تقابل روحانیان نخبه و روشنفکران بدون دانش

ازجمله تحفه‌های مدرنیته در ورود به وطن ما، موضوع قانون بود. این اندیشه، چون فکر آزادی، علم‌پرستی، پیشرفت دولت براساس انتخابات و... . البته برای جامعه‌ای فلک‌زده، استبدادگزیده، گرسنه، بیمار، گرفتار بی‌عدالتی و بلبشو و فرامین ظالمانه و تعدی بی حد و حصر حکام، موهبتی عیان و ودیعه‌ای آسمانی و رؤیایی بهشتی محسوب می‌گشت. کار روشنفکران آشنا با فرهنگ و تفکر و جهان‌بینی مدرن، قاعدتا آن بود که فکر کنند و روشن فکر کنند و روشنفکری آگاه‌گر با توان انتقادی باشند؛ به‌ویژه که ایران سابقه چندهزار ساله تمدنی داشت و فقط شعرش پر از آموزه‌های حکیمانه درباره ارکان تفکر نسبت به انسان و نیازهای او و نیک و بد زندگی اجتماعی بود و می‌توانست گفتمان‌های انتقادی قوی شکل دهد. این عرصه حکمت‌آموز در تعارض با فکر مدرن ، دم‌دستی‌ترین بهانه‌ اندیشیدن محسوب می‌شود. در حالی که منبع لایزال تعقل و تفکر و واکاوی خود قرآن و عقل نوری دارای هر عصمت از رجس و معدن روایت علم لایزال معصوم علیهم‌السلام و منابع تفکر عالمان ربانی و حکمت متعالیه و... اهل تفکر را به تفکری جدی دعوت می‌کرد و تدبر در این منابع قدسی و رجوع عالمانه به این معارف می‌توانست امکان عالی گفت‌وگوی انتقادی وعلمی با محصولات فلسفی وسیاسی وحقوقی و... عصر روشنگری به بعد را فراهم کند و به حلاجی مفهوم قانون وحتی نواقص درک از قانون و قانونگذاری غرب و افکار پیشران و تصحیح کننده نو ختم گردد. 

روشنفکران بدون علم و روحانیان نخبه

اما روشنفکران نه دانشی درباره میراث بومی داشتند و نه شناختی عمیق از اسلام و نه تسلطی درباره آرای متفکران اسلام و نه حتی اطلاعی از دلایل برتری قانون الهی برای هدایت رشد جامعه بشری نسبت به قانونی که بدون هدایت وحی با عقل متزلزل مدرن وضع می‌شود. آیا قانون بشری که هدایت قرآنی و الهی را پیش رو نداشت، قدرت صحتش را از کدام مرجع به دست می‌آورد؟ از مردم؟ به‌وسیله کدام مردم وضع می‌شود؟ آن هم واقعا با آگاهی و مشارکت همه مردم؟! یا طبقاتی و گروه‌هایی از مردم؟ و پاره‌ای از نخبگان. میان عالمان هم همه در این عمل شرکت نمی‌کردند و گروهی حرام می‌دانستند. تازه در گروه قانونگذاران اگر هم نادر افرادی چیزهایی از اسلام می‌دانستند، از مدرنیته شناخت عمیقی نداشتند، برعکس اگر از علم مدرن و جامعه مدرن و فلسفه مدرن چیزهایی می‌دانستند، از معرفت دینی و تفقه دور بودند. البته عالمانی نظیر آخوند خراسانی و علامه نائینی و سیدکاظم یزدی و فراتر میرزای شیرازی و شیخ فضل‌ا... متفکرانی بودند بزرگ و نخبه که مجال تحکیم گفت‌وگوی انتقادی نیافتند،  برای همین اثری درخور، در براهین عقلی در قلمرو نقد مدرنیته به جا نگذاشتند و احساسم این است که خود آنان فرصت مطالعه ژرف عصر نو و مبنای مادی و معنوی آن را نیافتند که از رنسانس تا عصر روشنگری تداوم داشت و هنوز دارد و شناخت آن مستلزم مطالعه تحولات گوناگون و مطالعه آثار گوناگون فلسفی و سیاسی و فرهنگ‌شناسی و... است. 

چشم کاملا بسته غربگرایان

متاسفانه غربگرایان نامتفکر چشم به همه مشکلات قانون مدرن می‌بندند و در عوض با جهل و سفسطه و عدم پژوهش، قانون اسلام را فرمان اعلام می‌کنند و قانون‌گذاری مدرن را از قانون قرآن و عترت و اصول عملیه عالمان نابغه فراتر می‌نشانند.  اما تمایز بزرگ قانون اسلام در منشأ الهی و رهایی از نقص ماهوی افکار بشر ناتمام و ناکامل و در محاصره انواع محدودیت‌ها ذاتی و حجاب‌هاست که بدون تمسک به هدایت اصیل الهی و گوش فرادادن به ندای الهی جز بحران غایی نمی‌آفریند. قانون اسلام ضمنا امت مسلمان را به تفقه و پاسخ به نیازهای جدید و درک مقتضیات مکان/زمان و قانونگذاری برای مسائل مستحدثه بر اساس درک عمیق شناخت قرآنی فرامی‌خواند. نیاز اولیه این توانایی، اجتهاد و تزکیه و قرارگرفتن در مقام عالم حقیقی و اهل تفکر و نه تقلید کور است.  این است تفاوت قانون و قانونگذاری در اسلام و جهان مدرن. حال پیداست که همه دستامدهای قانون در جهان می‌تواند در صورت تدبر و تفکر و تفقه صحیح و ارائه به قرآن و علم حقیقی خاندان وحی و عقل و امضای عفل و وحی به‌کار آید. در حالی که خودباختگی غربگرایان هیچ مفری برای رهایی از کوری و تاریکی فهم ناقص و قانون فاقد ایقان علمی بشر غیرمعصوم و گرفتار غلبه قدرت‌ها و گروه‌های ذینفع یا انواع خطاهای عصری و نفوذهای مخرب در قانونگذاری طبقاتی و به سود قدرتمندان و حکمرانان قدرت‌طلب و اهوا و عقل تیره قانونگذاران گسسته از حق متعال ندارد.

