"این دایره بسادگی آب گرد چشمانم میگردد"، سفر محمد مختاری به امریکا، مسعود نقره کار - Gooya News
" گفته بودمت: به سایه سار بیا / در آفتاب رفتی/ در آفتابی که جادههای ناایمن را با بمبِ میانِ گلهای دروغ آراسته بود / و نمیدیدیش تو/ نمیخواستی ببینیش/ در آفتاب رفتی- باید در آفتاب میرفتی / تا رسوا کنی دهانهای آراسته به اهورا را " *
.........
گزارش کوتاهی ست از سفر فرهنگی محمد مختاری به امریکا و کانادا و دیداری که با هم داشتیم.
سالیانی پیش، پس از به قتل رساندناش، بخشی از این گزارش در مجله آدینه، و یکی دو تارنما منتشر شد. باز خوانی و ویرایش شدهی گزارش را در سالگشت قتلاش میخوانید.
نوامبر سال ۱۹۹۵ بود. در کانادا- تورنتو در کنگرهی بزرگداشت احمد شاملو شرکت و سخنرانی کرد، و سپس راهی شهرهای مختلف امریکا شد.
..........
۱
"چشم مون روشن" را شنیده بودم اما "گوش مون روشن" را اولین بار بود میشنیدم. محمد مختاری اَنسوی خط تلفن بود، حال و احوالی کردیم و بعد ازیاد اَوری خاطراتی دور، در بارهی سفرش به امریکا و کانادا و اروپا حرف زدیم.
روزهائی بود که سرگرم خواندن برای گذراندن امتحانات " بوردپزشکی" در امریکا بودم، به او گفته بودم. هربار که تماس میگرفتیم، پیش ازهرچیز، میپرسید:
" با اَزمون پزشکی چه کردی؟ "
محمد مختاری، مسعود نقره کار و امید نقره کار (نوامبر۱۹۹۵-امریکا)
کلمهی " اَزمون " را شنیده بودم اما نمیدانم چرا از زبان او تازگی خاصی داشت، مثل"گوش مون روشن " یادگار او شد.
خبر داد به" کنگرهی احمد شاملو" که در تورنتو کانادا برگزار میشد، دعوت شده است. از من خواست مسئولیت برنامه ریزی سفرهای فرهنگیاش را به امریکا و اروپا به عهده بگیرم، قبول کردم. در مورد سفرش به اروپا با دوستانی صحبت کردم واَنها که مختاری را خوب میشناختند کمک کردند و مسئله سفر به اروپایش حل شد. قرار شد در امریکا در ۱۰ شهر برنامه داشته باشد. از من میخواست به طور دقیق برنامه سفرش را برایش روشن کنم با این تاکید و شرط که این کار به "اَزمون" من لطمه نزند. وقتی گفتم اَزمونها را قبول شدم خیالاش راحت شد.
از تورنتو با موضوع " سنخ شناسی زبان ستیز"، و از همین زاویه با پرداختن به زبان شعر شاملو آغاز کرد.
به اورلندو که رسید سخنرانیهایش در شهرهای ونکوور، سیاتل، لس اَنجلس، دالاس و اَستین را پشت سر داشت.
پیش از اَنکه از دالاس راه بیفتد زنگی زد.
" لحظه دیدار نزدیک است، امیدوارم همدیگر را گم نکنیم"
"نترس، با اَن عکس بزرگی که شهروند از تو چاپ کرد، کورم بشم پیدات میکنم، تازه شم اگه گم شدی کافیه اسم منو بیاری، یه هر کی بگی رفیق منی یه راست میذارنت دم در خونهم! "
راه بندان بود، دیر رسیدم. گماش کردم. "امید" به بغل این طرف و اَن طرف فرودگاه میدویدم. اَسم و تنگی نفس هم به سراغم اَمده بودند. امید خسته و کلافه نق میزد. چیزکی نمانده بود که من هم کلافه شوم که دیدمش، منتظر چمدانش بود
دیگه چیزی نمونده بود به یکی از این امریکائیها بگم که رفیق توام تا منو برسونه خونه ت" "
منبع خبر: گویا
اخبار مرتبط: "این دایره بسادگی آب گرد چشمانم میگردد"، سفر محمد مختاری به امریکا، مسعود نقره کار - Gooya News
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران