پله، نماد زیبایی فوتبال؛ «به خودم گفتم که کفش‌هایت را آویزان کن»

پله، نماد زیبایی فوتبال؛ «به خودم گفتم که کفش‌هایت را آویزان کن»
رادیو فردا

کفش مردم را تمیز می‌کرد، بدون این که خودش توان خرید یک کفش درست و حسابی را داشته باشد. توانایی و استعدادش در فوتبال، فوتبالی که او با پای برهنه و با توپ‌هایی درست‌شده از جوراب‌های کهنه یاد گرفته بود، اما به کمک آمد که از یک مناسبات اجتماعی فقیرانه به مراتبی بالاتر ارتقا یابد.

پدرش هم در این زمینه بی‌استعداد نبود، ولی جراحت و صدمه‌ای که به زانویش وارد آمد سبب شد که به تمیز‌کاری در یک بیمارستان روی آورد و درآمد خانواده پنج نفری را به سختی تامین کند، از جمله با کمکی که درآمد پله از تمیزکردن کفش مردم به دست می‌آورد.

باشگاه درجه چندمی که پدرش هم عضو آن بود تصمیم گرفت که یک تیم جوانان راه بیاندازد و در این رابطه دنبال استعدادهای جوان می‌گشت. مربی وقتی که برای اولین بازی پله یازده ساله را دید به حیرت افتاد. دست‌ها را به آسمان برد و بعید ندانست که «این جوان روزی بهترین فوتبالیست جهان» شود.

۱۵ ساله بود که به عضویت باشگاه اف س سانتوس برزیل درآمد و این باشگاه با او قرارداد بست، و ۱۷ ساله بود که وارد تیم ملی شد و نهایتاً دوره کارآموزی به عنوان کفاش را رها کرد، با همه مقاومتی که در برابر حضور سیاهان در تیم ملی بود.

سیاه‌پوستی که مقاومت‌ها را شکست

تا قبل از پله سفیدپوستان تنها رضایت داده بودند که یک بازیکن سیاه در تیم ملی باشد و برایشان سخت بود که به حضور یک سیاهپوست دیگر در تیم رضایت بدهند. مربی اما با اشاره به استعدادهای پله که حالا در برزیل هم به «مروارید سیاه» معروف شده بود حضور او را به جامعه سفید‌پوست برزیل تحمیل کرد.

با پله بود که اصطلاح «فوتبال زیبا» معنا و مصداق یافت، بازیکنی با پاهایی پررقص، پرتحرک و دیریبل‌ها و ترفندهای میخکوب‌کننده و با استفاده‌ای که از سرش در جای جای زمین می‌کرد و بازیکنان خودی و رقیب و تماشاگران را به حیرت وامی‌داشت. و گویی که این غریزه را داشت که پیش‌‌بینی کند در ثانیه‌های بعد توپ کجا فرود می‌آید و تمرکز بازیکنان رقیب در کجای زمین خواهد بود و او قبل از دیگران در آن جا حی و حاضر بود.

پله ۱۷ ساله در فینال جام جهانی ۱۹۵۸

سال ۱۹۵۸ که در سن ۱۷ سالگی به عنوان جوان‌ترین بازیکن‌ تیم ملی در جهان برای شرکت در بازی‌های جام جهانی به سوئد رفته بود در بازی‌های اول روی نیمکت نشست و یکی دو باری هم از «سرمای سوئد» و غم دوری از برزیل گریه کرد و مربی حالا می‌بایست او را در این رابطه هم تسلی دهد و تقویت کند.

ولی هر چه که فینال نزدیک شد پله بود که میدان را به دست گرفته بود و نهایتاً هم در بازی نهایی دو گل زیبا و حیرت‌انگیز را او وارد دروازه سوئد کرد. بازی پله چنان جذاب و میخکوب‌کننده بود که بخشی از جمعیت سوئدی که برای تشویق تیم خودی به استادیوم آمده بود هم به وجد آمد و به تشویق تیم رقیب دست زد.

پادشاه سوئد هم که در میان تماشاچیان بود از این قاعده مستثنی نشد. بعدها گفت که خیلی کوشیدم خودم را کنترل کنم، ولی لامذهب با بازی‌اش مرا هم متحیر کرد و به هیجان آورد. در عوض، خبرنگاری که از مغلوب‌شدن تیم ملی کشورش در برابر برزیل با گل‌های یک جوان ۱۷ ساله به خشم آمده بود، ابایی ندید که در پشت میکروفون خشمش را ابراز کند و بگوید «این نوجوان را چه به زمین بازی و جام جهانی، او باید حالا پشت نیمکت مدرسه نشسته باشد».

وقتی که هواداران تیم رقیب پله را به زمین برگرداند

یکی دو بار پیش آمد که داورها مجبور شدند بازی را به خاطر تشویق ممتد هواداران تیم حریف برای پله و شعبده‌بازی‌هایش قطع کنند؛ مثلاً بازی تیم سانتوس در برابر فلومیننزه برزیل یا بنفیکا لیسبون.

