هنرهای سنتی ایران در خطر یغما

با او درباره زیبایی‌های ملکوتی هنر ایران اسلامی در چون و چند هنر معاصر کشور، رویکرد‌های انکارگرایانه شماری نوجویان به هنر ایرانی ــ ‌اسلامی و نقد آن، بازشناخت روحیه و ابعاد هنرهای دیرینه‌مان که هویت و شناسنامه و بینش و روح ‌ما را در اضلاع و لایه‌های بسیار ژرفی تامین و تدارک می‌کنند به گفت‌وگو نشستیم. 

کسانی با تاثیرگرفتن از فضای هنر مدرن با هنرهای اصیل و دیرین ایرانی سر ناسازگاری و انکار دارند، حتی کوشیده‌اند این هنرها را به‌گونه‌ای بازتعریف کنند که در چارچوب هنر امروز نگنجد با این که هنرهای ما با روح، هویت، دین و آیین ما عجین هستند چگونه رویکردی باید به این هنرها به‌عنوان میراث غنی فرهنگی‌مان داشته باشیم که خلاقه و روزآمد و جهانگرا باشد در عین حالی که همان روح و رنگ ایرانی ــ ‌اسلامی را بازتاب بدهد؟
پرسش جامع و گسترده‌ای که به مسائل هنر این سرزمین می‌پردازد هنرهای سنتی به هرحال درد مشترک است. ما کشوری هستیم که تمدنی دیرین داریم که مستمر و پیوسته و ادامه‌دار بوده و روند فرهنگی‌اش هیچ‌گاه قطع نشده جاری و ساری بوده. مستشرقان و محققان غربی درباره ایران از سابقه تمدنی بیش از ۷۰۰۰ تا ۱۰هزارساله نوشته‌اند همین تمدن جیرفت سابقه ۱۰‌هزارساله دارد. غارنگاره‌هایی ۴۰هزارساله در لرستان و کرمانشاه همچنین سنگ‌نگاره‌های ۱۲۰هزارساله در لرستان داریم که اینها نشانگر عظمت و بزرگی این سرزمین است که واقعا حیرت‌آور است و خودم بارها شاهد اعجاب و شگفتی حتی پژوهشگران و دانشجویان دیگر کشورها هنگام سخنرانی‌هایم و طرح این داشته‌های دیرینه تاریخی بوده‌ام که سرزمین ما واقعا گاهواره تمدن بشری بوده و زمانی همین ما بوده‌ایم که انتشار فرهنگ و تمدن را به دیگر جاها رهبری کرده انجام می‌دادیم تمدن ما تمدن مادر بوده و ان‌شاءا... درآینده هم باشیم.در گستره هنر نگارگری ما در طول تاریخ منشأ و سرآمد بودیم شکرخدا با گذشت سده‌ها همچنان جوانان و عزیزان ایرانی هستند که در حوزه‌های گوناگون هنر نگارگری (تذهیب، تشعیر و...) در برگزاری‌‌های جهانی همیشه سرآمد و برگزیده می‌شوند.میان هنرهای سنتی ما ونسل جوان(معاصران) انگار پدیدآمدن گسستی احساس می‌شودکه برخاسته ازفاصله‌گرفتن جوانان ماازفرهنگ دیرین ماست وهمین گسست است که مارا «تهاجم‌پذیر» ساخته است.ما نباید از یاد ببریم که مقدمه «تهاجم فرهنگی» بی‌هیچ شکی تهاجم‌پذیری است، زیرا از بسیاری داشته‌هامان غافل شدیم. البته سیاست‌گذاری‌های فرهنگی ما در ایجاد این روند گسست متاسفانه موثر بوده است.نمی‌خواهم از کسی نام ببرم اما شاهد بودم یکی از مسئولان رده بالای فرهنگی در موزه هنرهای معاصر به جمع هنرمندان کشور در پاسخ به «چرایی بهاندادن به هنرمندان» گفت: وقتی مردم کار شما را نمی‌فهمند، بروید فکری به حال خودتان بکنید! هنرمند بی‌شک آوانگارد جامعه و پیشرو فرهنگساز است و اگر پذیرفته نشود و تلقی این مسئولان فراگیر شود که اگر جامعه میان‌مایه یا حتی بی‌مایه شد، شمای هنرمند نیز باید به همین اندازه کوچک شوی و پایین بیایی! واقعا جای تاسف دارد. وقتی مسئول رده بالای تصمیم‌ساز و موثر در فرهنگ جامعه این‌چنین نگاه سخیفی داشته باشد در نتیجه جوان ما به گونه‌ای بار می‌آید که یک غزل حافظ را نمی‌تواند درست بخواند و هرگز در عمرش حتی یک بار بوستان و گلستان را نخوانده، چیزی از شاهنامه نمی‌داند و این اثر گرانسنگ را هرگز دستش نگرفته و بی‌خبر از این کتاب است و یک نگاه به هیچ‌کدام از شاهکارهای فارسی نینداخته. چنین جوانانی از فرهنگ و هنر مملکت‌مان بی‌خبرند. در یک کلام! عاشق ادبیات و فرهنگ سرزمین‌شان بار نیامده‌ و نمی‌آیند؛ پس طبیعی است که چنین فرزندانی به فرهنگ‌شان عرق چندانی نداشته باشند، درک‌شان از فرهنگ و هنر دیرین ایران اسلامی حتی کمتر باشد! بدیهی است اگر به هنر گرایشی داشته، سراغ کار هنری بروند؛ کاری بی‌مایه و ضعیف و نارسا ارائه خواهند داد. به نظر من باید به این گسست فرهنگی با جدیت و ژرف اندیشید. احیای ریشه‌ای آن دیرین فرهنگی را در اولویت قرار داد. مگر خمسه نظامی و حدیقه سنایی و مثنوی مولوی و دیگر آثار بر سفره این دین و سنت‌ها و آداب و آیین‌ها ننشسته و از چنان زمینه‌ای نبالیده و شکوفا نشدند!؟ داشته‌های فرهنگی دیرین ما چکیده‌وار از سوی حکیم نظامی در اشعارش بازتاب یافته و اگر ما لای این کتاب‌های ممتاز را باز نکنیم، از آن ریشه‌های فرهنگی و تاریخی‌مان می‌بریم و دور می‌شویم و این نارسایی‌ها در آثارمان هم منعکس شدهف بازتاب می‌یابد زیرا به قول بزرگان ما: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
 
