اخبار در بازوان من

ادیبستان «تابناک»؛ چهل و چهارم

تابناک - ۲۴ دی ۱۴۰۲
غزلی از نظیری نیشابوری به تسبیح و مصلا کرده‌ای میخانه‌آراییکنون از اشک رنگین می‌کنم پیمانه‌آرایی زبان و گوش محو لذت است اصحاب خلوت رابه ذکر جام و شاهد می‌کنم افسانه‌آرایی به دست فکر از هم می‌گشایم تاب گیسوییز عاشق خوش بود مشاطگی جانانه‌آرایی مگر یار مسافر گشته من باز می‌آیدکه... من در بردباری تو در سختی ها شک ندارم زیراچهل سال است که تو این دماغ را روی صورت خود حمل می کنی!   غزلی از حسین منزوی ز باغ پیرهنت، چون دریچه ها، وا شدبهشت گمشده، پشت دریچه، پیدا شد رها ز سلطه ی پاییز در بهار اتاقگلی به نام تو، در بازوان من، وا شد به دیدن تو، همه، ذره های من شد چشمو چشم ها، همه سرتا به پا، تماشا شد تمام منظره پوشیده از تو شد، یعنیجهان به یمن حضورت دوباره زیبا شد زمانه ریخت به جامم، هرآنچه تلخانهبه نام توکه در آمیختم، گوارا شد فرشته ها، تو و من را به هم نشان دادندمیان زهره و ماه، از تو گفت و گوها شد دوباره طوطیک شوکرانی شعرمبه خنده خنده ی شیرین تو، شکرخا شد شتاب خواستنت، این چنین که می بالدبه دوری تومگر می توان شکیبا شد؟ امیدوار نبودم دوباره از دل توکه مهربان بشود با دل من، اما شد تنت هنوز به اندازه یی لطافت داشتکه گل در آیینه از دیدنش شکوفا شد قرار نامه ی وصل من و تو بود آن کهبه روی شانه ی تو با لب من امضا شد   مسمط مسمط یکی دیگر از انواع شعر است که از رشته‌های مختلف به وجود می‌آید