یک شب سرد اوین؛ «بدترین لحظه زندگیام»
- علی افشاری
- تحلیلگر مسائل ایران و زندانی سیاسی پیشین اوین
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر،زندان اوین
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
آتشسوزی و تیراندازی مرگبار اوین، شنبه (شب ۲۳ مهر ۱۴۰۱) هولناکی را در این زندان رقم زد. بی بی سی در تلاش است تا با نگاهی به تجربیات زندانیان، نگاهی به ابعاد این حادثه داشته باشد. پیشتر شیوا نظرآهاری، ایرج مصداقی، مهدیه گلرو و اصغر ایزدی از تجربه خود گفته بودند و اکنون علی افشاری با نگاهی به خاطرات خود از اوین، تصویری از زندان و زندانی در اوین به دست میدهد.
آتش سوزی در زندان اوین بار دیگر زندان قدیمی پایتخت را بر سر زبانها انداخت. اگرچه هنوز ابعاد حادثه مشخص نشدهاست. حکومت تا کنون کشتهشدن هشت زندانی را پذیرفتهاست اما روایتش در خصوص مرگ آنها ناشی از خفگی ناشی از استنشاق دود و یا گاز باورپذیر نیست. با ضریب اطمینان بالا میتوان گفت که تعداد کشتهشدگان بیشتر است و همه نیز خفه نشدهاند بلکه ممکن است آماج گلوله نیروهای انتظامی و امنیتی شده باشند.
شاید اغراق نباشد در آن شب هراسناک و سیاه ضربان قلب یک شهر و یا شاید یک کشور در اوین میتپید. همچنین شاید یکی از شدیدترین و وحشتناکترین برخوردهای انضباطی و امنیتی در طول تاریخ زندان اوین رخ داد که صدها زندانی در شرایط ارعاب، ضرب و شتم، شلیک گلوله و گاز اشک آور، توهین و تحقیر شبی هولناک را گذراندند. برخی جابجا شدند و همگی حس ویرانگر ناتوانی از کمک به زندانیان دیگر که جانشان به خاطر سبعیت زندانبانان در خطر بود را تجربه کردند. لحظهای که هم نگران جان و سلامتی خود و همبندانشان بودند.
شعلههای بزرگ آتش هم نگران کننده بود و وحشتناک و هم در سویهای متضاد دودشدن اقتدار پوشالی نظام ولایت فقیه را نمایان میکرد. زندان اوین در نیم قرن گذشته چه در حکومت پهلوی دوم و چه جمهوریاسلامی نماد اقتدار حکومت خودکامه بودهاست. البته از دهه هفتاد شمسی به بعد زندانیان عادی و محکومان جرائم مالی و خطرناک نیز پایشان به اولین باز شد و تعدادشان بر زندانیان سیاسی و عقیدتی فزونی گرفت.
آن شب هر اتفاقی جرقه درگیری و تنش را زده باشد، از این واقعیت گریزی نیست که بستر حادثه وضعیت غیرعادی زندان در ارتباط با جنبش انقلابی ۱۴۰۱ بوده است که میل به مقاومت و مبارزه را در بین زندانیان تقویت کردهبود.
این زندان قدیمی مخزن اسرار و اتفاقات گوناگون و پرشماری است که از یک سو نظارهگر قساوت و بیرحمی زندانبانان و اصحاب قدرت بودهاست و از سوی دیگر شکوه حماسه و مقاومت انسانهایی در نسلهای مختلف را به نظاره نشسته است که به مثابه سوژه خودمختار علیه انقیاد و سلطه طغیان کردهاند.
زندان پیر پایتخت شاهد آخرین لحظات عمر انسانهای متعددی است که به استبداد نه گفتند و زندگی خود را در مرگی با شکوه به استعلا رساندند.
شب هولناک ۲۳ مهر ۱۴۰۱، چون گردباد زمانه من را به خاطرات دوران حبس خودم بُرد. خودم را در میان زندانیان احساس میکردم. فضای سنگین و دلهرهآوری که در آن قرار گرفته بودند را تجسم میکردم.
منبع تصویر، MIZAN
توضیح تصویر،زندان اوین، پس از یورش گارد ویژه آتشسوزی مهر ۱۴۰۱
زندانیان دستبسته زیر باتوم و شوکر
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکسترادیو فارسی بیبیسیپادکست چشمانداز بامدادی رادیو بیبیسی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
پادکست
پایان پادکست
تقریبا دو سال را در بند ۷ آموزشگاه در سالنهای متعدد آن گذرانده بودم. شنیدن خبر آتشسوزی و درگیری در آن بند نوعی همذاتپنداری برایم ایجاد کرده بود. آن بند شاهد چه اتفاقاتی که نبودهاست.
