اخبار دیوث

‏امشب دو مهر ستارخان تهران مردم شعار می دهند «بسیجی بی غیرت دیوث بی مروت.»

پیک ایران - ۲ مهر ۱۴۰۱
‏امشب دو مهر ستارخان تهران مردم شعار می‌دهند «بسیجی بی‌غیرت دیوث بی‌مروت.»    فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران... ‏امشب دو مهر ستارخان تهران مردم شعار می‌دهند «بسیجی بی‌غیرت دیوث بی‌مروت
جناب دکتر معین! یکی دیگر از معانی «پفیوز»، «دیوث» است!؛ ف. م. سخن - Gooya News
گویا

حمایت وزیر بهداشت از توییت «پفیوز» جهانپور - Gooya News

گویا - ۵ تیر ۱۴۰۰
از برخی افراد خسته شده بود، برای همین آن توییت را زد / به دکتر جهانپور عزیز گفتم چرا خود را به دردسر می‌اندازی؟ وزیر بهداشت نسبت به توییت کیانوش جهانپور، واکنش نشان داد و گفت: روزی خواهم گفت چه هجمه‌هایی را تحمل کردیم. به گزارش «انتخاب»؛ سعید نمکی...
یک سند منتشر نشده: استبداد، انقلاب، سینما در گفت‌وگو با غلامحسین ساعدی
رادیو زمانه

