علی احساسی؛ سیاستمداری که شناسنامه‌اش را پزشکزاد صادر کرد

یک روایت، عنوان رشته‌گفت‌وگوهایی است که تجربیات شخصی و اجتماعی شخصیت‌های شناخته‌شده ایرانی را روایت می‌کند. این ویژه برنامه تلاش دارد نگاه صمیمی و نزدیک‌تر داشته باشد به تجربه‌های زندگی چهره‌های آشنا از زبان خودشان.

در این برنامه، با علی احساسی، نماینده ایرانی‌تبار پارلمان کانادا به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

علی احساسی در سال ۲۰۱۵ میلادی، در حدود ۷ سال پیش، برای نخستین‌بار از حزب لیبرال کانادا از حوزه ویلو دیل در تورنتو، به عنوان نماینده مجلس عوام کانادا انتخاب شد و در سال ۲۰۲۱، بار دیگر به پارلمان این کشور راه یافت. او در ماه ژوئن امسال نیز به عنوان رئیس کمیته روابط خارجی و توسعه بین‌المللی پارلمان کانادا انتخاب شد.

محور برنامه زندگی او، و فراز و نشیب‌هایی است که آقای احساسی را به نمایندگی پارلمان کانادا رساند.

Embed share
یک روایت: گفت‌وگو با علی احساسی
by رادیو فردا Embed share The code has been copied to your clipboard. The URL has been copied to your clipboard
  • ارسال به فیس‌بوک  
  • ارسال به توئیتر  

No media source currently available

0:00 0:25:00 0:00 لینک مستقیم
  • 64 kbps | MP3

آقای احساسی، ابتدا اگر موافق باشین، سری بزنیم به سوئیس که در واقع شما در سال ۱۳۴۹ در شهر ژنو به دنیا آمدید. هدف این است که بدانیم یک نماینده پارلمان کانادا که ایرانی‌تبار هم هست، چرا در ژنو چشم به دنیا گشود؟

علتی که در ژنو به دنیا آمدم این بود که پدرم قبل از انقلاب کارمند وزارت خارجه بودند و همیشه تمایل پدر به سازمان‌های بین‌المللی بود و همانطور که می‌دانید ژنو از لحاظ سازمان ملل، حائز اهمیت زیادی است. به همین منظور آنجا مأمور بودند.

ولی چیزی که برای من خیلی جالب است، این است که در سالی که بنده به دنیا آمدم به خاطر اینکه جامعه ایرانی در سوئیس کوچک بود، شماره شناسنامه من شد یکِ موالید. برای مدت‌ها من این کلمه رو اصلاً نشنیده بودم، ولی بعدها همه به من می‌گفتند که شماره شناسنامه‌ات یکِ موالید است، من می‌گفتم بله.

اتفاقاً از قرار معلوم کسی بزرگواری کردند و شناسنامه من را در ژنو امضا کردند، مرحوم جناب پزشکزاد بودند که ایشان هم در این مقطع در سوئیس تشریف داشتند.

بله البته شما سال‌های بعد هم ظاهراً با آقای پزشکزاد دیدارهایی داشتید که بعداً به آن می‌پردازیم. اما شما ظاهراً وقتی که سه سال داشتیم پدر و مادرتان به آمریکا و شهر نیویورک مهاجرت کردند، و به نظر می‌رسد تحصیلات مقدماتی و ابتدایی را در این شهر طی کردید. از این دوران برای ما بگویید و اصولاً تا چه سالی در آمریکا بودید؟