در دوران حبس شاهد درگیریهای متعددی بین زندانیان عادی بودم به خصوص بند ویژه جوانان جرائم غیر سیاسی. اما هیچوقت آتشسوزی رخ نداد. وقتی دعواهای بین زندانیان عادی بالا میگرفت نگهبانان و مسئولان زندان عاجز از مداخله بودند و یگان ویژه نیروی انتظامی را فرا میخواندند. فضای زندان غیرعادی میشد.
قاعده چنین بود که نیروی انتظامی به داخل بندی که در آن درگیری ایجاد شده بود حمله میکرد و با باتوم و شوکر به جان زندانیان میافتاد و همه را وحشیانه میزد. زندانیان را دستبند زده و به محوطه زندان میبردند.
تازه تنبیه اصلی شروع میشد و چه قدر سخت بود برای ما که شنیدن صدای شیون و ضجه آنها را باید تحمل میکردیم. مدیریت زندان به دنبال بازسازی اقتدار به چالش افتاده بود و از هیچ خشونت و قساوتی فروگذار نمیکرد.
زندان اوین به لحاظ مکان و موقعیت جغرافیایی جمع اضداد است. زندان در یکی از خوش و آب هواترین بخشهای تهران است. کوههای بلند، حرکت خروشان آب در جویهای عریض، درختهای قدیمی سر به فلک کشیده چشم انداز زیبایی را ترسیم میکند. ولی وقتی دیوارهای سیمانی زمخت و لباسهای زندانیان و نمادهای حکومتی رویت میشوند همه چیز عوض میشود و جلوههای زیبا از خاطر محو میگردند.
زندگی در زندان عمومی در عین آرامی همیشه آبستن اتفاق است. به ویژه وقتی خیابانهای شهر دستخوش اعتراض و ناآرامی میشود بیم و امید فضای زندان را در بر میگیرد. حتی زندانیان عادی نیز حس و حال دیگری پیدا میکنند. تصور باز شدن زندانها و فروپاشی نظم خودکامه همه را به فکر فرو میبرد اما در عین حال نگرانی از اینکه زندانیها گروگان تنبیه معترضان شوند نیز دلهره میآفرید. خبرهای بازداشتیهای جدید و خیل زیاد آنها نگرانیها را ببیشتر میکرد.
به زودی سروکله برخی از آنها به بند باز میشد. دیدن جوانانی که خطر کردهاند و استبداد حاکم را به چالش طلبیدهاند مسرتبخش بود اگرچه اغلب آنها با فاصله کمی با سپردن وثیقه و یا کفالت آزاد میشدند. شرح بدرفتاریها و شکنجههای آنها در دوره بازجویی در بازداشتگاههای امنیتی هم غمافزا بود و هم نشان میداد که در همچنان به پاشنه سابق میچرخد و ماشین استبداد و سرکوب قربانیان جدیدی را در زیر چرخهای خود له کردهاست. چهره حقیقی نظام و پایه اصلی بقای آن در زندان به خوبی هویدا میشود.
بدترین لحظه زندگیام
توضیح تصویر،تصویری از لحظه اعترافگیری اجباری از علی افشاری
از زندان اوین خاطرات تلخ و حتی شیرین زیادی دارم.
بدترین لحظه زندگیام در یک شب سرد در محوطه زندان اوین رخ داد.
در امتداد فشارها و شکنجههای طاقتفرسا در فضایی ترسیمی برای اعدام مصنوعی شکستم و مقاومتم فروریخت.
البته در ادامه به زندان ۵۹ سپاه برگشتم و در آنجا فیلم اعترافات اجباری ضبط شد. مقاومتم را هم دوباره در همان بازداشتگاه ۵۹ و در سلول انفرادی بازیافتم و از درون آن بازداشتگاه مخوف افشاگری کردم.
اما ماندگارترین وجه دوران تحمل حبس در زندان اوین فرصت کمنظیر مطالعه در زندان عمومی بود که به خوبی از آن استفاده کردم. همچنین تجربه زندگی و رویت آدمهایی از اقشار متفاوت که در جریان زندگی عادی ناممکن بود. آنجا دیدم که بدی در ذات انسانها حضور مطلق ندارد. سخن فیودور داستایفسکی در رمان خاطرات خانه اموات برایم عینی شد که از دل تجربه واقعی خودش میگوید «در تبهکارترین انسانها رگههای رستگاری وجود دارد.»
