در جست‌وجوی قاتل مهرجویی

در جست‌وجوی قاتل مهرجویی
تابناک

به گزارش «تابناک» به نقل از فرهیختگان، دو نفری که به قتل رسیده بودند داریوش مهرجویی، کارگردان نامدار ایرانی و همسرش وحیده محمدی‌فر بودند. قتل یک مرد ۸۴ ساله مشهور، حتی اگر شبیه به موارد دهشتناک دیگری رخ داده باشد که در طول سال رخ می‌دهند، باز هم نمی‌تواند مثل خبر مرگ آدمی که مشهور نیست، دور از حواشی و تفسیرها بماند.

از اولین ساعات نیمه‌شب ۲۳ مهر ماه که خبر به بیرون درز کرد، بلافاصله بازار شایعات داغ شد و جزئیات نادرستی راجع‌به قضیه در فضای مجازی پیچید. از آن‌سو گروه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی، دست به کار انتساب این جنایت به رقبا و دشمنان‌شان شدند. جماعت برانداز که سال گذشته مهرجویی را در خارج از کشور به دلیل عدم همراهی با خودشان آزار داده بودند، در ادامه رویه‌ای که به جسدمعاشی معروف شده، سعی کردند ماجرا را به حاکمیت ایران ربط بدهند. سیما ثابت، مجری سابق شبکه ایران‌اینترنشنال که چندی پیش به دلیل آنچه خودش حفظ نشدن کرامت انسانی می‌خواند و با این رسانه خداحافظی کرده بود، توییتی زد و نوشت: «بکشید منو... ولی من ‌حقم رو می‌خوام بگیرم... داریوش مهرجویی این حرف‌ها را یک سال‌ونیم پیش خطاب به جمهوری اسلامی فریاد زده بود...» اشاره او به خارج شدن فیلم «لامینور» مهرجویی، از فهرست اکران نوروزی ۱۴۰۱ بود که چندی بعد مشکلش رفع شد. مهرجویی در آن مقطع ویدیویی بیرون داد و اعتراض شدیدی کرد و بعد که مشکل اکران فیلمش رفع شد، ویدئوی دیگری منتشر کرد تا از مسئولان تشکر کند. 

فرضیه براندازان درباره قتل حکومتی داریوش مهرجویی و همسرش بی‌اندازه پرت و بدون مبناست. سوای از عدم وجود هر نوع قرینه‌ای عینی که به جدی شدن این فرضیه کمک کند، حاکمیت ایران نه‌تنها‌ انگیزه‌ای برای این کار ندارد، بلکه به‌شدت از چنین اتفاقی متضرر خواهد شد. راستش این است که جنایت را به خود براندازان هم نمی‌توان نسبت داد چه اینکه آنها دشمنانی بسیار جدی‌تر از مهرجویی داشتند و لااقل چند میلیون گزینه را می‌شود سراغ گرفت که برای ترور سیاسی، نسبت به این کارگردان ۸۴ سال اولویت داشتند.

یک فرضیه دیگر که تا عصر روز یکشنبه ۲۳ مهرماه مرتب بین بخشی از جامعه داشت طرح می‌شد، عاملیت افراد غیر ایرانی در این جنایت بود. یک موج فاشیستی علیه برخی اتباع در ماه‌های اخیر بین بخشی از جامعه ایران به راه افتاده که این گزاره هم می‌تواند داخل آن تعریف شود. گفته می‌شود در ایران شمار مهاجران غیرقانونی افغانستان پس از به حکومت رسیدن طالبان در این کشور بسیار افزایش داشته و تاکید اصلی کسانی که درخصوص این موضوع جنجال می‌کنند، معمولا روی موضوع امنیت است. مهاجران افغانستانی ساکن در ایران سال‌ها از این جهت مورد نقد یا حمله قرار می‌گرفتند که به‌عنوان کارگران ارزان‌قیمت موقعیت‌های شغلی را از کارگران ایرانی می‌گیرند اما در سال‌های اخیر که اصولا فرآیند تولید، حتی ساخت‌وساز مسکن در ایران دچار رکود جدی شده و از طرف دیگر کارگران خود ایران هم به‌شدت ارزان شده‌اند، این گزاره چندان مثل قبل کار نمی‌کند. حالا بحث جدیدی مطرح می‌شود که می‌توان آن را در همان عبارت «حس عدم امنیت» خلاصه کرد. 

