شرح دعای روز بیست و سوم مهمانی خدا/ مگر می توان بی «راهنما» به بهشت رفت؟

شرح دعای روز بیست و سوم مهمانی خدا/ مگر می توان بی «راهنما» به بهشت رفت؟
خبر آنلاین

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فرازهای این دعا عبارت است از: ۱- در چشمه طهارتِ توبه ۲- پروای دل و تقوای قلب

أَللّـهُمَّ اغْسِلْنی فیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّـرْنی فیـهِ مِـنَ الْعُـیُوبِ

وَ امْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَی الْقُلُوبِ یـا مُقیـلَ عَثَـراتِ الْمُذْنِبـینَ.

در چشمه طهارتِ توبه

دل، از گناه، گرفته، و... قلب، چرکین است،

و زنگ ظلمت و زشتی،

گرفته کاسه دل را و «نور»، خاموش است!

و جام، مسموم است.

شراب ذکر، در این جام، زهرآگین است.

بیا، بیا، که بشوییم، خانه دل را.

به آب توبه بشوییم، رنگ نکبت را.

به اشگ دیده زداییم، ننگ زشتی را.

مگرنه اینکه گناه، آفت طهارت ماست؟

و بار معصیت و عار زشتیِ طغیان،

بزرگ و سنگین است؟!...

چرا گناه؟ چرا غفلت و فراموشی؟

چرا غرور و تکبّر؟ چرا ریاکاری؟

بیا، بیا، که دل از «جرم»، پاک گردانیم

بیا که آینه دقّت و «محاسبه» را،

به روی خویش نهاده، دو دیده، باز کنیم

مگرنه غرق گناهیم؟!

مگر نه روزنه دل، به روی «حق» بسته است؟

مگر که «عیب»، رخ جانمان نیالوده است؟

بیا که توبه کنیم.

بیا که چهره دل را به آب «توبه» بشوییم و پاکتر گردیم.

بیا به فطرت بی عیب خویش، برگردیم.»[۱]

و... حرف، همین است و جز این چیزی نیست.

از خدا بخواهیم که باران رحمتش و نظر عنایتش را متوجّهمان کند و گناهانمان را که چهره دل و سیمای جانمان را آلوده است، با توبه پذیری، پاک کند:

إنَّهُ هُوَ التَّوابُ الرَّحیم.

و بخواهیم که از عیب ها پاکمان کند،

پیش از آنکه با مرگ، خاکمان کند.

نه طاعت ما خدا را سودی می بخشد و نه معصیتمان، به دامن کبریایی او گردی می نشاند. سود برنده و زیانکار خودمانیم. کشتی اگر در دریا غرق شود، از دریا چیزی کم نمی گردد.

پس باید عیب خویش را بشناسیم و در رفع آن بکوشیم.

مگر می توان بی «راهنما» به بهشت رفت؟

مگر می توان بدون «بصیرت»، عیوب را دید؟

و مگر می توان بدون «آینه»، عیوب چهره را مشاهده کرد؟

اگر دیده بصیرت کور باشد، دیده صورت، بی فایده است.

قرآن می گوید:

«دیده ها کور نمی شود، بلکه قلب هایی که در سینه هاست، کور می شود.»[۲]

و این کوری دل، همان فقدان بصیرت است. و کورترین کس آن است که عیوب خویش را نبیند.

بینا، کسی است که پیش از دیگران و بیش از دیگران، به عیوب خود واقف شود و در مسیر اصلاح، گام بردارد.

عیب است بزرگ، برکشیدن خود را

از جمله خلق، برگزیدن، خود را

از مردمک دیده بباید آموخت

دیدن همه کس را و ندیدن خود را

پروای دل و تقوای قلب

عیسای مسیح گفته است:

«اگر بر مرکبی مدّتی سوار نشوند، بدخلق می شود و دیگر سواری نمی دهد. دلها نیز چنین است:

اگر قلوب، با یاد مرگ، رام نشود و با عبادت به کار گرفته نشود، به «قساوت» و «خشونت» مبتلا می شود.

چه سود؟ اگر بر پشت یک بام، چراغ برافروزید، درحالی که درون اتاق، تاریک باشد؟ همچنین، چه سود، اگر نور دانش بر زبانتان باشد ولی قلبتان از روشنایی علم، خالی شده و به وحشت گرفتار شود!