میدیدی، آنها که «بزهکار» خطابشان میکردند، عمدتا قربانی شرایط اجتماعیشان بودند.
همبستگی و حمایت مردم در بیرون از دیوارهای زندان در شب حادثه آتشسوزی شوقبرانگیز بود شاید هیچگاه چنین حرکتی سابقه نداشته است. موقعی که در زندان بودم چه اوین و چه بازداشتگاههای دیگر همیشه برایم سوال بود که مردم چه میکنند.
روزی در اوج سختی انزوای کشنده سلول انفرادی و فشار طاقتفرسای بازجویی اجباری و توام با شکنجه صدای یک فروشنده دوره گرد در محله مجاور زندان ۵۹ سپاه من را به وجد آورد که زندگی در بیرون زندان جاری است. اگرچه من از جریان آن خارج شدهام اما کلیت زندگی ادامه دارد.
این موضوع امید به آینده را در من زنده کرد. هر فعالیت سیاسی انتقادی در کنه خود معطوف به تغییر برای بهبود زندگی باید باشد. مهم نیست که زندانی سیاسی در چه شرایطی قرار دارد مهم آن است که زندگی همچنان در بیرون از دیوارهای بلند و عبوس زندان جریان دارد.
در مقاطع دیگر همیشه کنجاو بودم که مردم چه میکنند؟ آیا ارزش دارد که بهترین سالهای عمر را در پشت میلههای زندان گذراند؟ بند ۷ در مرتفع ترین بخش زندان اولین قرار داشت از لابلای پرده آهنین اتاق میشد شهر تهران را دید و از دور نظارهگر شادی بچهها در شهر بازی تهران در اتوبان چمران بود. در بازداشتگاه تازه تاسیس اطلاعات سپاه که نزدیک درب ورودی زندان اوین بود در شب چهارشنبه سوری سال ۸۱ شاهد صداهای مهیب افنجار ترقهها و نارنجکها و غریو شادی جوانان بودم. همه اینها ذهنم را به تلاطم وا میداشت و در بین احساسهای متضاد باز بر ناامیدی غلبه میکردم که زندگی غالب است و باید صبور بود. دل به رویا میسپردم که روزی روزی ملت به پا خواهد ساخت و آن روز نتیجه انباشت مبارزه فعالان نسلهای مختلف خواهد بود.
فکر میکنم شاید در شب هراسناک آتشسوزی گسترده اوین، مشابه انقلاب بهمن ۵۷، زندانیان امیدوار به همراهی و همدلی مردم شدند؛ جرقه امیدی که بیش از هر زمانی در ایران پساانقلاب جلوهگر شد. لهیب شعلههای بلند آتش و مردمی که برای نجات زندانیان به طرف زندان اوین رفتند نوید روزی را میدهد که اوین نیز فرجامی چون قلعه باستیل پیدا کند منتهی این بار بر خلاف آنچه بعد از انقلاب بهمن ۵۷ به وقوع پیوست، برای همیشه پرونده زندان سیاسی بسته شود.
- علی افشاری
- تحلیلگر مسائل ایران و زندانی سیاسی پیشین اوین
زندان اوین
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
آتشسوزی و تیراندازی مرگبار اوین، شنبه (شب ۲۳ مهر ۱۴۰۱) هولناکی را در این زندان رقم زد. بی بی سی در تلاش است تا با نگاهی به تجربیات زندانیان، نگاهی به ابعاد این حادثه داشته باشد. پیشتر شیوا نظرآهاری، ایرج مصداقی، مهدیه گلرو و اصغر ایزدی از تجربه خود گفته بودند و اکنون علی افشاری با نگاهی به خاطرات خود از اوین، تصویری از زندان و زندانی در اوین به دست میدهد.
آتش سوزی در زندان اوین بار دیگر زندان قدیمی پایتخت را بر سر زبانها انداخت. اگرچه هنوز ابعاد حادثه مشخص نشدهاست. حکومت تا کنون کشتهشدن هشت زندانی را پذیرفتهاست اما روایتش در خصوص مرگ آنها ناشی از خفگی ناشی از استنشاق دود و یا گاز باورپذیر نیست. با ضریب اطمینان بالا میتوان گفت که تعداد کشتهشدگان بیشتر است و همه نیز خفه نشدهاند بلکه ممکن است آماج گلوله نیروهای انتظامی و امنیتی شده باشند.