 به نظر می‌رسد وجود چنین حسی بیشتر به تفاوت‌های فرهنگی برگردد که حتی در ظاهر این مهاجران هم مشهود است؛ نه اخباری پرتعداد از جنایت یا تبهکاری مهاجران. به عبارتی عده‌ای از شهروندان ایرانی به دلیل اختلاف فرهنگی با اتباع که حتی در ظاهر آنها هم به چشم می‌آید، با آنها حس بیگانگی می‌کنند و همین است که درون‌مایه عدم امنیت را در ناخودآگاه‌شان بیدار می‌کند. این حس عدم امنیت ربطی به جنایت و تبهکاری اتباع افغانستان ندارد؛ چه اینکه آنها نسبت به جمعیتی که در ایران دارند، در مقایسه با خود ایرانی‌ها یا سایر اتباع خارجی، درصد بالاتری از بزهکاری را به خودشان اختصاص نداده‌اند اما حالا با انتساب خبر قتل مهرجویی به افغانستانی‌ها می‌شود این احساس عدم امنیت که مبنای عینی مشخصی ندارد را به یک جنایت عینی، متصل و مستند کرد. به‌هرحال بعدازظهر روز یکشنبه پلیس اعلام کرد چهار مظنون در این رابطه دستگیر شده‌اند و هیچ‌کدام افغانستانی نبوده‌اند. منشأ خبری که عامل جنایت را اتباع افغانستان معرفی می‌کند، پستی منسوب به خانم وحیده محمدی‌فر، همسر داریوش مهرجویی است. 

واقعیت این است که خواندن صفحه اخبار حوادث همیشه شوک‌آمیز است و عموما علل و ‌انگیزه‌های جنایت، قابل تطبیق با ابعاد آن نیست. به عبارت سرراست‌تر، در اکثر موارد دلایل قتل به قدری ساده هستند که همین سادگی، انسان را در شوک فرو می‌برد. وقتی قاتل یا مقتول در هر پرونده، چهره‌ای مشهور، مثلا یک سینماگر باشد، پذیرفتن این سادگی دشوارتر می‌شود. مثلا مدتی پیش کارگردان جوانی به اسم بابک خرمدین توسط پدر و مادرش به قتل رسید و تکه‌تکه شد. دلایل قتل او هم از بس بی‌خود و بی‌اساس بودند، که همین سادگی همه را در شوک فرو برد. یا کریم آتشی، کارگردان سینما و تلویزیون، همسایه‌اش را با کلاشینکفی که از صحنه یک فیلم در خانه‌اش جا مانده بود به رگبار بست و کشت؛ فقط به این دلیل که با صدای چرخ خیاطی آزارش داده بود. وقتی دلایل قتل آدم‌های مشهور یا اقدام به قتل آنها را می‌خوانیم، ظاهرا برایمان به این راحتی قابل پذیرش نیست که تا این اندازه ساده و پیش پا افتاده باشند و برای همین است که سناریوسازی‌ها شروع می‌شوند. واقعیت این است که ماجراهای جنایی اکثرا به رمان‌های آگاتا کریستی و پرونده‌هایی که خانم مارپل پیگیری می‌کرد شباهت ندارند و آنها را باید بیشتر به رمان‌های ژرژ سیمنون و پرونده‌هایی که کارگاه مگره دنبال می‌کرد شبیه دانست. یادمان نرود که روح‌الله داداشی، قوی‌ترین مرد ایران، سر یک تصادف جزئی و نزاع با جوانی ریزجثه، به ضرب چاقو کشته شد. بله! قتل قوی‌ترین مرد ایران هم می‌تواند به همین سادگی و با دلایلی تا این اندازه پیش پا افتاده رخ بدهد. ما اگر صفحه حوادث رسانه‌ها را بالا و پایین کنیم، عمدتا خواهیم دید که قتل‌ها با همین دلایل و ‌انگیزه‌ها رخ داده‌اند؛ چراکه قاتلان و به‌طور کل بزهکاران معمولا ذهن‌های پیچیده‌ای ندارند و از آن‌سو افراد ممکن است به دلیل عدم توانایی در کنترل تنش‌های عصبی، در لحظه تصمیمات هولناک و خونباری بگیرند، نه اینکه با یک نقشه پیچیده و چندلایه چنین جنایتی را رقم بزنند. 

منبع خبر: تابناک

اخبار مرتبط: در جست‌وجوی قاتل مهرجویی