تا آنجایی که من به یاد دارم، تقریباً چهار سال یا چهار سال و نیم در ایام کودکی در نیویورک بودیم، مدرسه‌ای که بنده می‌رفتم مدرسه سازمان ملل بود، باز و همین جور که می‌شود انتظار داشت در سال‌های ۷۰ به غیر از به احتمال قوی دانشجویان زیادی که در شهر نیویورک بودند که اصالتاً ایرانی بودند، ولی جمعیت ایرانی، جمعیت کوچکی بود، و جزو اشخاصی که به عنوان یک بچه حداقل شاهد بودم و یک جذابیت خاصی برای بنده داشت مثلاً در این مقطع زمانی سفیر ایران در سازمان ملل مرحوم جناب فریدون هویدا بودند. در دانشگاه کلمبیا استاد بزرگ جناب آقای یارشاطر همه جا نقش پررنگی داشتند، و وزارت خارجه‌هایی که آنجا مامور بودند. شخصیت‌های جالبی در نیویورک در جمعیت ایرانی بود.

بله و شما چون پدرتان جزو کادر دیپلماتیک در سازمان ملل بودند، به همین خاطر در مدرسه سازمان ملل تحصیل می‌کردید و این شانس را داشتید که با این افراد و مقامات دیدارهایی داشته باشید.

دیدار که چه عرض کنم با چشم‌های کودکانه بالاخره شاهد بودم و واقعاً کسانی بودند که به قول معروف استخوان‌دار بودند و جذابیت این اشخاص هیچ وقت از یاد بنده نرفته است. ولی بعد از اون همان طور که می‌دانید مأموریت پدر در نیویورک تمام شد، تقریباً به گمانم شش ماه قبل از انقلاب به ایران برگشتیم. بعد انقلاب شد و پنج سالی را هم در ایران بعد از انقلاب هم زندگی کردیم.

و به همین خاطر فارسی شما آنقدر خوب شد؟ به خاطر این پنج سالی که در ایران بودید؟ از این پنج سال هم اگر ممکن است به اختصار برای بگویید که وضعیت به چه صورت بود، شما چند سالتان بود و چه کار می‌کردید؟ پدرتان چه کار می‌کردند؟

بنده که ۹ سالم بود در اون مقطع زمانی، علت اینکه ببخشید فارسی من آن طور که باید و شاید خوب نیست، این است که نهایتاً در این پنج سالی که در ایران زندگی کردم، منجر به سه کلاس مدرسه فارسی شد. چون اوایلش در یک مدرسه انگلیسی‌زبان بودم که اصلاً مدرسه سفارت انگلیس بود و در آنجا بچه‌ها ایرانی خیلی خیلی نادر بودند ولی بعد که آن مدرسه رو بستند. نهایتاً سه کلاس مدرسه فارسی رفتم که شد اول و دوم و سوم راهنمایی.

از لحاظ محیط آن مقطع زمانی و همون طوری که می‌شود انتظار داشت، یک مقدار زیادی مثل هر کس دیگر بهت‌زده بودم -به عنوان یک بچه ۹ ساله- وقتی که انقلاب شد. ایام خیلی سختی بود بدون شک، برای اینکه آدم می‌دید در چهره افراد و سخت بود که آدم بتواند منطقی آن مسئله را حل و فصل کنیم، ولی از لحاظ برهه تاریخی بدون شک مقطع زمانی جالبی بود.

حدوداً به گمانم ۶ماه بعد از انقلاب، پدر از وزارت خارجه استعفا کرد و بعد نهایتاً علتی که از ایران بیرون آمدم مثل خیلی از جوان های پسر آن مقطع زمانی، این بود که جمهوری اسلامی اعلام کرد هر پسری که به سن ۱۵ سالگی برسد مشمول خواهند بود، و به همین دلیل مادر و پدر مرا سوار هواپیما کردند و فرستادند به فرانسه تا اینکه مشخص شود دقیقاً چه رویه‌ای را در پیش خواهیم گرفت، و در تقریباً شش ماهی که در فرانسه بودم، ویزای آمریکا گرفتم؛ تقریباً یک سال و اندی آمریکا بودم و نهایتاً رسیدم به کانادا.