شاید اغراق نباشد در آن شب هراسناک و سیاه ضربان قلب یک شهر و یا شاید یک کشور در اوین میتپید. همچنین شاید یکی از شدیدترین و وحشتناکترین برخوردهای انضباطی و امنیتی در طول تاریخ زندان اوین رخ داد که صدها زندانی در شرایط ارعاب، ضرب و شتم، شلیک گلوله و گاز اشک آور، توهین و تحقیر شبی هولناک را گذراندند. برخی جابجا شدند و همگی حس ویرانگر ناتوانی از کمک به زندانیان دیگر که جانشان به خاطر سبعیت زندانبانان در خطر بود را تجربه کردند. لحظهای که هم نگران جان و سلامتی خود و همبندانشان بودند.
شعلههای بزرگ آتش هم نگران کننده بود و وحشتناک و هم در سویهای متضاد دودشدن اقتدار پوشالی نظام ولایت فقیه را نمایان میکرد. زندان اوین در نیم قرن گذشته چه در حکومت پهلوی دوم و چه جمهوریاسلامی نماد اقتدار حکومت خودکامه بودهاست. البته از دهه هفتاد شمسی به بعد زندانیان عادی و محکومان جرائم مالی و خطرناک نیز پایشان به اولین باز شد و تعدادشان بر زندانیان سیاسی و عقیدتی فزونی گرفت.
آن شب هر اتفاقی جرقه درگیری و تنش را زده باشد، از این واقعیت گریزی نیست که بستر حادثه وضعیت غیرعادی زندان در ارتباط با جنبش انقلابی ۱۴۰۱ بوده است که میل به مقاومت و مبارزه را در بین زندانیان تقویت کردهبود.
این زندان قدیمی مخزن اسرار و اتفاقات گوناگون و پرشماری است که از یک سو نظارهگر قساوت و بیرحمی زندانبانان و اصحاب قدرت بودهاست و از سوی دیگر شکوه حماسه و مقاومت انسانهایی در نسلهای مختلف را به نظاره نشسته است که به مثابه سوژه خودمختار علیه انقیاد و سلطه طغیان کردهاند.
زندان پیر پایتخت شاهد آخرین لحظات عمر انسانهای متعددی است که به استبداد نه گفتند و زندگی خود را در مرگی با شکوه به استعلا رساندند.
شب هولناک ۲۳ مهر ۱۴۰۱، چون گردباد زمانه من را به خاطرات دوران حبس خودم بُرد. خودم را در میان زندانیان احساس میکردم. فضای سنگین و دلهرهآوری که در آن قرار گرفته بودند را تجسم میکردم.
زندان اوین، پس از یورش گارد ویژه آتشسوزی مهر ۱۴۰۱
زندانیان دستبسته زیر باتوم و شوکر
تقریبا دو سال را در بند ۷ آموزشگاه در سالنهای متعدد آن گذرانده بودم. شنیدن خبر آتشسوزی و درگیری در آن بند نوعی همذاتپنداری برایم ایجاد کرده بود. آن بند شاهد چه اتفاقاتی که نبودهاست.
در دوران حبس شاهد درگیریهای متعددی بین زندانیان عادی بودم به خصوص بند ویژه جوانان جرائم غیر سیاسی. اما هیچوقت آتشسوزی رخ نداد. وقتی دعواهای بین زندانیان عادی بالا میگرفت نگهبانان و مسئولان زندان عاجز از مداخله بودند و یگان ویژه نیروی انتظامی را فرا میخواندند. فضای زندان غیرعادی میشد.
قاعده چنین بود که نیروی انتظامی به داخل بندی که در آن درگیری ایجاد شده بود حمله میکرد و با باتوم و شوکر به جان زندانیان میافتاد و همه را وحشیانه میزد. زندانیان را دستبند زده و به محوطه زندان میبردند.
تازه تنبیه اصلی شروع میشد و چه قدر سخت بود برای ما که شنیدن صدای شیون و ضجه آنها را باید تحمل میکردیم. مدیریت زندان به دنبال بازسازی اقتدار به چالش افتاده بود و از هیچ خشونت و قساوتی فروگذار نمیکرد.
زندان اوین به لحاظ مکان و موقعیت جغرافیایی جمع اضداد است. زندان در یکی از خوش و آب هواترین بخشهای تهران است. کوههای بلند، حرکت خروشان آب در جویهای عریض، درختهای قدیمی سر به فلک کشیده چشم انداز زیبایی را ترسیم میکند. ولی وقتی دیوارهای سیمانی زمخت و لباسهای زندانیان و نمادهای حکومتی رویت میشوند همه چیز عوض میشود و جلوههای زیبا از خاطر محو میگردند.
