو، به خانه ی قبلی و خرابه علیچو می روند و قصد دارند آنجا را تعمیر و تر و تمیز کنند. ناگهان مکه به همراه افرادش سر می رسد و آنها را محاصره می کنند و به یکی از افرادش هم دستور می دهد تا فورا خبرش را به چتو برساند. یاماچ با تعجب رو به مکه می گوید: «چیکار میکنی؟ این ماییم.. » مکه می گوید: «نباید میومدی. اگه به چوکور انقدر نزدیک بشی از پا میفتی! » مکه از کوره در می رود و گله می کند. جومالی قصد دارد حساب مکه را برسد که یاماچ جلوی او را می گیرد. مکه رو به یاماچ می گوید: «دیگه اینورا نیاین. » یاماچ همراه جومالی و علیچو آنجا را ترک می کند. آنها به خانه برمی گردند و یاماچ رو به جومالی که خیلی عصبانی است می گوید: «ما باید کاری کنیم اعتماد مردم محله رو دوباره به دست بیاریم. یعنی ما از چوکور محافظت می کنیم چوکور هم از ما. »

بره های سیاه در محله می گردند تا هر که را دلشان خواست ببرند برای قربانی. آنها پیرمردی را می گیرند که کمال آنها را می بیند و می گوید که جای ان پیرمرد او را ببرند. آنها هم قبول می کنند.

ارسوی به چتو خبر می دهد که بلغاری ها از جنسی که فروخته بودند بسیار راضی بودند و حالا صد کیلو دیگر از آن جنس را می خواهند. اما نه پولی برای خرید مواد دارند و نه وارتلو را. چتو می گوید: «بهشون بگو جنس رو با هر کیفیت و هر مقداری که بخوان تحویل میدیم. » ماحسون متعجب از تصمیم او می گوید که قصدش چیست اما چتو می گوید: «چیزی نپرس ماحسون! »

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت بیست و شش 26 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت بیست و چهار 24 Next Episode - Çukur Serial Part 26 Previous Episode - Çukur Serial Part 24

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت بیست و پنج گودال