چندلایه‌بودن هنر ایرانی و بی‌کرانی ژرفاهای روح‌پرورش را با مثالی ظریف بیان می‌کنید، مثلا مهارت هنرمندانه «پرداز» در نگارگری که بسیار مورد توجه هنرمندان صاحب شیوه بود و موجب تعالی هنرمند می‌شد؟ 
این‌ که چرا در نگارگری باید با این دقت و بردباری «پرداز » بزنیم که واقعا سخت و زمانبر است، برمی‌گردد به چندکارکرد مهم پرداز [چیزی مثل روتوش در عکاسی که با نقطه‌گذاری انجام می‌شود] پردازدرعرفان ایرانی‌اسلامی بسیار جایگاه والایی دارد که با خواندن کتاب «اسرارالنقطه» عارف بزرگ و نامی سده هفتم «میرسیدعلی همدانی» دست‌تان می‌آید. [معروف به شاه همدانی و علی ثانی که از تاجیکستان تا کولاب و کشمیر بسیار محترم است و عمرش را صرف گسترش اسلام در نواحی آسیای مرکزی کرد. تصویر و شعر این بزرگمرد، نقش اسکناس کشورهای آسیای میانه مانند تاجیکستان است] این عارف بزرگ که هنوز به او متوسل می‌شوند، عمرش راصرف تفسیر بسم‌ا...رحمن‌رحیم می‌کند و سال ۷۷۶ هجری قمری که به ابجد همان حروف بسم‌ا...است، فوت می‌شود. این شخصیت دقیقا چکیده فرهنگ اسلامی است. هنگامی که کتابش را می‌خوانید به‌درستی درمی‌یابید نقطه در فرهنگ و عرفان ایرانی- ‌اسلامی چه جایگاه والا و بلندی دارد وقتی آگاهانه و با دل همراه با معرفت و اشراف پرداز می‌زنی، هر نقطه به‌منزله یک ختم قرآن تلقی شده! 
 