زندگی در زندان عمومی در عین آرامی همیشه آبستن اتفاق است. به ویژه وقتی خیابانهای شهر دستخوش اعتراض و ناآرامی میشود بیم و امید فضای زندان را در بر میگیرد. حتی زندانیان عادی نیز حس و حال دیگری پیدا میکنند. تصور باز شدن زندانها و فروپاشی نظم خودکامه همه را به فکر فرو میبرد اما در عین حال نگرانی از اینکه زندانیها گروگان تنبیه معترضان شوند نیز دلهره میآفرید. خبرهای بازداشتیهای جدید و خیل زیاد آنها نگرانیها را ببیشتر میکرد.
به زودی سروکله برخی از آنها به بند باز میشد. دیدن جوانانی که خطر کردهاند و استبداد حاکم را به چالش طلبیدهاند مسرتبخش بود اگرچه اغلب آنها با فاصله کمی با سپردن وثیقه و یا کفالت آزاد میشدند. شرح بدرفتاریها و شکنجههای آنها در دوره بازجویی در بازداشتگاههای امنیتی هم غمافزا بود و هم نشان میداد که در همچنان به پاشنه سابق میچرخد و ماشین استبداد و سرکوب قربانیان جدیدی را در زیر چرخهای خود له کردهاست. چهره حقیقی نظام و پایه اصلی بقای آن در زندان به خوبی هویدا میشود.
بدترین لحظه زندگیام
تصویری از لحظه اعترافگیری اجباری از علی افشاری
از زندان اوین خاطرات تلخ و حتی شیرین زیادی دارم.
بدترین لحظه زندگیام در یک شب سرد در محوطه زندان اوین رخ داد.
در امتداد فشارها و شکنجههای طاقتفرسا در فضایی ترسیمی برای اعدام مصنوعی شکستم و مقاومتم فروریخت.
البته در ادامه به زندان ۵۹ سپاه برگشتم و در آنجا فیلم اعترافات اجباری ضبط شد. مقاومتم را هم دوباره در همان بازداشتگاه ۵۹ و در سلول انفرادی بازیافتم و از درون آن بازداشتگاه مخوف افشاگری کردم.
اما ماندگارترین وجه دوران تحمل حبس در زندان اوین فرصت کمنظیر مطالعه در زندان عمومی بود که به خوبی از آن استفاده کردم. همچنین تجربه زندگی و رویت آدمهایی از اقشار متفاوت که در جریان زندگی عادی ناممکن بود. آنجا دیدم که بدی در ذات انسانها حضور مطلق ندارد. سخن فیودور داستایفسکی در رمان خاطرات خانه اموات برایم عینی شد که از دل تجربه واقعی خودش میگوید «در تبهکارترین انسانها رگههای رستگاری وجود دارد.»
میدیدی، آنها که «بزهکار» خطابشان میکردند، عمدتا قربانی شرایط اجتماعیشان بودند.
همبستگی و حمایت مردم در بیرون از دیوارهای زندان در شب حادثه آتشسوزی شوقبرانگیز بود شاید هیچگاه چنین حرکتی سابقه نداشته است. موقعی که در زندان بودم چه اوین و چه بازداشتگاههای دیگر همیشه برایم سوال بود که مردم چه میکنند.
روزی در اوج سختی انزوای کشنده سلول انفرادی و فشار طاقتفرسای بازجویی اجباری و توام با شکنجه صدای یک فروشنده دوره گرد در محله مجاور زندان ۵۹ سپاه من را به وجد آورد که زندگی در بیرون زندان جاری است. اگرچه من از جریان آن خارج شدهام اما کلیت زندگی ادامه دارد.
این موضوع امید به آینده را در من زنده کرد. هر فعالیت سیاسی انتقادی در کنه خود معطوف به تغییر برای بهبود زندگی باید باشد. مهم نیست که زندانی سیاسی در چه شرایطی قرار دارد مهم آن است که زندگی همچنان در بیرون از دیوارهای بلند و عبوس زندان جریان دارد.
