پایان تراژیک شاهزاده بازی؛ من وکالت نمی‌دهم!

اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، خیلی زود به اندیشه وزن‌کشی افتاد، در دوره‌ای که به قول معروف نه به دار است و نه به بار! این برای گروه موسوم به سلطنت طلب، اسباب یک آبروریزی بزرگ گشت! صرف نظر از ایران، میلیون‌ها ایرانی خارج از کشور نیز به این مضحکه وقعی ننهادند و نهایتاً شازده در چالشی که فراوان در آن امکان تقلب وجود داشت، تنها به موکلینی معدود دست یافت! 

بیشتربخوانید

  • من وکالت می‌دهم؛ پروژه‌ای که به ضد خود تبدیل شد!

چرا تقلای وکالت؟

شاید قبل از هر چیز جای این پرسش باشد که چرا ابواب جمعی سلطنت، در چنین شرایطی که هنوز درخت آشوب میوه‌ای به دامن اپوزیسیون نیفکنده است، به اندیشه تجمیع رأی و وکالت افتاده‌اند! به نظر می‌رسد که این جماعت پیرفکر، در عالم خیال از فروپاشی جمهوری اسلامی عبور کرده و خویش را به ساعت صفر سیاست رسانده‌اند! طبعاً آنان بر این باورند که در به دست گرفتن قدرت در آینده ایران، هرکس مدیریت‌گذار را به عهده بگیرد، مقدمه قبضه حکومت دائمی را فراهم خواهد ساخت. به عبارت دیگر مدیریت گذار، اسم رمز تثبیت دائمی شاهنشاهی است. وگرنه اگر سلطنت در ایران حمایتی درخور داشت، لازم نبود که شازده تا این حد خود را به زحمت بیندازد. در جای خود و با حمایت بی‌دریغ و بی‌منت‌های مردم، به سلطنت بازمی‌گشت و نیازی به این معرکه نداشت.

سلطنت و جنگ ترکیبی

در جنگ ترکیبی اخیر، کمتر کسی شنید که در داخل ایران، نعره‌های مستنکری در تجلیل از رضاخان یا نواده او به گوش رسد. به عکس در این میان شعار‌هایی شنیده می‌شد که از بیخ و بن شاه بازی را نفی می‌کرد. بی‌تردید اغتشاشگران فاقد این انسجام گسترده هستند که در سراسر کشور و طی ماه‌ها، سخنی از سلطنت به میان نیاورند. به نظر می‌رسد که بخش زیادی از معترضین نیز از سلطنت (به هر شکل که از سوی نظریه‌پردازان امروزین آن بزک شود) عبور کرده‌اند. رسانه‌های خارج کشور، در این فقره به اختلاف برخورده‌اند. تلویزیون‌های امریکایی و انگلیسی، از آن روی که پهلوی‌ها را نسلاً بعد نسل کمر بسته خود یافته‌اند، همچنان نظام سلطنتی را ترجیح می‌دهند، اما «ایران نال» که وابسته به اعراب بادیه نشین است، از آن روی که تجزیه ایران را در دستور کار دارد، ترجیح می‌دهد که به احزاب جدایی‌طلب بپردازد و حتی وکالت‌خواهی شازده را در قالب اخبار و مصاحبه‌های خود به تخطئه بگیرد! رضا پهلوی حتی اگر با تجزیه ایران نیز مشکلی نداشته باشد، فعلاً و برای حفظ ظاهر نمی‌تواند با آن همراهی کند. این فاصله ظاهری یا واقعی در حالی است که رضا پهلوی در آغاز داعیه ولایت عهدی، از عربستان سعودی کمک‌های هنگفتی دریافت می‌کرد. احمدعلی مسعود انصاری پسرخاله فرح دیبا، در این باره می‌گوید: «رضا پهلوی به من گفت در غیاب من، این‌ها (اطرافیانش) به سعودی رفتند و قول گرفتن ۲۲ میلیون دلار را گرفتند. ۲ میلیون نقد حاکم مکه به او در سفر داده و مابقی را هم گفتند، می‌فرستیم. از طریق شاه مراکش هم ۵ میلیون این پول را به او دادند و می‌خواست سازمانی را برای خودش درست کند و از من خواست که به او بپیوندیم، پیوستم.»

