روایت بازگشت از ام‌الرصاص در کربلای۴/فرهنگ غواصی واژه اسارت ندارد

روایت بازگشت از ام‌الرصاص در کربلای۴/فرهنگ غواصی واژه اسارت ندارد
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: سیدجعفر حسینی ودیق از غواصان دو عملیات کربلای ۴ و ۵ است که در کربلای ۵ به‌شدت مجروح شده و به مقام جانبازی رسید. او خاطرات خود را در کتاب «میهمانان ام‌الرصاص» مکتوب و ثبت کرده که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. کتاب «دریادلان خط‌شکن» شامل آلبوم تصویری روایی غواصان جان‌برکف گردان حضرت ولیعصر (عج) لشکر ۳۱ عاشورا هم دیگر اثر مکتوب حسینی برای ثبت خاطرات همرزمان شهید و ایثارگرش است که سال ۱۳۹۷ توسط نشر غواص و مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان چاپ شد.

رزمنده دیروز و استاد دانشگاه امروز، دومین‌غواصی است که پس از کریم مطهری (فرمانده گردان غواصی جعفر طیار لشکر ۳۲ انصارالحسین) در قالب پرونده «با غواصان کربلای ۴» با او گفتگو می‌کنیم.

تا امروز مطالب زیر در قالب این‌پرونده منتشر شده‌اند:

* «کربلای ۴ به‌روایت فرمانده غواص‌های خط‌شکن/باران آتش و گرداب اروند»

* «گردان جعفر طیار چگونه خط دشمن را در کربلای ۴ شکست؟»

* «ضیافت آتش و خون در اروند/در نقطه رهایی کربلای ۴ چه گذشت؟»

* «امشب مفقودالاثر خواهم شد/اگر تیر خوردید درد خود را با آب بگویید!»

در یک‌روز زمستانی که گذر سیدجعفر حسینی ودیق از تبریز به تهران افتاد، میزبانش شدیم و با او به گپ و گفت نشستیم. او نیز از خاطراتش در جبهه، آموزش غواصی و حضور در کربلاهای ۴ و ۵ گفت. تیزر این‌گفتگو نیز چندروز پیش منتشر شد که در این‌ پیوند قابل دسترسی و مشاهده است.

در ادامه مشروح گفتگو با این‌غواص جانباز را می‌خوانیم؛

* خب جناب حسینی از این‌جا شروع کنیم که اولین‌ماموریت شما در جبهه، حضور در خط پدافندی کارخانه نمک بود. زمانی‌که دشمن درخط بلندگوهایی نصب کرده و طبق روایت شما برای تضعیف روحیه، آهنگ‌های مبتذل پخش می‌کرد؛ آهنگ مبتذل ایرانی. جزییاتش را بفرمایید که دقیقا چه بود و چه پخش می‌کردند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. «ای عاشقان راه خدا یادتان به خیر/ یاران سیدالشهدا یادتان به خیر/ اندرکنار دجله به خون آرمیده‌اید/ ای زایران کرب و بلا یادتان به خیر/ صدها قلم به دست مورخ شکسته باد/ ننگارد ار حدیث شما یادتان به خیر» (شعری از استاد ولی‌الله کلامی زنجانی)

بله. در خط دریاچه نمک یا فاو که فاصله خط پدافندی ما با دشمن حدود ۱۵۰ و گاهی کمتر هم می‌شد، بلندگوهایی نصب کرده بودند برای تضعیف روحیه. [می‌خندد]

* ظاهرا تقویت می‌کرد روحیه‌ها را؟

[می‌خندد] از این‌طرف آهنگران و کویتی‌پور و ذکر مصیبت؛ و از آن‌طرف هم هایده و گوگوش پخش می‌شد. بچه‌های ما بلندگوها را با گلوله می‌زدند.

* این‌اتفاقات برای سال ۱۳۶۵ است دیگر.

بله. تقریبا تیرماه ۶۵ یا اوایل مرداد بود.

* که فاو هنوز دست ما بود و شما برای پدافند رفته بودید.

بله ما ادامه عملیات فتح فاو بودیم و باید آن‌جا را نگه می‌داشتیم.

* یک‌سوال تاریخی! شهریور ۶۵ محمد قنبرلو فرمانده گردان شما (گردان امام سجاد) بود.

رحمت الله علیه! [متاثر می‌شود.] یکی از شهدای متاسفانه گمنام ماست. شهید بزرگ، آقامهدی روی زانوهای ایشان شهید شد. در آن‌قایقی که آقامهدی را برگرداندند عقب، آقا مهدی روی زانوی او بوده است...

* کربلای ۴؟

نه. آقا مهدی!

* آهان! مهدی باکری را می‌گویید!

بله. در عملیات بدر. ایشان (قنبرلو) فرمانده گردان بود و آقامهدی در خط مقدم، آن‌طرف دجله بود که شهید شد. در مسیر برگرداندن پیکر آقامهدی، عراقی‌ها قایق را می‌زدند و قایق متلاشی می‌شود. قنبرلو می‌افتد داخل آب و آب هم پیکر آقای مهدی را می‌برد. شهید قنبرلو بعدا شهید شد؛ سال ۶۶ در کربلای ۸. واقعا یکی از شهدای گمنام است.

* جالب است. چون فکر می‌کردم قایق شهید باکری را که زدند همه سرنشینان شهید شدند.

نه. ۳ نفر بودند. یکی بیسیمچی بود که اخیرا فوت کرد؛ یکی شهید قنبرلو و یکی هم آقا مهدی.