در مقاطع دیگر همیشه کنجاو بودم که مردم چه میکنند؟ آیا ارزش دارد که بهترین سالهای عمر را در پشت میلههای زندان گذراند؟ بند ۷ در مرتفع ترین بخش زندان اولین قرار داشت از لابلای پرده آهنین اتاق میشد شهر تهران را دید و از دور نظارهگر شادی بچهها در شهر بازی تهران در اتوبان چمران بود. در بازداشتگاه تازه تاسیس اطلاعات سپاه که نزدیک درب ورودی زندان اوین بود در شب چهارشنبه سوری سال ۸۱ شاهد صداهای مهیب افنجار ترقهها و نارنجکها و غریو شادی جوانان بودم. همه اینها ذهنم را به تلاطم وا میداشت و در بین احساسهای متضاد باز بر ناامیدی غلبه میکردم که زندگی غالب است و باید صبور بود. دل به رویا میسپردم که روزی روزی ملت به پا خواهد ساخت و آن روز نتیجه انباشت مبارزه فعالان نسلهای مختلف خواهد بود.
فکر میکنم شاید در شب هراسناک آتشسوزی گسترده اوین، مشابه انقلاب بهمن ۵۷، زندانیان امیدوار به همراهی و همدلی مردم شدند؛ جرقه امیدی که بیش از هر زمانی در ایران پساانقلاب جلوهگر شد. لهیب شعلههای بلند آتش و مردمی که برای نجات زندانیان به طرف زندان اوین رفتند نوید روزی را میدهد که اوین نیز فرجامی چون قلعه باستیل پیدا کند منتهی این بار بر خلاف آنچه بعد از انقلاب بهمن ۵۷ به وقوع پیوست، برای همیشه پرونده زندان سیاسی بسته شود.
- علی افشاری
- تحلیلگر مسائل ایران و زندانی سیاسی پیشین اوین
زندان اوین
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
آتشسوزی و تیراندازی مرگبار اوین، شنبه (شب ۲۳ مهر ۱۴۰۱) هولناکی را در این زندان رقم زد. بی بی سی در تلاش است تا با نگاهی به تجربیات زندانیان، نگاهی به ابعاد این حادثه داشته باشد. پیشتر شیوا نظرآهاری، ایرج مصداقی، مهدیه گلرو و اصغر ایزدی از تجربه خود گفته بودند و اکنون علی افشاری با نگاهی به خاطرات خود از اوین، تصویری از زندان و زندانی در اوین به دست میدهد.
آتش سوزی در زندان اوین بار دیگر زندان قدیمی پایتخت را بر سر زبانها انداخت. اگرچه هنوز ابعاد حادثه مشخص نشدهاست. حکومت تا کنون کشتهشدن هشت زندانی را پذیرفتهاست اما روایتش در خصوص مرگ آنها ناشی از خفگی ناشی از استنشاق دود و یا گاز باورپذیر نیست. با ضریب اطمینان بالا میتوان گفت که تعداد کشتهشدگان بیشتر است و همه نیز خفه نشدهاند بلکه ممکن است آماج گلوله نیروهای انتظامی و امنیتی شده باشند.
شاید اغراق نباشد در آن شب هراسناک و سیاه ضربان قلب یک شهر و یا شاید یک کشور در اوین میتپید. همچنین شاید یکی از شدیدترین و وحشتناکترین برخوردهای انضباطی و امنیتی در طول تاریخ زندان اوین رخ داد که صدها زندانی در شرایط ارعاب، ضرب و شتم، شلیک گلوله و گاز اشک آور، توهین و تحقیر شبی هولناک را گذراندند. برخی جابجا شدند و همگی حس ویرانگر ناتوانی از کمک به زندانیان دیگر که جانشان به خاطر سبعیت زندانبانان در خطر بود را تجربه کردند. لحظهای که هم نگران جان و سلامتی خود و همبندانشان بودند.
شعلههای بزرگ آتش هم نگران کننده بود و وحشتناک و هم در سویهای متضاد دودشدن اقتدار پوشالی نظام ولایت فقیه را نمایان میکرد. زندان اوین در نیم قرن گذشته چه در حکومت پهلوی دوم و چه جمهوریاسلامی نماد اقتدار حکومت خودکامه بودهاست. البته از دهه هفتاد شمسی به بعد زندانیان عادی و محکومان جرائم مالی و خطرناک نیز پایشان به اولین باز شد و تعدادشان بر زندانیان سیاسی و عقیدتی فزونی گرفت.
آن شب هر اتفاقی جرقه درگیری و تنش را زده باشد، از این واقعیت گریزی نیست که بستر حادثه وضعیت غیرعادی زندان در ارتباط با جنبش انقلابی ۱۴۰۱ بوده است که میل به مقاومت و مبارزه را در بین زندانیان تقویت کردهبود.