پس از پایان تحصیل دانشگاهی در کانادا، مدتی هم در لندن و در مدرسه عالی اقتصاد لندن تحصیل کردید و مدرک فوق لیسانس را در لندن گرفتید؛ ظاهراً شما به سفر و زندگی در شهرها و کشورهای دیگر مختلف خیلی علاقه دارید.

نمی‌دانم علاقه است یا سیر حوادث این طور بوده، بخت این را داشتم که در شهرهای مختلف زندگی کنم. مدتی که در لندن بودم، خوب همان طور که می‌شود انتظار داشت، جذابیت‌های خودش را داشت و بعد از مدرسه عالی اقتصاد لندن برگشتم، و در کانادا به دانشکده حقوق رفتم.

بعد از مدتی که در رشته تجارت بین‌الملل کار کردم، سر از واشینگتن در آوردم و برای چند سالی آنجا هم در یک شرکت حقوقی مشغول کار بودم. بله در یک شرکت حقوقی بزرگ در واشنگتن مدتی مشغول بودم، ولی بعد تصمیم گرفتم که مجدداً به کانادا برگردم، و برگشتم و به گمانم تقریباً دو سال بعد از اینکه برگشتم وارد صحنه سیاست شدم.

آقای احساسی پیش از آنکه بپردازیم به آغاز زندگی سیاسی شما در کانادا، این را هم اضافه کنم که شما از نوادگان عبدالحسین تیمورتاش از سیاست‌پیشگان دوران قاجار هستید که il پنج دوره نماینده مجلس بودند و هم وزیر دربار. ظاهراً خون سیاسی در رگ های شما جریان دارد.

نمی‌دانم به خاطر خونم باشد یا اینکه تجربیات؛ وقتی که سیر حوادث را در کشورهای مختلفی که زندگی می‌کنی، می‌بینی، بالاخره یک گرایشی پیدا می‌کنی که هر مقطع زمانی از مسائل سر دربیاوری. در هر کشوری بدون شک از کودکی مسائلی که دور و ورم اتفاق می‌افتاد که جذابیتی داشت، و برای من یک شیرینی داشت که سعی کنم از اتفاقاتی که داشت می‌افتاد سر در بیارم.

شاید یک مقدار زیادی به گمانم این بوده که وقتی در کودکی جابه‌جایی هم زیاد داشته، بالاخره هر جای جدیدی که می‌رسد اشتیاق دارد که از آن مکان جدیدی که در آن زندگی می‌کند سر دربیاورد.

و به نظر می‌رسد که ایرانی‌تبار بودن شما هم در تصمیم به ورود به جهان سیاست و نمایندگی پارلمان تا اندازه زیادی مؤثر بوده. آیا این استنباط درست است؟

بدون شک. مثلاً در نظر بگیریم یک بچه ۹ ساله‌ای تحولات انقلاب رو ببیند؛ خب این بدون شک تأثیر زیادی در ذهنیت این بچه دارد و همان طور که می‌شود انتظار داشت، حتی وقتی ۹ سالم بود واقعاً برای من غریب بود که سیر حوادث به چه سمتی داشت می‌رفت و به گمان من انقلاب ایران واقعاً از لحاظ اجتماعی و بر اساس هر چیز دیگری، واقعاً یک اتفاق سخت و بدی بود که متأسفانه تا به امروز نتایج تلخش را همگی ما تجربه کرده‌ایم.

آقای احساسی، در اینجا می‌رسیم به سال ۲۰۱۴، زمانی که شما به عنوان داوطلب نمایندگی در پارلمان کانادا از حزب لیبرال وارد کارزار انتخاباتی شدید و به پارلمان راه یافتید. از آن روزها برای ما بگویید. اصولاً چه موضوعی باعث شد یا چه عاملی بیشتر شما را تشویق کرد که خودتان را داوطلب نمایندگی پارلمان کانادا کنید.