پس مانند دیگر هنرهای ایرانی هنگام کار کردن در واقع به خویشکاری می‌پردازیم یعنی همان سلوک و خودسازی؟
کسانی که به کلاس یوگا می‌روند و مانترا و ذکر می‌گیرند، چون بیگانه و وارداتی است، گمان می‌کنند مرغ همسایه غاز است! در حالی‌که همین پرداز به‌مثابه ذکر و مانتراست که به شما یاد می‌دهد در حال گسترده و فراتر زیست داشته باشی و به شما یاد می‌دهد لامکان و لازمان باشی. وقتی فرازمان و فرامکان شوی از رهگذر غرق شدن در پرداز زدن غرقه این ذکر مداوم شوی، اثری خلق می‌کنی که لامکان و لازمان است. تا خودت فرازمان و فرامکان نباشی و نشوی، ممکن نیست اثرت لامکان و لازمان شود. درست گفتید که اینها یک فرآیند خویشکاری به معنی تربیتی و شخصیت‌سازی است و شما را بردبار می‌کند و فردی نکته‌سنج و عمیق بار می‌آورد. اینها بخشی از کارکردهای این‌چنینی دارد که حاصلش شخصیت‌های کامل و استادانی می‌شود که همین دوره خودمان شاهد بودیم سازمان یونسکو به استادان نگارگری ایرانی لقب «گنجینه زنده بشری» داد (استاد فرشچیان و...). این فرآیند کمال‌پروری تا جایی پیش می‌رود که خود استاد به‌مثابه اثر هنری می‌شود و خود آن فرد به چنان جذابیتی دست می‌یازد که نور مجسم می‌شود، چون واقعا با کارش ذکر گفته و عبادت کرده است مانند استاد حاج‌قربان سلیمانی و خیلی‌های دیگر که تمام وجود چنین استادانی تبلور این ذکر می‌شود و نتیجه این تعالی و صفای دل، همان اثر هنری می‌شود که بر دل و جان هر صاحبدلی می‌نشیند و تأثیر می‌گذارد و باعث تعالی روح و روان و دیدگاه یک جامعه‌می‌شود. 
 
پس این گزاره: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست یک قطره و یک اشاره‌ای استادانه به همین دریای روح‌نواز و بینش‌پرور هنر والای ایرانی‌اسلامی است که هنر را همان عشق خدا می‌شمارد و...؟
همواره هنر ایرانی یک زبان برای بیان بوده است؛ روایتگر مفاهیمی از ژرفای تاریخ و فرهنگ و هنر و عرفان ایرانیان آن هم با شیرینی و گوارایی تام و تمام بوده و جالب است که در این قلمرو نگارگری همه چیزی زیباست یعنی همان و ما رایت من ا... الا جمیلا است. از اژدها که نماد اهریمن است تا دیو سپید و تورانیان زیباست چه رسد به عناصر اهورایی. همان سخن « به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست» که دقیقا تجلی توحید می‌شود که اجزای جهان/عالم تجلی اوست و همه نور می‌شوند. در نگارگری ایرانی سایه افتان و منبع نور نداریم. حتی در نگارگری از شب مثل نبرد و هماوردی تورانیان با ایرانیان درست است که هنگام جنگاوری شب بوده اما همه چیز روشن است، یعنی همه اشیا منیر هستند نه مستنیر، همه چیز خودش نور می‌تاباند پس به مشعل و منبع تابش نیازی نیست. تکنیک در هنر ایرانی برخاسته از جغرافیای ما و مفاهیم عمیق ماست. خاستگاه رنگ‌های روحی شرق دوراست مانند تکنیک‌های آب‌مرکب، آبرنگ که خاستگاه رنگ‌های جسمی غرب است مثل رنگ روغن. دراین میان ایران به عنوان پل شرق و غرب(خاور و باختر) ابتدا رنگ جسمی می‌گذاریم سپس با رنگ روحی قلم‌گیری و پردازش می‌کنیم. به کارمان روح می‌بخشیم حتی در تکنیک‌های مان این چنین است و بازتابی ازآفرینشگری خدای یکتا که نخست پیکر راآفرید سپس از روحی که دوست داشت در آن دمید. 

بنابراین با هنری که خلاصه تمام داشته‌های فرهنگ عزیزمان است، سروکار داریم اما قدرش را متاسفانه مانند بسیاری از دیگر داشته‌های‌مان نمی‌دانیم؟
پاس هنر خودی را نداشتن به این معناست که اقتصاد این هنر پویا نباشد. وقتی چنین باشد دیگر نفس‌ها و انگیزه‌های تازه به این کالبد زیبا دمیده نمی‌شود ازاین رو جوان ما ترجیح می‌دهد اسنپ کارکند، نه هنر ایرانی که این متاسفانه به معنای انقراض هنر ایرانی در زمانی نه‌چندان دراز است.