این زندان قدیمی مخزن اسرار و اتفاقات گوناگون و پرشماری است که از یک سو نظارهگر قساوت و بیرحمی زندانبانان و اصحاب قدرت بودهاست و از سوی دیگر شکوه حماسه و مقاومت انسانهایی در نسلهای مختلف را به نظاره نشسته است که به مثابه سوژه خودمختار علیه انقیاد و سلطه طغیان کردهاند.
زندان پیر پایتخت شاهد آخرین لحظات عمر انسانهای متعددی است که به استبداد نه گفتند و زندگی خود را در مرگی با شکوه به استعلا رساندند.
شب هولناک ۲۳ مهر ۱۴۰۱، چون گردباد زمانه من را به خاطرات دوران حبس خودم بُرد. خودم را در میان زندانیان احساس میکردم. فضای سنگین و دلهرهآوری که در آن قرار گرفته بودند را تجسم میکردم.
زندان اوین، پس از یورش گارد ویژه آتشسوزی مهر ۱۴۰۱
زندانیان دستبسته زیر باتوم و شوکر
تقریبا دو سال را در بند ۷ آموزشگاه در سالنهای متعدد آن گذرانده بودم. شنیدن خبر آتشسوزی و درگیری در آن بند نوعی همذاتپنداری برایم ایجاد کرده بود. آن بند شاهد چه اتفاقاتی که نبودهاست.
در دوران حبس شاهد درگیریهای متعددی بین زندانیان عادی بودم به خصوص بند ویژه جوانان جرائم غیر سیاسی. اما هیچوقت آتشسوزی رخ نداد. وقتی دعواهای بین زندانیان عادی بالا میگرفت نگهبانان و مسئولان زندان عاجز از مداخله بودند و یگان ویژه نیروی انتظامی را فرا میخواندند. فضای زندان غیرعادی میشد.
قاعده چنین بود که نیروی انتظامی به داخل بندی که در آن درگیری ایجاد شده بود حمله میکرد و با باتوم و شوکر به جان زندانیان میافتاد و همه را وحشیانه میزد. زندانیان را دستبند زده و به محوطه زندان میبردند.
تازه تنبیه اصلی شروع میشد و چه قدر سخت بود برای ما که شنیدن صدای شیون و ضجه آنها را باید تحمل میکردیم. مدیریت زندان به دنبال بازسازی اقتدار به چالش افتاده بود و از هیچ خشونت و قساوتی فروگذار نمیکرد.
زندان اوین به لحاظ مکان و موقعیت جغرافیایی جمع اضداد است. زندان در یکی از خوش و آب هواترین بخشهای تهران است. کوههای بلند، حرکت خروشان آب در جویهای عریض، درختهای قدیمی سر به فلک کشیده چشم انداز زیبایی را ترسیم میکند. ولی وقتی دیوارهای سیمانی زمخت و لباسهای زندانیان و نمادهای حکومتی رویت میشوند همه چیز عوض میشود و جلوههای زیبا از خاطر محو میگردند.
زندگی در زندان عمومی در عین آرامی همیشه آبستن اتفاق است. به ویژه وقتی خیابانهای شهر دستخوش اعتراض و ناآرامی میشود بیم و امید فضای زندان را در بر میگیرد. حتی زندانیان عادی نیز حس و حال دیگری پیدا میکنند. تصور باز شدن زندانها و فروپاشی نظم خودکامه همه را به فکر فرو میبرد اما در عین حال نگرانی از اینکه زندانیها گروگان تنبیه معترضان شوند نیز دلهره میآفرید. خبرهای بازداشتیهای جدید و خیل زیاد آنها نگرانیها را ببیشتر میکرد.
به زودی سروکله برخی از آنها به بند باز میشد. دیدن جوانانی که خطر کردهاند و استبداد حاکم را به چالش طلبیدهاند مسرتبخش بود اگرچه اغلب آنها با فاصله کمی با سپردن وثیقه و یا کفالت آزاد میشدند. شرح بدرفتاریها و شکنجههای آنها در دوره بازجویی در بازداشتگاههای امنیتی هم غمافزا بود و هم نشان میداد که در همچنان به پاشنه سابق میچرخد و ماشین استبداد و سرکوب قربانیان جدیدی را در زیر چرخهای خود له کردهاست. چهره حقیقی نظام و پایه اصلی بقای آن در زندان به خوبی هویدا میشود.