خلقه عقل مدرن

دگماتیزم غیرعقلانی مدرن‌ها در پرستش بت عقل مدرن و محصولات آن ظهور علنی می‌یابد. برخورد فتیشیستی به قانون مدرن، آزادی مدرن یا لیبرالیسم، دموکراسی مدرن، علم و تکنولوژی مدرن و فرهنگ مدرن و اخلاقیات مدرن و....مبین همان بت‌وارگی مفاهیم اساسی جهان مدرن برای نخبگان پیرامونی است. نکته طرفه اینجاست که هیچ یک از محصولات عقل مدرن و خود عقل مدرن الگوی متقن ندارند و به سبب بشری‌بودن‌شان کاملا نسبی، دارای تناقض و تنوع تضادمند محسوب می‌شوند، زیرا فاقد موجودیت مجرد و هستی مطلق‌اند. مثلا در خلقه عقل مدرن هم محصولات عقلی نیچه می‌گنجد؛ هم کانت، هم هگل، هم پوپر و هم مارکس! اجزای واقعی مصادیق عقل مدرن با هم ناسازگارند و یکدیگر را نامعقول می‌دانند هرچند بحثی ماهوا عقلی‌اند( از نظر مختصات مفاهیم انتزاعی‌شان) اما دو چیز متضاد نمی‌توانند در آن واحد عقلایی باشند! نکته باریک آن است که همه اینها در اقتصاد، روان‌شناسی انسان‌شناسی و... تکرار می‌شود و بالاخره به نفی عقل در پسامدرنیته پرت می‌گردد. 

توهم غربگرای ایرانی 

با این تفاصیل، غربگرای ایرانی هرکس که می‌خواهد باشد، دچار نوعی وهم است. می‌اندیشد در جهان مدرن قانون یک معنی دارد و هر جهان‌بینی غیرمدرن، خواهد باشد، بویی از قانون نبرده است. از نظر روشنفکر دگم و طوطی‌وش قانون یعنی قانون مدرن . حال چرا قانون مدرن بر قانون اسلام برتری دارد پرسشی برای تفکر نیست. برای همین به اینهمان گویی در می غلتد. برتر است چون مدرن است. برتر است چون قراردادی همگانی است که به وسیله نمایندگان کل مردم تصویب شده و برتر است چون محصول عقل انسان است. این‌دست اظهارات ارزش منطقی و برهانی ندارند. ادعاهای وهمی هستند. این قرارداد همگانی واقعا به امضای همگان رسیده؟ چیزی مجعول به نام نماینده مردم گیلان واقعا نمایانگر همه مردم گیلان و افکار و خواست واقعی تکاتک آنهاست؟ این ادعاهای واهی نمی‌تواند معنای حقیقی بازی مدرن را نهان سازد. انتخابات و سیستم دموکراسی استوار است به یک وانموده گزینش. در آن، انواع عوامل ضد آگاهی با عمل مؤثر انواع قدرت‌ها، نفوذ قدرت سیاسی و ریخت و پاش قدرت اقتصادی و نقش قدرت و بازی رسانه‌ای و قدرت پول و نقشه مقامات ذی‌نفوذ و... و قدرت دروغ و وعده واهی بر انتخاب مردم تأثیر غالب دارد.

قانون اسلام و قانون مدرن

انتخابات و قانون انتخابات نطام لیبرال تنها یک نمونه از معنای مترلزل قانون است که در خود فرمان نهانی را پنهان‌کرده که چیزی نیست جز حفظ منافع طبقه ممتاز جامعه که به آن جامه همگانیت پوشانده و به نام قانون آن را لازم‌الاجرا برای همگان کرده است. این همان سیمای منافع قدرت است که از قانون حفظ اقتدار خود را طلب می‌نماید و هیچ جنبه دفاع از مصالح حقیقی عموم را در بر ندارد. قانون الهی هرگز چنین نیست. فرامین حقیقتا ناظر به منافع همگان و یکایک افراد است و هرگز به سود اقتدار طبقه و گروه خاصی ظهور نیافته است. فرمان خداوند در قرآن از همین رو که آگاه به اول و آخر و ظاهر و باطن و دارای احاطه به همه هستی ماست و عدل ذاتی دارد. شایسته است به قانون جامعه بشری بدل شود. و این تفاوت بزرگ قانون اسلام با قانون غیراسلام و قانون مدرن و انواع قوانین کفر است. که می‌بینیم تفاوتش با قانون بشری به فاصله از زمین تا آسمان است و چیزی دست‌نیافتنی‌تر و مربوط به کنه وجود دو قانون بشری و الهی. اکنون هویداست که استهزای قانون اسلام به اسم فرمان و حکم و... و برترشمردن قانون مدرن از سوی مدرن‌ها تا چه حد جاهلانه است.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: تقابل روحانیان نخبه و روشنفکران بدون دانش