سلطنت پس از ۴۴ سال، نمایشی از عقب‌ماندگی

سلطنت‌طلبان خود می‌دانند که در ایران و به دلایل فراوان، امکان یارگیری چشمگیری ندارند، اما در خارج از کشور و پس از ۴۴ سال سرمایه‌گذاری تبلیغی چطور؟ همگان می‌دانند که در طول این دهه‌ها، اغلب تلویزیون‌ها، رادیو‌ها و رسانه‌های کاغذی و مجازی، سخنی جز تمجید از مرده ریگ سلطنت نداشته‌اند. عمله طرب و خوانندگان و رقاصه‌های فراری نیز در معرکه‌گیری‌های خود، نهایتاً لِنگ شاهنشاه و شهبانو را به میان کشیده‌اند! به اصطلاح وزیر و وکیل فراری آنان نیز در ده‌ها جلد از کتب خاطرات خویش، چیزی جز مدح شاه نمی‌توانسته‌اند بگویند. در دو دهه اخیر نیز به موازات تصمیم امریکا مبنی بر برجسته‌سازی عمله سلطنت، به ویژه از ظهور ترامپ به این سو، ده‌ها مستند تبلیغی در بهشت‌سازی از دوران حاکمیت پهلوی ساخته شده و به اضعاف مضاعف از تلویزیون‌های وابسته پخش شده است. با این همه خاندان سلطنت را چه شده است که به بدوی‌ترین و نابخردانه‌ترین شکل، به جمع‌آوری وکالت پرداخته و البته در کوچه بن‌بست گرفتار می‌آیند؟ این همه تبلیغات در طول نزدیک به نیم قرن، چه تأثیری در ذهن میلیون‌ها ایرانی خارج‌نشین داشته است؟ چرا مردم در به گاه تصمیم‌گیری، قیم مآبی پهلویستی را به هیچ می‌گیرند؟ در این باره باید بسا اندیشه کرد. به نظر می‌رسد که حتی نزدیکان و اطرافیان رضا پهلوی نیز از قیم مآبی و شاه بازی‌های او به تنگ آمده و این فرآیند را برای آینده خود و کشورشان مطلوب نمی‌دانند. ماجرای اخیر نشان داد که در جبهه حامیان سلطنت نیز ریزش رخ داده است! امری که ۴۴ سال پیش ملت ایران بدان رسید، امری است که امروزه این جماعت را نیز به پس زدن شاهنشاهی سوق داده است. احمدعلی مسعودانصاری در این فقره آورده است: «حرف‌هایی که من می‌زنم، برای این است که از اشتباهات خود درس بگیریم. یکی از دلایل انقلاب ایران که مردم برخاستند، این بود که بگویند ما هم آدمیم و این از دلایل مهم است. به‌نظر من یکی از دیگر دلایل، مسئله ارباب و رعیت است که عده‌ای فکر می‌کنند اربابند و بقیه هم رعیت آن‌ها هستند و هرچه بخواهند، می‌توانند سر مردم بیاورند و من فکر می‌کردم در اثر انقلاب و جمهوری اسلامی، این تفکر از بین می‌رود، ولی متأسفانه وقتی به ایران آمدم و خیلی از خانواده‌های هزار فامیل را دیدم، متوجه شدم این طرز فکر هنوز در ایران کاملاً از میان نرفته است! وقتی انقلاب شد و ما به خارج کشور رفتیم، آنجا دیگر قدرتی وجود نداشت که بتواند شما را مجازات کند. آن زمان برای دیدن رضا پهلوی، افراد مختلفی می‌آمدند که او را ببینند و قبل جلسه می‌گفتند: وی کاری نمی‌کند و ما الان همه مسائل را به او می‌گوییم! من هم با آن‌ها بحث می‌کردم: نرم‌تر صحبت کنید! به جلسه که می‌رفتیم، می‌دیدم همه کسانی که می‌خواستند سر او را بشکنند، همه ساکت هستند و من هم که یک‌دهم حرف آن‌ها را می‌زدم، همه به من حمله می‌کردند و می‌گفتند: این چه حرف‌هایی است که می‌گویی؟ نوبت عمل که می‌شود، همه حرفی که می‌زنند با عمل‌شان کاملاً متفاوت است و یکی از دلایلی که در دربار به من می‌گفتند دیوانه، برای این بود که من حرف‌هایم را می‌زدم و شاه هم همیشه حرف‌های من را تحمل می‌کرد.»