بدترین لحظه زندگیام
تصویری از لحظه اعترافگیری اجباری از علی افشاری
از زندان اوین خاطرات تلخ و حتی شیرین زیادی دارم.
بدترین لحظه زندگیام در یک شب سرد در محوطه زندان اوین رخ داد.
در امتداد فشارها و شکنجههای طاقتفرسا در فضایی ترسیمی برای اعدام مصنوعی شکستم و مقاومتم فروریخت.
البته در ادامه به زندان ۵۹ سپاه برگشتم و در آنجا فیلم اعترافات اجباری ضبط شد. مقاومتم را هم دوباره در همان بازداشتگاه ۵۹ و در سلول انفرادی بازیافتم و از درون آن بازداشتگاه مخوف افشاگری کردم.
اما ماندگارترین وجه دوران تحمل حبس در زندان اوین فرصت کمنظیر مطالعه در زندان عمومی بود که به خوبی از آن استفاده کردم. همچنین تجربه زندگی و رویت آدمهایی از اقشار متفاوت که در جریان زندگی عادی ناممکن بود. آنجا دیدم که بدی در ذات انسانها حضور مطلق ندارد. سخن فیودور داستایفسکی در رمان خاطرات خانه اموات برایم عینی شد که از دل تجربه واقعی خودش میگوید «در تبهکارترین انسانها رگههای رستگاری وجود دارد.»
میدیدی، آنها که «بزهکار» خطابشان میکردند، عمدتا قربانی شرایط اجتماعیشان بودند.
همبستگی و حمایت مردم در بیرون از دیوارهای زندان در شب حادثه آتشسوزی شوقبرانگیز بود شاید هیچگاه چنین حرکتی سابقه نداشته است. موقعی که در زندان بودم چه اوین و چه بازداشتگاههای دیگر همیشه برایم سوال بود که مردم چه میکنند.
روزی در اوج سختی انزوای کشنده سلول انفرادی و فشار طاقتفرسای بازجویی اجباری و توام با شکنجه صدای یک فروشنده دوره گرد در محله مجاور زندان ۵۹ سپاه من را به وجد آورد که زندگی در بیرون زندان جاری است. اگرچه من از جریان آن خارج شدهام اما کلیت زندگی ادامه دارد.
این موضوع امید به آینده را در من زنده کرد. هر فعالیت سیاسی انتقادی در کنه خود معطوف به تغییر برای بهبود زندگی باید باشد. مهم نیست که زندانی سیاسی در چه شرایطی قرار دارد مهم آن است که زندگی همچنان در بیرون از دیوارهای بلند و عبوس زندان جریان دارد.
در مقاطع دیگر همیشه کنجاو بودم که مردم چه میکنند؟ آیا ارزش دارد که بهترین سالهای عمر را در پشت میلههای زندان گذراند؟ بند ۷ در مرتفع ترین بخش زندان اولین قرار داشت از لابلای پرده آهنین اتاق میشد شهر تهران را دید و از دور نظارهگر شادی بچهها در شهر بازی تهران در اتوبان چمران بود. در بازداشتگاه تازه تاسیس اطلاعات سپاه که نزدیک درب ورودی زندان اوین بود در شب چهارشنبه سوری سال ۸۱ شاهد صداهای مهیب افنجار ترقهها و نارنجکها و غریو شادی جوانان بودم. همه اینها ذهنم را به تلاطم وا میداشت و در بین احساسهای متضاد باز بر ناامیدی غلبه میکردم که زندگی غالب است و باید صبور بود. دل به رویا میسپردم که روزی روزی ملت به پا خواهد ساخت و آن روز نتیجه انباشت مبارزه فعالان نسلهای مختلف خواهد بود.
فکر میکنم شاید در شب هراسناک آتشسوزی گسترده اوین، مشابه انقلاب بهمن ۵۷، زندانیان امیدوار به همراهی و همدلی مردم شدند؛ جرقه امیدی که بیش از هر زمانی در ایران پساانقلاب جلوهگر شد. لهیب شعلههای بلند آتش و مردمی که برای نجات زندانیان به طرف زندان اوین رفتند نوید روزی را میدهد که اوین نیز فرجامی چون قلعه باستیل پیدا کند منتهی این بار بر خلاف آنچه بعد از انقلاب بهمن ۵۷ به وقوع پیوست، برای همیشه پرونده زندان سیاسی بسته شود.
منبع خبر: بی بی سی فارسی ![]()
اخبار مرتبط: یک شب سرد اوین؛ «بدترین لحظه زندگیام»