سال ۱۹۶۸ که تیم پله برای بازی در برابر یک تیم کلمبیایی به این کشور رفت، داور به پله کارت قرمز نشان داد و او را اخراج کرد. طرفه این که، این هواداران تیم کلمبیایی بودند که به زمین بازی ریختند و با نشان دادن کارت قرمز به داور او را مجبور کردند که پله را به زمین برگرداند. حرف این عده این بود که حاضر نیستند از تماشای هنرها و شعبده‌بازی‌های پله محروم شوند.

و یک نکته کم‌سابقه هم این که، حسرت داشتن این «نوجوان ۱۷ ساله» به عنوان عضوی از باشگاه‌های فوتبال خارج از برزیل به دل این باشگاه‌ها ماند، چون سال ۱۹۵۸ دولت وقت به پله عنوان «سرمایه فرهنگی ملی» داد و قراداد او با باشگاه‌های خارجی را ممنوع کرد. در عوض پولی که به او می‌دادند در مقیاس آن زمان از حقوق رئیس جمهور برزیل هم بیشتر بود.

این که زیبایی بازی پله ابعادی بین‌المللی یافت و شهرت او تا ده‌کوره‌های ایران هم رفت از جمله به‌خاطر رواج تلویزیون و پخش مستقیم یا غیرمستقیم بازی‌ها هم بود. بسیاری از کارها و ترفندها و هنرنمایی‌هایی را که بعدها مارودونا و کرایف و مسی روی چمن سبز به نمایش گذاشتند، پله اول بار به عرصه آورده بود.

پله سال ۱۹۶۲ که عضو تیم ملی کشورش در بازی‌های جام جهانی شیلی بود در بازی‌های مقدماتی مجروح شد و در بازی‌های اصلی حضور نداشت، ولی تیمش فراتر از آن رفته بود که بدون او هم به قهرمانی نرسد، برای اولین بار در تاریخ دو بار پیاپی.

سال ۱۹۷۰ اما مربی تیم ملی حرفش این شد که پله پیرشده، اضافه‌وزن پیدا کرده و چشمش هم درست نمی‌بیند و او را به خدمت نگرفت. بازی‌های مقدماتی که با شکست‌های مکرر برزیل همراه شد، مربی را عوض کردند و رهبری برزیل هم فشار آورد که دوباره پله به کار گرفته شود.

پله با مربی جدید توافق کرد که تغذیه‌اش را اساساً تغییر دهد و با سخت‌گیری به همان چالاکی سابق برگردد و قول هم داد که «برزیل را دوباره قهرمان جهان کند» و به قولش وفادار ماند. بازی فینال این دوره در برابر ایتالیا همچنان به عنوان یکی از زیباترین و حیرت‌انگیزترین بازی‌های تاریخ فوتبال ثبت است.

پله بعد از فینال جام جهانی ۱۹۷۰ و پیروزی در برابر ایتالیا

علاوه بر قهرمانی سه باره برزیل در جام جهانی، پله در ۱۷ سالی که با باشگاه اف س سانتوس بود، ۲۶ پیروزی ملی و بین‌المللی برای این تیم رقم خورد. در بازی‌های مختلف داخلی و ملی و بین‌المللی نزدیک به ۱۳۰۰ گل زد، که ۳۹ مورد آن هت تریک (سه گل در هر بازی) بود.

از آتش‌بس در آفریقا تا «امضای سفته» در تهران

شهرت و محبوبیت و توانایی‌ها پله سبب شد که او به سیاهان جهان هم وجهه و سیمایی تازه بدهد و کمک کرد بیش از پیش به عنوان شهروندان عادی جهان به آنها و حقوق و توانایی‌هایشان نگاه شود. در همین راستا، شهرتش در آفریقا هم چنان بود که حضورش در آنجا دلیلی برای آتش‌بس می‌شد.

سال ۱۹۶۸ که تیم سانتوس برای بازی دوستانه‌ای به لاگوس در نیجریه جنگ داخلی بر سر استقلال بیافرا در اوج بود. با حضور سانتوس و پله در نیجریه اما طرفین جنگ تصمیم گرفتند ۴۸ ساعت آتش‌بس اعلام کنند تا جنگجویان هم امکان تماشای بازی پله را داشته باشند.

پله در اردیبهشت سال ۱۳۵۱ همراه با تیم سانتوس سفری هم به تهران داشت و بازی دوستانه‌ای در برابر تیم منتخب تهران انجام داد، با نتیجه ۵ به یک به سود سانتوس. اینجا ولی به جای تشویق و تحسین پله هو شنید!

بیشتر در این باره:

حکایت تیم فوتبالی که پله در وحیدیه داشت

روزی که پله وارد تهران شد جمعیت زیادی برای استقبال از او به فرودگاه مهرآباد رفته بود. نشریات آن زمان نوشته‌اند که برخی از ایرانی‌ها که برای گرفتن امضای یادگاری در فرودگاه دور او را گرفته بودند به ‌جای کاغذ، سفته‌های سفیدی را برای امضا به پله می‌دادند. پله ابتدا ماجرا را متوجه نمی‌شود، ولی بعداً شک می‌کند و با خنده و اشارات دست و زبان شکسته بسته به آنها می‌گوید که «کاغذ سفید برای امضا بدهید»!