شاهزاده به مثابه شخصیتی بی‌وجود، در اذهان اغلب تحلیلگران سیاسی

این بخش مناسب است تا با داوری پهلوی دوم، درباره توانایی‌های فرزندش آغاز شود. قلم را می‌سپارم به اسدالله علم، در هفتمین جلد از خاطراتش «شاه ناراحت بود و قدم می‌زد. علت ناراحتی‌شان را پرسیدم. گفتند برای آینده ایران نگرانم، معلوم نیست ولیعهد بتواند کشور را درست اداره کند، من هم از توانایی ولیعهد گفتم.» احمدعلی مسعود انصاری، از پهلوی دوم چنین شنیده است: «این رضا علاقه‌ای به سلطنت ندارد و امیدوارم اشتباه کرده باشم، اگر رضا و دوستانش تا دو، سه سال بعد از انقلاب ایران به کشور بازنگردند، دیگر مسئله سلطنت در ایران منتفی است.» احسان نراقی نیز در پاسخ به پرسش رضا پهلوی مبنی بر اینکه چرا با مادرم و تشکیلاتش ارتباط دارید، اما با من همکاری نمی‌کنید، گفته بود: «هر گاه جرئت پیدا کردی و به چندکیلومتری مرز ایران آمدی و پرچمت را در آنجا کوفتی، آن وقت خودم را متقاعد می‌کنم که می‌شود با تو کار کرد وگرنه شعاردادن در خارج بی‌فایده است.».

اما ایرانیان داخل و خارج از رضا پهلوی چه دیده‌اند که بخواهند به سلطنت او رضایت دهند؟ او حتی تا حدود یک دهه و نیم پس از مرگ پدرش در رسانه‌هایی که پول می‌گرفتند تا او را تبلیغ کنند، حضوری پررنگ نداشت! با ثروتی بادآورده، به عیش و نوش خود می‌پرداخت و به هر مناسبتی و من باب خالی نبودن عریضه، اطلاعیه‌ای می‌نوشت یا به نامش می‌نوشتند! در دهه‌های اخیر و به دلیل فقدان اپوزیسیون قوی، مثلث امریکا، انگلیس و اسرائیل به یادآوری وی پرداخته‌اند، اما او برای مخاطبان، چه در چنته داشته است؟ نه در طول این مدت - که در ثروتی هنگفت غلت زده است- به تحصیل و تحقیق درخوری پرداخته، نه قادر است درست به فارسی سخن بگوید و نه حتی می‌تواند زبان خود را نگه دارد و به دست مخالفان گزک ندهد. او به صراحت می‌گوید که در طول این ۴۴ سال از مادرش پول تو جیبی می‌گرفته است! برای توسعه جنبش اعتراضی در ایران، پیشنهاد می‌کند که مردم شبانگاهان و بر بام و پنجره‌های خود سوت بزنند و وقتی می‌خواهد زیاد به ذهن خود فشار بیاورد، می‌گوید که از مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی هم در حکومت آینده خود بر ایران استفاده خواهد کرد! او در گفتار و کردار فاقد خلاقیت است، شجاعت ابداع، تغییرات راهبردی در شیوه و تغییر زمین بازی را ندارد. بیشتر شخصیتی زنانه دارد و اکت‌های او نیز یک رجل سیاسی کاردان را تداعی نمی‌کند. اما در این میان، ایرانیان باید برای چه به او رأی یا وکالت بدهند؟ چون یک صرفاً اسپرم خوش شانس بوده؟ کارنامه تحصیلی یا پژوهشی درخوری دارد؟ یا در میدان سیاست، گوی تدبیر و طراحی راهبرد را از همه ربوده است؟ آیا او یک لحظه فکر کرده که ایرانیان از او چه تصویری در ذهن دارند که از عالم و آدم طلبکار است؟

در ذهن ربع پهلوی چه می‌گذرد؟

روانشناسی افرادی، چون رضا پهلوی و ورود به عوالم ذهنی ایشان، از داوری عمومی درباره افرادی، چون او مهم‌تر است و دست کم همپای آن، دارای اهمیت است. در افرادی که اصطلاحاً نازپرورده قلمداد می‌شوند، همه چیز را بی‌زحمت به کف آورده‌اند و در مال و مکنت غرق بوده‌اند، از کف رفتن امکانی در حد حکومت و ولایت‌عهدی بس دشوار می‌نماید. ایشان بر این تصورند که این جامه، تنها به تن آنان دوخته شده و اساساً کس دیگری در این جهان، نمی‌تواند آن را به بر کند. هم از این روی در مقام روابط و تعاملات اجتماعی با دیگران، هماره طلبکار می‌نمایند و از موضع بالا سخن می‌گویند. آن‌ها گاه حتی، خویش را با ناموران فکری و سیاسی جهان در یک کفه می‌نهند، همانگونه که رضا پهلوی در یک گفت و شنود، خود را فردی، چون «مهاتما گاندی» خواند و در جای دیگر گفت: «مردم ایران روی من، به مثابه یک سرمایه حساب کنند!.» این توهمات، نوعی رفتار متناسب با خویش را نیز در وجود گوینده می‌سازد. فراموش نکنید که روح‌الله زم افشا کرد: رضا پهلوی هر شب سان دیدن از نیرو‌های نظامی را در گوشه منزل شخصی خویش تمرین می‌کند!

کارزار تاریخی وکالت نمی‌دهم

«من وکالت می‌دهم» برخلاف پاره‌ای از تصورات، از سوی شخص رضا پهلوی کلید زده شد. با این عبارات در گفتگو با تلویزیون من و تو «من می‌توانم با شخصیت‌های سیاسی برای ارائه دادن یک برنامه دیدار بکنم، اولین سؤال‌شان این است که شما به نمایندگی چه اینجا حضور پیدا کردید؟ هر نوع کاری که انجام می‌دهیم، باید یک مبنای مشروعیت یا یک نوع وکالتی از داخل ایران داشته باشد.» او تصور برده بود که با این برنامه سفارشی و بالاخص سفارش ارائه وکالت، سیلی از تأیید به سوی وی روانه خواهد گشت، اتفاقی که نه تنها روی نداد که بیشتر بازار هشتگ «من _ وکالت_ نمی‌دهم» را داغ کرد. این برای ابواب جمعی سلطنت، ضربه‌ای غیرمنتظره قلمداد می‌شود. آنان رسانه داشتند، سلبریتی‌های قدیم، جدید و پرفالوور داشتند، گروه فشار داشتند، پول داشتند و ایضاً با همه این داشته‌ها حتی نتوانستند حامیان خویش را به حضور در این معرکه متقاعد سازند. کار به جایی رسید که رسانه‌ها، نتوانستند صدای من وکالت نمی‌دهم را نشنوند و به مصاحبه با صاحبان آن پرداختند.

به عنوان نمونه علی صدارت کارشناس صدای امریکا، در برنامه زنده این شبکه درباره این به اصطلاح کمپین گفت: «اصلاً مشخص نیست چطور این ایده مشخص شده، مخاطبش کیست و چه کسی به او چنین مشاوره‌ای داده که این کارزار را راه بیندازد. گفته شده بود شفافیت و دموکراتیک بودن، یکی از پایه‌های اصلی است که به آن معتقدند، این در حالی است که این کمپین، در کمال عدم شفافیت است و به هیچ وجه علمی نیست و جای تقلب‌کردن را در آن بازگذاشته است. ضمن اینکه از لحاظ علمی هم نمی‌توان درباره چیزی که هنوز مشخص نیست به کسی وکالت داد. من با سابقه‌ای که از وی (رضا پهلوی) و دوستانشان می‌بینم، دچار دلهره می‌شوم که ما داریم به کدام سو رهبری می‌شویم؟! واقعاً نمی‌دانم اصلاً بشود به آن گفت وکالت! واقعاً نمی‌توان آن را بیشتر از یک جنگ رسانه‌ای نامید! و از دید من عملی ناشایست و از نظر سیاسی کاری سبک است.»

اظهارنظر‌هایی از نوع فوق آمده، از جنس پاسخ‌های نرم بود. رضا پهلوی در پاسخ به مطالبی که در من و تو در باره سازمان موسوم به مجاهدین خلق بیان داشت، پاسخی به ترتیب پی آمده دریافت کرد: «بچه شاه پرسیده است آیا اعضا یا رهبران مجاهدین، آمادگی دیالوگ با دیگر نیرو‌های دموکراتیک را دارند؟ جواب این است تو را چه به دموکراسی؟ قبل از هر چیز باید دهان را از کلمه شاهزاده آب کشیده و سپس جنایت‌های دیکتاتوری‌های دست‌نشانده ارتجاعی و استعماری شاه و رضاشاه را یک به یک محکوم کنی. میلیارد‌ها پول ربوده شده را هم، باید به مردم ایران برگردانی.»

فضای داخلی ایران و معرکه وکالت در میان اپوزیسیون

به جد می‌توان اذعان کرد که «من وکالت می‌دهم»، به رغم ادعای رضا پهلوی، بیشتر موضوعی خارجی به شمار می‌رفت تا داخلی. دست کم حتی اگر بانیان آن نیز چنین نمی‌خواستند، عملاً این مقوله اسباب دعوا و لگدپرانی میان اپوزیسیون خارجی گشت. درباره این پدیده، تحلیل‌هایی خواندنی در ایران ابراز گشت. دکتر ابراهیم متقی جامعه‌شناس، در این‌باره معتقد است: «گروه‌های اپوزیسیون خارج از کشور احساس می‌کنند که می‌توانند در فضای اجتماعی آینده ایران، نقش‌آفرینی کنند. به همین مناسبت در یک‌سال گذشته، برخی رسانه‌های خارج از کشور نظیر بی‌بی‌سی فارسی، ایران اینترنشنال و من‌وتو، تلاش‌های زیادی انجام دادند تا مجموعه‌های خفته‌ای مانند خاندان سلطنتی را وارد کارزار رقابت‌های سیاسی و اجتماعی کنند... اگر وضعیت در ایران با نشانه‌های بی‌ثباتی همراه شود، در آن شرایط باز هم کمپین من وکالت می‌دهم نمی‌تواند اثربخش باشد.

علت این موضوع را باید در قالب کنشگری بازیگران در فضای آشوب جست‌وجو کرد. هرگونه بی‌ثبات‌سازی، زمینه را برای درگیری گروه‌های نوظهور به وجود خواهد آورد. اگر در شهریور، مهر و آبان ۱۴۰۱ نشانه‌هایی از یگانگی گروه‌های معترض دیده شد، اما اگر ساخت قدرت در ایران در فضای بی‌ثباتی قرار گیرد، گروه‌های معارض، بخشی از توان خود را در مقابل با دیگری قرار خواهند داد. اگر کمپین مقابله با خاندان پهلوی شکل بگیرد، از قدرت لازم برای انکار چنین مجموعه‌ای (من وکالت می‌دهم) برخوردار خواهد بود. گروه‌های اپوزیسیون ترجیح می‌دهند، محور اصلی مقابله خود را با نظام قرار بدهند و به وزن‌کشی مرحله‌ای مبادرت کنند.»

کلام آخر
فرزند شاه مخلوع در سالیان اخیر سعی کرده بود که از خویش چهره‌ای روادار بسازد. او حتی در مواردی چند اذعان کرد که عطای سلطنت را به لقای آن بخشیده و در حکومت آینده، تنها سعی خواهد کرد که در سراسر ایران بچرخد و مردم را با حقوق مدنی خویش آشنا کند، اما از آنجا که حقیقت بالاخره خود را نشان می‌دهد، پس از چندی مادرش فرح دیبا درآمد که پادشاه آینده ایران نوه بزرگم نور خواهد بود! دخترکی که بعید است بتواند به فارسی سخن بگوید. از سوی دیگر طرح و تبلیغ کمپین من وکالت می‌دهم، نشان داد که این خانواده هرگز نمی‌تواند از مواهب پیش از انقلاب اسلامی، چشم بپوشد و همچنان به تخت سلطنت چشم دارد. از سوی دیگر طنزگون‌شدن سرنوشت این کمپین نیز نشان داد که بافته‌های ذهنی خانواده پهلوی در بازگشت به قدرت، در شرایط کنونی امکان تحقق ندارد و برای همیشه باید با آن خداحافظی کرد.

منبع: روزنامه جوان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: پایان تراژیک شاهزاده بازی؛ من وکالت نمی‌دهم!