تناقض‌های آرمانی در «زندگی دیگران»/ وقتی بازجو تسلیم می‌شود

تناقض‌های آرمانی در «زندگی دیگران»/ وقتی بازجو تسلیم می‌شود
خبرگزاری مهر

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط‌عمومی خانه هنرمندان ایران، پانصد و بیست و هشتمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۱ به نمایش فیلم «زندگی دیگران» به کارگردانی فلورین هنکل فون دونرسمارک اختصاص داشت.

پس از نمایش فیلم نشست نقد و بررسی با حضور مهسا اسدالله‌نژاد دکترای جامعه‌شناسی سیاسی و آسیه مزینانی معاون هنری خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

در ابتدای این برنامه مزینانی بیان کرد: «زندگی دیگران» متعلق به سنتی در آلمان است که معتقد است هرگز نمی‌شود از زیر بار گذشته شانه خالی کرد؛ موضوعی که خودش را به تاریخ گره می‌زند و تاریخ را یادآوری می‌کند، از همین رو در سرتاسر جهان هنرمندان بسیاری با چنین رویکردی آثار خود را خلق می‌کنند. این تلاش برای بیان مفاهیمی هم‌چون ظلم، زشتی، نابرابری و … باعث شده است، زبان هنر گسترش پیدا کند و امتناع‌های خود را کنار بزند.

سپس مهسا اسدالله‌نژاد مطرح کرد: ماجرای «زندگی دیگران» در سال ۱۹۸۴ اتفاق می‌افتد، شما در فیلم شخصیتی با نام ویسلر را می‌بینید که نشسته و بازجویی می‌کند در واقع فیلم روایت‌گر دوران قبل از فروپاشی دیوار برلین است و چهره‌ای از پلیس امنیت در آلمان را ارائه می‌دهد که یکی از مخوف‌ترین پلیس‌های امنیتی بوده، این پلیس قدرت زیاد و هزاران خبرچین داشته است تا همه چیز را تحت نظر خود قرار بدهد. ما ۲ نکته خیلی مهم در فیلم می‌بینیم یکی بازجویی بی‌وقفه و دیگری تشخیص راست از دروغ به واسطه همین بازجویی بی‌وقفه.

این جامعه‌شناس اظهار کرد: راه تشخیص دروغ از راست در طی این بازجویی‌های بی‌وقفه این است که اگر متهم در حال دروغ گفتن باشد یک سری جملات خاص را مدام تکرار می‌کند، یعنی کسی که حقیقت را می‌گوید نمی‌تواند جملات یکسان را بگوید، ضمن اینکه کسی که راست می‌گوید در بازجویی مدام برافروخته می‌شود. به نحوی که کاراکتر ویسلر در پاسخ به سوال یکی از دانشجویانش که می‌گوید حالتان از این بازجویی مداوم بد نمی‌شود؟ می‌گوید هیچ‌چیزی نباید در کار شما تردید ایجاد کند، چون همیشه متهم، دشمن سوسیالیسم است اما سرانجام همین شخصیت خودش در جایی دچار تردید می‌شود. تغییر در او از آن زمانی شروع می‌شود که یک هنرمند را زیر نظر می‌گیرد.

اسدالله‌نژاد توضیح داد: ۲ شخصیت مهم این فیلم یعنی دریمن و ویسلر به معنایی تحت سلطه سیستم فاشیستی هستند و هیچ‌کدام آزادی ندارند. با آنکه ظاهر امر این‌چنین است که بازجو توانایی و قدرت زیادی دارد و آن یکی متهم و تحت نفوذ است، اما در واقع این‌چنین نیست، هر دوی آنها وظیفه خودشان را انجام می‌دهند و تا جایی می‌توانند از آزادی خود بهره ببرند که در حال انجام وظیفه و سرسپردگی به امر مطلق باشند. آنها به محض اینکه در این موضوع شک کنند بدترین اتفاقات برایشان رخ می‌دهد.

مزینانی هم گفت: برای بسیاری، روند تحول ویسلر قانع‌کننده و منطقی نیست. در بسیاری از نقدها تلاش شده تا به عاشق شدن او بسنده شود، اما فیلم شخصیت ویسلر را در یک وضعیت رباتیک نشان می‌دهد. ضمن اینکه این سوژه از موقعیتی بهره‌مند است که با قدرت ارتباط و امکان مداخله و اعمال هرگونه خشونت را دارد که اتفاقاً از آن لذت می‌برد. صحنه آغازین «زندگی دیگران» نشان می‌دهد ویسلر در آرامش و در شکلی از لذت، احساس رضایت از موقعیت خود را دارد، اما چه‌طور ناگهان دچار تحول می‌شود؟ شاید اصلاً باید کمی پا را فراتر از آنچه در فیلم است، بگذاریم مثلاً به این ایده فکر کنیم که «زندگی دیگران» میل به رستگاری دارد و امکان تغییر ویسلر را به مثابه یک آلترناتیو برای تغییر آینده آلمان پیشنهاد می‌کند که نمی‌شود با ساز و کار فیلم این تحول را طبیعی دانست.

اسدالله‌نژاد هم در پاسخ گفت: فیلم نمی‌خواهد بگوید که ویسلر کاملاً تغییر کرده است، چون او هنوز در حمله‌ور شدن به پلیس تردید دارد. بلکه رابطه شخصی دو کاراکتر دیگر است که ویسلر را درگیر می‌کند؛ در واقع بیشتر از اینکه او تغییر کرده باشد، خطر کرده است. فیلم اصلاً نمی‌خواهد از ویسلر فردی انقلابی بسازد بلکه شخصیتی را نشان می‌دهد که در دقایقی دچار تناقض می‌شود و در آن لحظه می‌خواهد رفتاری انسانی داشته باشد.

مزینانی هم بیان کرد: به نظرم ویسلر با نوعی از آشنا شدن با هنر مواجه می‌شود و از جایی به بعد حتی بیشتر از اینکه درگیر رابطه دریمن و معشوقه‌اش شود به یک نگهبان هنر تبدیل می‌شود.

اسدالله‌نژاد هم عنوان کرد: بله یک جور پیش‌زمینه در رابطه با هنر وجود دارد اما برای ویسلر پاکسازی مهم می‌شود، ویسلر ذوب در آرمان سوسیالیسم است، او هیچ آرمان شخصی ندارد، همه چیز او مکانیکی است و متعهد به آرمان جمعی است. انگار ویسلر در مواجهه با دریمن متوجه منطق پاکسازی بر اساس منفعت شخصی می‌شود؛ این منفعت شخصی همان چیزی است که او ندارد. فیلم مدام نشانه می‌دهد که جنس ویسلر با جنس بقیه افراد حزب متفاوت است، چون بقیه معتقدند حزب به افرادش وابسته است نه آرمان حزب. این چیزی است که برای ویسلر خوانا نیست و اتفاقاً از آنجا تناقض‌های او آغاز می‌شود.

مزینانی هم گفت: فیلم جوایز بسیاری گرفته و نگرشی وجود دارد که می‌گوید فیلم چون آنتی‌چپ است مورد اقبال جهانی قرار گرفته است.

اسدالله‌نژاد در پایان در پاسخ به این گزاره مطرح کرد: من چنین چیزی حس نکردم، البته که فیلم می‌خواهد عامدانه سوسیالیسم مطلق را بزند و در این باره دروغ نمی‌گوید. مسئله فیلم دستور مطلقی است که صادر می‌شود و این دستور جایگزین‌پذیر است

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: تناقض‌های آرمانی در «زندگی دیگران»/ وقتی بازجو تسلیم می‌شود