* شما در کتاب «میهمانان ام الرصاص» می‌گویید در موقعیت شهید ریزه‌وندی و ۱۰ روز آن‌جا ساکن شده بودید. اما گفتند موقعیت لو رفته و عملیات لغو شده است. این چه عملیاتی بود؟

قرار بود از کردستان و جبهه شمال غربی صورت بگیرد. آن‌جا آموزش می‌دیدیم. بحث کوهنوردی و استقامت بود. به جز گردان ما بچه‌های لشکرهای دیگر مثلا لشکر ۸ نجف و لشکر ۲۵ کربلا هم آن‌جا بودند. محل عمل از ارتفاعات شیخ‌صالح بود. ولی لغو شد.

* پس اسم و رسمی پیدا نکرد.

نه. ما آماده می‌شدیم. می‌رفتیم کوهنوردی تا برای عملیات کوهستانی آماده شویم. اتفاقات محرم هم بود.

* که عزاداری و نوحه‌سرایی داشتید. می‌رسیم به مقطع آموزش‌ شنا در سد دز برای کربلای ۴. آن‌جا تازه داشتید شنا را یاد می‌گرفتید. در خاطرات آن‌روزها از شهیدی به اسم عباس میکاییلی نام برده‌اید که متولد ۴۸ است...

بله تبریزی بود.

دیدیم یکی از بچه‌های گردان از سازه استخر بیرون رفته و میلگرد کناره استخر را گرفته و دارد تمرین می‌کند. عباس میکائیلی بود که داشت به‌تنهایی تمرین می‌کرد. استخر خالی بود و کلاس قبلی تمام‌ شده بود. یک‌دفعه دستش از کناره استخر کنده شد و در آبِ دریاچه فرورفت! ما داد می‌زدیم و کمک می‌خواستیم. مربی مان برادر موسی که در آن نزدیکی بود دوان‌دوان آمد و با لباس شیرجه زد توی آب* بد نیست بگوییم عده‌ای از شهدا حین تمرین شهید می‌شدند. یعنی تمرین‌ها تا این‌حد سنگین بوده‌اند. شما در خاطراتتان گفته‌اید این‌بنده‌خدا در آب سنکوب کرد.

یک بنده خدای دیگر هم بود؛ شهید سیدبیوک فتاح‌زاده.

* بله، بله...

این‌ها در آموزش‌ها شهید شدند. تمرین‌ها خیلی طاقت‌فرسا بودند. شما تصور کنید ... [متاثر می‌شود] آموزش‌های سد دز و کارون خیلی سخت و طاقت فرسا بودند. استخرهایی را تعبیه کرده و انداخته بودند داخل آب. سازه هایی با اسکلت آهنی (ترکیبی از میلگرد و کائوچو) بود. افراد مبتدی آن‌جا آموزش می‌دیدند. وقتی این‌مرحله آموزش تمام و تکمیل می‌شد، از استخرها خارج می‌شدیم.

* و ادامه آموزش در دریاچه و محیط‌های آزاد بود.

بله. آن‌جا مسافت‌ها ۵ کیلومتری بود.

* گفته‌اید عباس میکاییلی کنار استخر سنکوب کرد.

بله. اهل تبریز بود و قد رعنایی هم داشت. واقعا عباس‌مانند بود. یدالله زارع یکی از دوستان صمیمی او، تعریف می‌کرد وضع مالی عباس خیلی خوب بود. ماشین خوبی داشت ولی از ماشین استفاده نمی‌کرد تا بچه‌ها معذب نشوند. این‌شهید، به کسی اجازه غیبت در جمع نمی‌داد. بعد از شهادت عباس، وقتی با دوستان جمع می‌شدیم، اگر کسی می‌خواست غیبت کند می‌گفتیم «به قول عباس غیبت ممنوع!»

ما در قدم اول در استخرها آموزش می‌دیدیم. شنا بلد نبودیم. کار هم نوبتی بود. دوساعت به دوساعت برنامه زمانی داشتیم. داشت نوبت کلاس ما می‌شد. وقتی نزدیک استخر رسیدیم، دیدیم یکی از بچه‌های گردان از سازه استخر بیرون رفته و میلگرد کناره استخر را گرفته و دارد تمرین می‌کند. عباس میکائیلی بود که داشت به‌تنهایی تمرین می‌کرد. استخر خالی بود و کلاس قبلی تمام‌ شده بود. یک‌دفعه دستش از کناره استخر کنده شد و در آبِ دریاچه فرورفت! ما داد می‌زدیم و کمک می‌خواستیم. مربی مان برادر موسی که در آن نزدیکی بود دوان‌دوان آمد و با لباس شیرجه زد توی آب. بعد از لحظاتی بیرون آمد و درحالی‌که گریه می‌کرد گفت: «نتونستم بگیرمش!»

عباس سنکوب کرده بود.

* شهید سیدبیوک فتاح‌زاده هم که متولد ۳۹ بوده و ظاهرا طناب زیر قایق باعث شهادتش شده بود.

بله. آن‌اتفاق در موقعیت قجریه و رود کارون اتفاق افتاد.

* و نسبت به ماجرای شهادت میکاییلی، خیلی به کربلای ۴ نزدیک‌تر بود دیگر.

بله. سید بیوک که از غواصان گردان حبیب‌بن‌مظاهر بود، زیر قایق گیر کرد و پره‌های قایق مانع شده بودند خودش را بالا بکشد. ما ستون‌های ۴۰ نفری داشتیم. از وسط‌مان طناب رد می‌شد که دستمان را به حلقه‌هایش وارد می‌کردیم. طناب دسته غواصیِ این‌شهید به پره‌های موتور قایق گیر کرده بود.

* و غرق شد.

بله.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: روایت بازگشت از ام‌الرصاص در کربلای۴/فرهنگ غواصی واژه اسارت ندارد