پس... بشتابید و در دلهای تاریکتان، چراغ حکمت برافروزید...»[۳]

تقوا، نوعی خویشتن داری و مالک نفس بودن است. «خویشتن بانی»! رعایت حدّ و مرزها، پا را از محدوده مجاز، فراتر نگذاشتن، بر «خود» مسلّط بودن، چشم و گوش و دست و زبان و قلب را در «اختیار» داشتن!

تقوای هریک از اعضا، به گونه خاصّی است.

ولی...تقوای دل، از همه مشکلتر و مهمتر است.

زیرا، در تقوای قلوب، مسأله نگهداری دل از وسوسه های شیطانی، از ریا و تظاهر، از انگیزه های غیرالهی، از شهرت طلبی است، حفظ قلب، از «کینه»، «حسد»، «خودپسندی» و «غرور» است.

تقوای قلب، خضوع و فروتنی است، خدا را دیدن و قیامت را به یاد داشتن و به فکر حساب و کتاب رستاخیز بودن، خانه دل را از غیر خدا خالی کردن، حرص به مال و ثروت نداشتن، محبّت دنیا را در دل نداشتن، اسیر و دلبسته مظاهر فریبنده دنیا نبودن است. تقوای دل، پاکی دل است، صفای قلب و روشنایی ضمیر و بصیرت درون است.

خدایا... قلبمان را با «تقوای قلوب» بیازمای.

آزمایش، برای بروز جوهره هر چیز، و آشکار شدن خالص از ناخالصی هاست. وقتی طلا را به محک بزنند، عیارش معلوم می شود.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

و روز مشکل، روز امتحان و آزمایش است.

(عِندَ الإمتِحانِ یُکرَمُ الرَّجُلُ أو یُهان)

اینکه از خدا، آزمایش قلبمان را خواسته ایم، برای آن است که عیار خود را، خودمان بدانیم، و گرنه برای پروردگار، معلوم است. زیرا خداوند، دانای آشکار و نهان است، «عالِمُ السِّرِّ وَ الخَفِیّات» است، و «عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» است، هیچ چیزی از خدا پنهان نیست.

امّا...گاهی خودمان، برای خودمان مجهولیم.

گاهی خود را نمی شناسیم. ـ در خویشتن گمیم ـ

بی طاعت عقل، بنده دل گشتیم

مشغول زواجب، به نوافل گشتیم

آن قدر زحجّیتِ ظاهر گفتند

کز باطن کار خویش، غافل گشتیم[۴]

اگر خداوند، آزمایشمان کند و صحنه امتحان نسبت به تقوای دل و پروای درون و پرهیزکاری قلبی و باطنی را پیش آورد، در شناخت و ارزیابی خود اشتباه نخواهیم کرد و دچار غرور نخواهیم شد.

خواجه عبداللّه انصاری، چه خوب خود را شناخته است و دنیای درون و عالم قلب را... در «مناجات»ش می گوید:

«الهی...اگر مجرمم، مسلمانم، اگر گنهکارم، پشیمانم!

اگر عقابم خواهی، مطیع فرمانم،... و اگر رحمت فرمایی مستحقّ آنم.

الهی... من غلام آن معصیتم که مرا به «عذر» آورد،

و از آن طاعت بیزارم که مرا به «عُجب» آورد.[۵]

«الهی... چون توانستم، ندانستم

و...چون دانستم، نتوانستم.»

خدا خطاپوش و عذرپذیر است.

لغزش های گنهکاران را می بخشد، و «مُقیلُ عَثَراتِ المُذنِبین» است.

منابع:
[۱] ـ از نویسنده، برگ و بار، ص ۲۸.
[۲] ـ سوره حج، آیه ۴۶ (انّها لاتعمی الأبصار ولکن تَعمی القلوبُ الّتی فی الصّدور).
[۳] ـ تحف العقول، ص ۳۸۲.
[۴] ـ از نویسنده.
[۵] ـ این مضمون کلام علوی است که فرمود: «سَیّئةٌ تَسُوؤکَ خَیرٌ عنِداللّه ِ مِن حَسنةٍ تُعْجِبُکَ نهج البلاغه، حکمت ۴۶.

2362

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: شرح دعای روز بیست و سوم مهمانی خدا/ مگر می توان بی «راهنما» به بهشت رفت؟