من به همه می‌گویم که مقداری زیادی فکر می‌کنم از بچگی بچه فضولی بودم. وقتی که رسیدیم به کانادا خیلی برای من جالب بود که روزنامه‌ها را بخوانم، در مورد کانادا کتاب بخوانم. بعد از چند سالی که کانادا بودیم، فکر کنم ۱۹ سالم بود که برای دفعه اول به یک کنفرانس حزب لیبرال رفتم که در شهر کلگری بود و برای من خیلی جذابیت داشت.

همان طور که می‌شود انتظار داشت، از اقصی نقاط کانادا افراد مختلفی آمده بودند، این گرهمایی‌ها را به خصوص در اون زمان در قالب حزب لیبرال، دنبال می‌کردم و در سال ۲۰۱۴ فکر کردم که شاید پختگی لازم را داشته باشم که قدری در صحنه سیاست کانادا خدمت کنم.

و شما در همان سال ۲۰۱۴ زمانی که کارزار انتخاباتی برای نمایندگی پارلمان کانادا را آغاز کردید، از زنده‌یاد ایرج پزشکزاد که برای سفری به کانادا آمده بود، تقاضا کردید که نمایندگی شما را تأیید و از آن حمایت کند که ایشان هم این کار را انجام داد. چرا به سراغ ایرج پزشکزاد رفتید؟

خیلی سؤال خوبی است. در وهله اول در ۲۰۱۴ یک رقابت درون‌حزبی داشتیم، در حوزه انتخاباتی که در آن ساکن هستم. در اون مقطع زمانی، اشخاص مختلفی از هر یک از ما چهار نفر حمایت کردند. من مقدار زیادی فکر کردم خب در میان ایرانیان چه کسی است که همه اتفاق نظر دارند که ایشون انسان شریف و خوبی است.

هر چقدر که با خودم فکر کردم، حساب کتاب هایی که کردم، دیدم هر کسی رو که گیر بیاروم، ممکن است کسی دوستش داشته باشد و سه نفر ممکن است از او خوش‌شان نیاید. برای همین راجع به این مسئله خیلی فکر کردم که خوشبختانه خبردار شدم جناب پزشک‌زاد تشریف می‌آوردند تورنتو. خدمت‌شان زنگ زدم و صحبت کردم و ایشان واقعاً نظر لطف و بزرگواری که داشتند گفتن البته علی جان که من تو تأیید می‌کنم.

واقعاً تا آخر عمر همیشه مدیون بزرگواری ایشون خواهم بود و اینکه تنها ایرانی بودم که خیلی از وکلای کانادایی تأیید کرده بودند. ولی در میان ایرانیان ایشان تنها کسی بودند که صحبت کردم و این بزرگواری را کردند.

علاوه بر این شما همراه عده‌ای از چهره های فرهنگی و سیاسی نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل نوشتید که از جمله امضای زنده‌یاد ایرج پزشکزاد هم در این نامه وجود دارد، و در واقع به توافق ۲۵ ساله جمهوری اسلامی و چین اعتراض کردید. اعتراض شما به چه بود؟

در آن مقطع زمانی یک چیزی در حدود ۸۰ تا از ایرانیان خارج از کشور لطف کردند همگی با هم همکاری کردیم و یک نامه ۱۰ صفحه‌ای به دبیرکل سازمان ملل فرستادیم. مضمون این نامه این بود که یک چنین قررادادی که کوچک‌ترین شفافیتی در آن نیست، و نه اصلاً ما نمی‌دانیم جزئیاتش چیست، و مشخص بود که جمهوری اسلامی ابا دارد جزئیات را در میان بگذارد، از لحاظ تمامیت ارضی ایران، از لحاظ استقلال اقتصادی و سیاسی ایران، حادثه بزرگی است و باید که همگی ما به این مسئله توجه لازم را بکنیم.

