میان لشکر حسین(ع)؛ خدمت عاشقانش تمام عجایب هفتگانه را به شگفتی واداشت

میان لشکر حسین(ع)؛ خدمت عاشقانش تمام عجایب هفتگانه را به شگفتی واداشت
خبرگزاری دانشجو

به گزارش حسینیه دانشجو- زینب مهدوی، ایران احسنت او عراق؟  زن عراقی از هم اتاقی ایرانیمان می‌پرسد. ارتباط با مردم و آشنایی با فرهنگ فولکلور کشور میزبان از جذاب ترین بخش‌های سفر اربعین است. 

این چند روز دست و پا شکسته با مونا صحبت کرده‌ایم. دخترخاله‌ی هاله، همسر سید جلال است. خانه‌های تمام این کوچه برای خانواده سید جلال است و او آنها را مدیریت می‌کند. خانه‌اش در بصره را رها کرده و با خانواده در همین محله کربلا، کل سال از زائران پذیرایی می‌کند. برادران و عموزاده‌ها هم در ایام غیر از ماه صفر که خودشان در کربلا نیستند برای خدمت به زائرین، کلید منازلشان را به سید جلال می‌دهند تا او به زوار اسکان دهد. غذا را هم در موکبی کنار خانه ترتیب می‌دهند تا زائرین از جهت تهیه غذا نیز راحت باشند. خودش هم آخرین نفر می‌خوابد و اولین نفر بیدار است تا به کارها رسیدگی کند. 

چند روزی خانه سید جلال هستیم
معمولا ظهرها به حرم می‌روم. پیک جمعیتی که برای نماز ظهر به حرم رفته در حال برگشت برای صرف نهار و استراحت است. گروه زیادی هم به طور کل زیارت را برای ساعات خنک روز می‌گذارند. به همین جهت زمان خلوت تری برای یک دل سیر درد و دل با امام است. 
یکی از همین ظهرها در حرم حضرت عباس با خانواده‌ای هم صحبت شدم؛ از لندن آمده بودند. در ذهنم سوالاتم را دسته بندی می‌کردم که بعد از پرسش چندمین سفرشان به اربعین، از زیبایی‌های اربعین و حس و حالشان بپرسم که گفتند یازده مرتبه آمده‌اند! حیرت برانگیز بود و هر چه در ذهن داشتم را به هم ریخت. کمی با هم گپ زدیم. سکینه می‌گفت مستقیم به کربلا می‌آیند و در هتل اقامت دارند، و مانند اکثر شیعیان غیرایرانی، از من سراغ مشهد را می‌گرفت. چه چیز بهتر از اینکه ما ایرانی‌ها را به امام رضا( ع) می‌شناسند؟  

به خاطر ازدحام از آنها خداحافظی کردم.  در راه خروج از حرم خانمی را دیدم که با انگشت روی سنگ‌های حرم چیزی می‌نوشت. معتقد بود این اسم در اینجا جاودانه خواهد شد. به نظرم ایده دلدادگی است. 

نزدیک اسکان بودم که چند جوان داشتند پیرمردی را با خواهش و احترام به منزلشان می‌بردند. مرد، محلی برای اسکان نداشت. میزبانان عراقی با اینکه همه خانه‌ها پر است همچنان از زائران با احترام پذیرایی می‌کنند و برایشان محل استراحت فراهم می‌کنند. 
 
مردم برای مردم 
مردم در اربعین هر کدام به نحوی کمک می‌کنند و آنها که نتوانستند در مواکب خدمت کنند، به میزان پر کردن آب از آبخوری های حرم و تسهیل کار دیگران می‌خواهند یکی از پیچ و مهره‌های این دستگاه باشند. مردم نه فقط به شکل فردی و از طریق خانه و زندگیشان، که به صورت تشکیلاتی هم برای کمک به اجرای این اجتماع می‌آیند. خوب آنکه دولت این میان فاعل انحصاری نیست و بیشتر تسهیل‌گر و پذیرای کمک‌های مردمی است. حتی از گروه‌ها و موسسات مختلف برای نظم محل حرمین کمک می‌گیرد. مثلا بچه‌های موسسه امام صادق- سازمان هیئات قم- موسسه سیده رقیه- موسسه ام‌العباس- حسینیه ائمه بقیع و .... هم در شکل دهی این نظم جمعی شریک هستند. 
 
زائر کیست؟ 
استاد اخلاقی داشتیم که می‌گفتند؛ دنیا مانند جلسه امتحان است. ما در جلسه امتحان ماندنی نیستیم و بعد مدتی خارج می‌شویم. لذا دل بستن به آن و حس مالکیت داشتن نسبت به آن ناشی از نافهمی نسبت به موقعیت است. این تعریف را هنگامی که بعضی بی‌انصافی‌ها را در حرمین کربلا و مسیرهای آن می‌دیدم یادم افتاد. فرض کنید کسی احساس مالکیت داشته باشد نسبت به موقعیت و مکانی که می‌داند دو روز بعد از آن خواهد رفت؛ بسیار از مرحله پرت است. در راه کربلا به دلیل کمی سختی از جهت مسیر و اسکان، آستانه تحمل برخی زائرها پایین می‌آید. دنبال راهی هستند که راحت تر باشند، لذا گاها نارواداری‌هایی نسبت به بقیه زوار دارند؛ درحالی که خادم عراقی از کل مال و زمان و زندگی‌اش برای این مسیر گذاشته است. 
 