هیجان حضور پله در تهران ابعادی دیگری هم یافت. نام باشگاه دیهیم، یکی از تیم‌های زیر مجموعه تاج را به پله تغییر دادند و پرویز ابوطالب، یکی از بازیکنان و مربیان نام‌آشنای فوتبال ایران پله را به بالین پسر تازه به دنیاآمده‌اش برد و اسم او را پله گذاشت.

پله گرچه پس از کنارکشیدن از فوتبال در سال ۱۹۷۷ زندگی شخصی‌اش مثل ماردونا و برخی دیگر از چهره‌های شاخص فوتبال با حاشیه‌های زیاد درنیامیخت، اما بدون حاشیه هم نبود. از ورشکستگی مالی در خریدوفروش مستغلات تا رفتن به آمریکا و قبول مربی‌گری یک تیم غیرمعروف با قراردادی که مبلغ آن در جهان در آن زمان بالاترین بود.

تبلیغ برای ویاگرا و کردیت کارت و شماری دیگر از محصولات و کمپانی‌ها هم در کارنامه پله ثبت است. شور جنسی او هم کم نبود، چنان که دو زن گرفت و هفت فرزند داشت و بعدتر بالاخره زیر فشار قضایی قبول کرد که در مورد ادعای دو زن درباره این که پدر بچه‌های آنهاست، آزمایش دی ان ای بدهد که معلوم شد زن‌ها درست می‌گفته‌اند؛ یکی از بچه‌ها مربوط به ۵۶ سالگی پله می‌شود.

رابطه او با حکومت نظامیان در برزیل (۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵) هم ابهام کمی نداشت و کم نبودند کسانی که او را به داشتن مواضعی فرصت‌طلبانه در این رابطه متهم می‌کردند.

پله سال ۱۹۹۴، یعنی ۹ سالی پس از کنار رفتن نظامیان از حکومت به عنوان اولین سیاه‌پوست وارد کابینه برزیل شد و تصدی وزارتخانه ورزش را به عهده گرفت، با کارنامه‌ای میان‌مایه در تحقق شعارهایی مانند مبارزه با فساد در فوتبال برزیل و ایجاد زمینه برای دسترسی همه جوانان برزیل به امکانات ورزشی. سفیر فوتبال برزیل و یونسکو هم از دیگر کارهایی بود که پله به عهده گرفت.

«پله را دیدم، به خودم گفتم که کفش‌هایت را آویزان کن»

خودش زمانی گفته بود که «نمی‌دانم که چرا خدا چنین استعدادی به من داده است. کاش می‌توانستم که در زندگی فقط فوتبال بازی کنم. میکل‌آنژ کارش نقاشی بود و به آن معروف شد و بتهوون هم پیانو نواخت و جاودانی شد و من هم فوتبال بازی کرده‌ام و نام و آوازه‌ای یافته‌ام». و کم نیستند که هوادارانی از او که آرزو می‌کردند که پله فقط فوتبال بازی می‌کرد و حواشی بعد از آن را نمی‌داشت.

هر چه که هست بهترین فوتبالیست و بهترین ورزشکار قرن بیستم تا آخرین لحظه عمر هم کم و بیش در اوج ماند.

فرانس پوشکاش، اسطوره فوتبال مجارستان در جملاتی معنی‌دار در باره پله گفته بود که «بهترین بازیکن فوتبال از نظر من آلفردو دی استفانو (ستاره فوتبال اسپانیا) است، چرا که برای من دشوار است که پله را در رتبه‌بندی‌ها قرار دهم. او ورای همه است».

خود دی استفانو پله را بهترین فوتبالیست تاریخ خوانده: «مسی و رونالدو بازیکنانی در سطح عالی هستند با توانایی‌های فوق‌العاده، پله ولی بهتر از همه این‌ها بود».

ژوست فونتن، بازیکن سرشناس فرانسه که ۱۳ گل از ۲۳ گل این تیم را در بازی‌های جام جهانی ۱۹۵۸ در سوئد به ثمر رساند و آقای گل شد، گفته بود که «وقتی که پله را برای اولین بار در زمین مشغول بازی دیدم، به خودم گفتم که فلانی بهتره که کفش‌هات رو آویزان کنی و فوتبال رو ببوسی و بری کنار».

بابی مور، اسطوره فوتبال بریتانیا هم خاطره‌اش از پله به مصاحبه سرمربی تیم برزیل با خبرنگاران برمی‌گردد. به گفته او خبرنگاری از ژواو سالدانیا پرسید که بهترین دروازه‌بان در تیمش کیست. و او پاسخ داده بود: «پله، چون او در هر موقعیتی بهترین نتیجه را ارائه می‌کند».

اسطوره‌ای که زیبایی فوتبال با توانایی‌ها و خلاقیت‌های او معنا و مصداق یافت، روز هشتم دی در ۸۲ سالگی با زمین و زمان وداع کرد.

منبع خبر: رادیو فردا

اخبار مرتبط: پله، نماد زیبایی فوتبال؛ «به خودم گفتم که کفش‌هایت را آویزان کن»