خیلی شخصیت‌های فرهنگی بزرگواری کردند و این نامه رو امضا کردند؛ یکی از این اشخاص مرحوم جناب آقای پزشکزاد بودند که لازم به گفتن نیست مخصوصاً یک هفته بعد از درگذشت آن بزرگ مرد، که واقعاً یک سرمایه ملی بودند، برای فارسی‌زبان‌ها یک الگویی بودند؛ به گمان من به تمام معنا شخصیتی بودند که در تمام مراحل زندگی نشان دادند که آزاداندیشند. چرا این را می‌گویم؟ برای اینکه نسل ایرانیانی که سن‌شان مثل سن من است به گمانم ما همگی فکر می‌کنیم که در شلوغی‌های انقلاب، روشنفکرانی که واقف باشند به نتایج این انقلاب، به گمان من نقش جناب پزشکزاد واقعاً نقش بزرگی است. برای اینکه در آن مقطع زمانی ایشون می‌دانستند که پیامدهای این انقلاب چی خواهد بود و تصمیم گرفتند با تمام سختی‌های ایران را ترک بکنند و فعالیت‌های خودشان را در فرانسه مجدداً شروع کردند.

آقای احساسی در این هفت سالی که شما در پارلمان کانادا هستید بارها به مسائلی از جمله مسائل حقوق بشری و تبعیض گسترده حقوق بشر در ایران اعتراض کردید و صدای خودتان رو حداقل به گوش سایر نمایندگان پارلمان را کانادا رساندید؛ از جمله سرنگون شدن هواپیمای اوکراینی به دست نیروهای سپاه پاسداران هم خیلی فعالیت کردید. ممکن است در مورد مسائل حقوق بشری در ایران که به شدت به آن معترض هستید، به صورت خلاصه بگویید؟

ممنون از سؤال‌تان. خوب حقوق بشر مسئله‌ای است که به گمان من اگر آدم بخواهد در آن فعالیت کند، لازم است با حقوق بین‌الملل آشنا باشد. همان طور که توضیح دادم بنده حقوقدان هستم مقداری درس حقوق بین‌الملل خواندم و در این رشته فعال بودم، مضاف بر این، اگر آدم با جنبه‌های بین‌المللی حقوق هم آشنایی داشته باشد کمک بزرگی است. همین طور به خاطر پیشینه پدر در وزارت خارجه ایران قبل از انقلاب، و یا خود بنده که در یک مقطع زمانی در وزارت خارجه کانادا کار می‌کردم.

به همین منظور به گمانم یه مقداری آشنایی دارم، و شاید به شما بگویم مقداری پختگی لازم را دارم که در مورد این مسائل صحبت بکنم. فکر کنم وظیفه خطیری که هر کدام ما داریم که در هر جای دنیا نقض حقوق بشر را می‌بینیم این مسائل را مد نظر داشته باشیم و فعالیت بکنیم.

حالا در مورد ایران که کارنامه جمهوری اسلامی خیلی مشخص است، ولی به عنوان کسی که بالاخره بیشتر از دیگرانی که در اتاوا هستند با سیر حوادث در ایران آشنایی دارم، فکر می‌کنم که وظیفه بنده است که در حد و حدود خودم همیشه این مسائل را مطرح بکنم.

این موضوع در مورد فاجعه پی اس ۷۵۲ خیلی مسئله سختی بود. به گمانم وقتی شاهد این مسئله بودیم، دل همگی ما در هر جای دنیا که زندگی می‌کنیم شکست، و همان طور که می‌دانید، تعداد زیادی از کسانی که در آن پرواز بودند و عازم به کانادا بودند، شهروند کانادا بودند، و تعداد زیاد دیگری اقامت دائم کانادا داشتند، به همین دلیل کانادا نقش مهمی داشت که مطمئن شود، جمهوری اسلامی پاسخگو است.

همان طور که همگی می‌دانند، واقعاً خانواده‌های داغدیده از اول کار خیلی فعال بودند و خیلی مصر بودند که به این مسئله رسیدگی شود. دولت کانادا و چهار کشوری دیگری که شهروندان‌شان در این پرواز بودند، با یکدیگر کار کردند که جمهوری اسلامی را پاسخگو کنند.

اما چیزی که نباید فراموش بکنیم این است که نه تنها جمهوری اسلامی برای اتفاقی که افتاد، مسئول است، بلکه از ابتدا نشان داد که شفاف نیست، پاسخگو نخواهد بود و کمکی نخواهد کرد. چرا این را می‌گویم؟ به این علت که همون طور که همگی بعد از این حادثه دلخراش شاهد بودیم، جمهوری اسلامی بولدوزرهای مختلف را به صحنه آورد و سعی بر این بود که از اینکه واقعیت‌های این مسئله رو بتوانیم زیر ذره‌بین بگذاریم، ممانعت کند، و به همین منظور فکر می‌کنم که هر کدام از ما یک وظیفه اخلاقی و یک وظیفه انسانی داریم که مطمئن شویم جمهوری اسلامی پاسخگو است.

به گمان من حق مسلم خانواده‌های عزیزی است که بستگان‌شان را در این حادثه از دست دادند، که واقعیت‌ها را بدانند و خوشحالم که پنج کشور مختلف با جدیت تمام دارند این مسئله را پیگیری می‌کند.

آقای احساسی در این لحظات پایانی گفت‌وگو آیا موضوعی هست که تابه‌حال مطرح نکرده‌اید و مایلید برای نخستین بار با شنوندگان رادیو فردا در میان بگذارید؟

من راجع به خیلی از مسائل فکر می‌کنم. حداقل سعی‌ام بر این است که فکر بکنم. برای همین، اینکه شما بفرمایید یه موضوع خاص، مقداری سخت است. ولی امیدوارم که اشخاص و شخصیت‌ها همگی بتوانند که به پتانسیل خودشان برسند، یعنی حالا این شامل حال کشورها می‌شود شامل حال هر شخصی می‌شود. امیدوارم که ممانعت‌ها از اینکه مردم بتوانند به پتانسیل خودشان برسند، رفته رفته از بین برود و شاهد خوشبختی و سعادت آدمها باشیم.

و سؤال آخر... در این زمان خاص علی احساسی چه آرزویی دارد؟

آرزوی من این است که همگی ما بتوانیم مقداری در حد و حدود خودمون کارهای مثبت انجام بدهیم که مورد استفاده بقیه باشد. یعنی بتوانیم که تأثیری داشته باشیم که کمکی به همگان باشد.

از همین مجموعه

گفت‌وگو با کاپیتان بهنام؛ خلبانی که جان ۳۸۱ نفر را در آمریکا نجات داد

از خبرنگاری در کیهان تا بازی در نقش خبرنگار کیهان؛ گفت‌وگو با تقی مختار

چرا احمد باطبی پیراهن خونین دوستش را سر دست برد؟

در نبرد با هویت کاذب؛ گفت‌وگو با آذر نفیسی

روایت منصور اسانلو از چهار دهه فعالیت سندیکایی

وضعیت خیلی از آنچه فکر می‌کنیم بدتر است؛ گفت‌وگو با کاوه مدنی

آن یکشنبه که تلفن زنگ نخورد؛ گفت‌وگو با پرستو فروهر

اولین کتاب کانون را شهبانو ترجمه و تصویرگری کرد؛ گفت‌وگو با لیلی امیرارجمند

پوکه اول جلوی صورت من به زمین افتاد؛ روایت پرویز دستمالچی از ترور میکونوس

وقتی روسری‌ام را برداشتم؛ گفت‌وگو با فریبا داوودی مهاجر

محمد ملکی؛ یک انقلابی علیه انقلاب اسلامی

اعدام خسرو گلسرخی به‌روایت همسرش، عاطفه گرگین

یک جور دهن‌کجی به مرگ؛ گفت‌وگو با بهمن قبادی

منبع خبر: رادیو فردا

اخبار مرتبط: علی احساسی؛ سیاستمداری که شناسنامه‌اش را پزشکزاد صادر کرد