سیاهی لشکرت 
پنجشنبه و شش روز مانده تا اربعین. چون شب زیارتی بود، سعی کردم شب را نیز به حرم بروم تا شب زیارت مخصوص در حرم باشم. میتوانم بگویم از این روز به بعد هیچ ساعتی از شبانه روز نیست که حرم و مسیرها خلوت باشند. هر روز به خیل جمعیت عشاق افزوده می‌شود و هر روز خادمان بیشتر تلاش می‌کنند جهت رفاه حال زائرین. 
 
پشت سر مرقد عشق و روبرو باب جوانان 
شنبه بود که از باب السلام وداع کردم و راهی کاظمین شدیم، خانه ابومرتضی و وِیدا منتظر پذیرایی بود. نزدیک ظهر رسیدیم. نهار آوردند. خودشان دست به غذا نمی‌زنند. دوستمان می‌گوید اینها بعد از ما هرچه از سفره به آشپزخانه برگردد را می‌خورند. معتقدند ته مانده غذای زائر برکت است. 
بعد از صرف چای، مادر و دخترها می‌آیند کنارمان می‌نشینند. با هر اشاره و اپلیکیشن و ترنسلیتی که شده، راه ارتباطی پیدا می‌کنیم و می‌فهمیم وِیدا چهار دختر و دو پسر دارد که حالا پسرها رفته‌اند کربلا برای زیارت و آنها مانده‌اند خانه برای خدمت و پذیرایی از زوار و دو روز بعد از اربعین به کربلا می‌روند. دختر بزرگ‌تر وِیدا دو سالی هست که ازدواج کرده و هنوز نوه ندارد. به سبب شناخت دور و کلیشه‌هایی که ما از اعراب داریم، برایم جالب است که بدانم مرد خانه تصمیم به پذیرایی از زوار گرفته یا وِیدا هم راضی است؟ ازش می‌پرسم. با شگفتی و هیجان حرفم را رد می‌کند و می‌گوید ما با جانمان از زوار پذیرایی می‌کنیم؛ و این پذیرایی جانانه حالا سومین سال است که برکت خانه شان شده. 
 
یوما 
بعد از استراحت و صرف شام، خانواده‌های فامیلشان هم می‌آیند. بی‌بی فوزیه که می‌آید بعد از احوال پرسی با احترام به اتاق مهمان دعوت می‌شود. بالای اتاق می‌نشیند و دخترانش، وِیدا- شِیما- لِمیا، در کنارش هستند. دخترهای جوان هم کمی دورتر، پایین اتاق می‌نشینند. 
آداب احترام اعراب به بزرگترهایشان برایم جذاب و دلنشین است. در کربلا هم حتی این احترام در رفتار خدام با حجیه ها مشهود می‌نمود. وقت‌هایی می‌شد که در صفوف مزدحم ورود به صحن حرم، بین فشار و گرما، یک خانم میانسال یا مسن می‌آمد و با خادم صحبتی می‌کرد و از در جداگانه‌ای راحت وارد می‌شد. یا در صفوف مواکب بعد از گرما و خستگی بسیار، یک حجیه می‌آمد و با احترام از اول صف غذایی می‌گرفت. همان زمان‌ها که هموطنان ایرانیمان کمی هم بهشان برمی‌خورد که چرا عرب‌ها به هم وطن خودشان سوبسید می‌دهند! اینها بهانه‌ای بود برای اینکه بنا به همان کلیشه همیشگی برایم سوالی بوجود بیاید، تا بدانم که این احترام به نفوذ کلام هم منجر می‌شود یا خانم‌ها آنقدر هم حق رأی ندارند و صرفا از برخی ویژگی‌های حمایتی مردان برخوردارند! از طریق اینستاگرام از یکی از دوستان عرب تبارم می‌پرسم. حجیه را نیز او بهم می‌گوید. عرب‌ها به جای حاج خانم ما می‌گویند حجیه! و قدرت زیادی هم دارند یعنی هر چه بگویند باید انجام شود و انجام می‌شود. 
 
الوداع 
یک روز در کاظمین می‌مانیم و راه می‌افتیم به سمت مهران. برای یک بار دیگر از عراق خداحافظی می‌کنم. از مردم مهمان نواز و با معرفت عراقی. از مشایه و موکب‌ها، و دلم را می‌گذارم نزد امام تا خودش هوایش را داشته باشد.

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: میان لشکر حسین(ع)؛ خدمت عاشقانش تمام عجایب هفتگانه را به شگفتی واداشت