فقط این نیست! پشتیبانی فلسفی هم به کمک این نابودی و برانداختن آمده البته از سوی خودمان و به جوان و هنرجوی کنجکاو القا می‌کنند که هنرهای ایرانی در مقایسه با هنر غرب، اصلا هنر نیست!؟ 
چنان حراج‌هایی راه می‌اندازند و کارهایی که اصلا صبغه فرهنگی ندارند بسیار ضعیف، نارسا و ضعیف‌القلم و سخیفند اما با قیمت‌های نجومی به فروش می‌رود تا هنرمندان به سوی چنان آثاری گرایش پیدا کنند و از آفرینش کارهای نفیس و فاخر و پرمغز فاصله بگیرند. در خلیج‌فارس (خلیج همیشه فارس) عرب‌ها جشنواره الفجیره و ... برپا می‌کنند و نفیس‌ترین آثار جوانان ما را که حاصل یک سال و اندی کار است، بی‌امضا با قیمت نازل می‌خرند و برای خودشان «منحف الفنون الاسلامیه» راه‌ می‌اندازند و چهارروز دیگر هم ادعا می‌کنند متحف الفنون العربیه است! و آن وقت بیا ثابت کن که اینها کار هنرمندان ایرانی است. ورک‌شاپ می‌گذارند (=کارگاه آموزش هنر و تکنیک‌ها چکیده‌وار در زمان کوتاه) تا هنرمندان ما به بچه‌های‌شان این هنرها را بیاموزند فردا روز باید برویم اثبات کنیم با زحمت که این هنرها از ماست و از ما فراگرفته‌اند.   سده دهم عبدالصمد شیرازی و میرسیدعلی و تنی چند استاد و هنرمند ممتازمان در چارچوب یک پیمان و تفاهم‌نامه به دربار گورکانیان فارس‌زبان هند می‌روند. اسنادش اکنون هست. رفتند تا به هندیان نگارگری و دیگر هنرهای ایرانی حتی بافت فرش بیاموزند هم‌اکنون در هندوستان ادعا می‌کنند نگارگری را شما ایرانیان از ما هندیان فراگرفته‌اید! 

از ماست که برماست
فن ابر و باد را میرزا طاهر ایرانی ابداع کرد که به دستور شاه تهماسب به هند رفته ‌و ساکن شده بود که اکنون ترکیه هم ادعایش را دارد! حتی هنرمندان در گذشته ما را دارند مصادره می‌کنند. محمد سیاه‌قلم را با آن عظمت هنرمندانه اخیرا چینی‌ها هم مال خود می‌دانند بااین ادعا که چینی بوده ومسلمان شده و... . باید داشته‌های‌مان را صیانت کنیم وگرنه با ازدست‌رفتن‌شان افسوس سودی ندارد. من اعلام خطر می‌کنم، هشدار می‌دهم به مسئولان، گوشزد می‌کنم، خواهش دارم توجه کنند. به‌ویژه اقتصاد هنرهای بومی و ملی ما را احیا و پویا کنند. زمانی قرار بود یک درصد ازبودجه جاری مملکت برای خرید آثار فاخر هنری هزینه شود. باید اجرایی شده ودستگاه‌ها مکلف شوند و با نظارت درست انجام پذیرد تا رانت ایجاد نشود و هنرمندان شایسته همه‌شان منتفع گردند. زمانی دربارها هنرمندان برجسته را گرد هم می‌آوردند و معیشت‌شان را تامین می‌کردند تا آثار فاخر و ماندگار هنری بیافرینند و باعث افتخار یک تاریخ و سرزمین باشند. آیا این دوره چنین اتفاق‌هایی می‌افتد! اگر چنین هنرپروری‌هایی نباشد آن هنرمندی که گچ‌بر و آیینه‌کار و سازنده گره چوب و درب‌های ایرانی است آیا باید کجا کار کند؟ تا چرخ زندگی‌شان نچرخد که نمی‌توانند این روند زیبا را ادامه دهند وجوانان هم مشتاق فراگرفتن این حرفه‌ها و هنرها نمی‌شوند و کم‌کم این داشته‌ها ازمیان می‌رود. واین فاجعه است! در عرصه طراحی فرش در دانشگاه‌ها طراح تربیت می‌کنیم اما از این طرح‌ها صیانت نمی‌شود، درعرصه بین‌المللی ثبت نمی‌شود و دیگر کشورها با کپی‌کاری به بازار فرش ایرانی گزند می‌زنند. خودمان هم فرش‌هایی با رنگ‌های چینی (نه با رنگ‌های طبیعی گیاهان مناطق مختلف ایران) و الیاف غیرایرانی(پشم وارداتی) می‌بافیم. داریم سنت‌ها را نابودمی‌کنیم وتیشه به ریشه‌مان می‌زنیم وبا خودمان دشمنی می‌کنیم! 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: هنرهای سنتی ایران در خطر یغما