یک سند منتشر نشده: استبداد، انقلاب، سینما در گفت‌وگو با غلامحسین ساعدی

رادیو زمانه - ۲۲ بهمن ۱۴۰۲
محمد حقیقت، سینماگر مقیم فرانسه روی نوار کاست سندی در اختیار داشت که تا پیش از این منتشر نشده بود: گفت‌وگویی مفصل با غلامحسین ساعدی، نویسنده فقید ایرانی که در پاریس انجام شده بود. شخص سومی هم در این مصاحبه حضور دارد که یکی دو پرسش هم مطرح می‌کند. آره سر جای خودشه یه آدم هایی هستن که فقط به کلام و اینها میپردازن مثل پروین اعتصامی، بعد ولی ادبیات اصیل ایران دقیقا در این قسمته که در خود قسمت چپ دو تا شاخه است یکی ادبیات رو وسیله میکنه برای راه رفتن برای خوردن برای خوابیدن اینها فلان نه، برای ابراز عقیده و بقیه قسمت‌ها چیه؟ بقیه قسمت‌هاش تبدیل میشه به یه چیز اصیل از توش نیما درمیاد،‌ها؟ و بعد یه بچه جوونی پیدا میشه این وسط همه جا هست یه کتاب کوچولو چاپ میکنه عکسش هم اون بالا چاپ میکنه بچه یه سرهنگه، بچه این سرهنگ اصلا بیقراره، تحت تاثیر ژاله است، ژاله یه کتابی بود که یه بابایی نوشته بود و این تبدیل میشه به احمد شاملو عمق کویر، جوان عظیم از پا نمیفته که، همه جور زندگی میکنه، آره امثال اینها کم نیستن توی ادبیات ما ما رو دست کم گرفتن دیگه، نه؟ [حقیقت] بین این ادبیات جدید جدیدتر از اون که میگم جلوتر توی فرض کن از سالهای ۴۸، ۴۹ به این طرف آدمهایی که هستن فکر میکنین کدوم هاشون قابلیت ترجمه شدن هست؟ [ساعدی] من واقعا خیلی اصلا صادقانه بگم، یکی از آدمهایی که من وحشتناک بهش اعتقاد دارم یکیش هوشنگ گلشیریه، هوشنگ گلشیری استعداد بی نظیریه، یه اشکال داره، البته به من هیچ ربطی نداره ‌ها، من به عنوان خواننده هوشنگ گلشیری میگم، عجیب خودش رو گرفتار فرم کرده، این فرمالیسم سرفیشن اصلا به درد نمیخوره… بعد محمود دولت آبادی چیز مینویسه، مفصل هم مینویسه، خیلی مفصل مینویسه به نظر من بازی میکرد بهتر بود، چون هنرپیشه واقعا درجه یکیه ولی کتابهاش نف—نفس آدم رو میبره، چقدر آخه بگی که این درخت، راجع به این درخت توصیف بکنی شاخه‌هاش اینجوری بود و خمش اینوری بود، یعنی یه نوع ناتورالیسم عجیب غریبی رو مطرح میکنه [حقیقت] که فکر میکنید دمده شده؟ [ساعدی] به نظر من به درد ما نمیخوره، من اعتقاد عجیبی دارم که هر قدر مختصرتر بنویسی در شرایط فعلی و یه ایده یکتا رو حتی در دو صفحه مطرح بکنی مهمتره، میتونی بپرسی که مثلا این حرف خرکیه، به نظر من اینجوریه، برای اینکه ما زندگی شتابزده‌ای داریم زندگی شتابزده اصلا [حقیقت] شاید به همین دلیله که امروزه رمان کوتاه باب شده قصه‌های کوتاه کوتاه بیشتر امروزه طرفدار داره تا یه رمان مثلا ۴۰۰ ۵۰۰ صفحه‌ای [ساعدی] من نمیدونم این رو نمیتونم دقیق بگم، مثلا ممکنه خیلی‌ها هستن که واقعا کتاب کلفت رو دوست دارن، ولی اون چیزی که هست پتانسیل قضیه در اینه که تو مسئله رو مطرح کنی [حقیقت] برگردیم سراغ آثار خودتون، بین کارهایی که تا حالا نوشتید چه توی زمینه تاتر چه قصه و چه فیلمنامه کدوم‌هاش بیشتر خود شما هستین به نظر شما؟ [ساعدی] بیشتر هستم؟ [حقیقت] کدوم‌هاش رو بیشتر شخصا می‌پسندید؟ [ساعدی] هیچکدوم [حقیقت] اونهایی که تا حالا نوشتید؟ [ساعدی] هیچکدوم مگه خرم؟ مگه مال خودم رو دوست دارم؟ [مرد، دومین فرد حاضر در نشست با ساعدی که نام او معلوم نیست] میتونم چند تا سوال بکنم؟ توی قسمت کار تاتر و تاترنویسی دقیقا از کی شروع میکنید شما؟ [ساعدی] من یه – دقیقا از ۳۴ [مرد] انگیزه‌اش چه؟ [ساعدی] انگیزه‌اش که چیزی بود که من نمایشنامه اون موقع چاپ شده بود که مثلا فراوون چاپ شده بود اینها رو میخوندم با یه فرم عجیب و غریبی برای من خیلی جالب بود که آدم مثلا ببینه که توی این جوار هم میتونه حرف بزنه یا نمیتونه حرف بزنه… مشکل بود و آره بعد دیدم برای من راحتتره به ناچار به تمرین دیالوگ پرداختم و اولین نمایشنامه‌ای که از من چاپ شد یه چیز کوتاهی بود در دو وجب مثلا به اسم لیلا چاپ شد [نامفهوم] چاپ شد، من خجالت میکشیدم، اون موقع مثلا که بگم همون قصه مینویسم… تاتر و زرتیشن اسم گوهرمراد رو انتخاب کردم، توی اون داستان اصلا اسم مستعار به معنی کار سیاسی و اینها نبود، میخواستم به من نگن که تو پررویی [مرد] یعنی در واقع استفاده از گوهرمراد با شروع نمایشنامه نویسی باب شد دیگه [ساعدی] من تاتر و چیزهای نمایشی رو با امضای گوهرمراد مینوشتم [مرد] غیر از این مسئله شخصی سانسور مثلا نقشی نداشت توی مسئله اسم مستعار؟ [ساعدی] نه من – یه چیز عجیب و غریبی که حالا اشاره کردی یادم افتاد، من یک نمایشنامه نوشتم فکر میکنم که نمیدونم دیدی یا نه؟ به اسم… «کلاته گل» آره، اونجا… وضع… چیز رو من اندکی نشون داده بودم که شاه چطوری زمین‌ها، رود‌ها رو می‌بلعه یا قبل از اون [نامفهوم] چیز مزخرفیه، سیاه مشق‌های بچگیه، ولی اونجا فکر میکردیم البته سانسور میشه، بعدا سالهای طولانی یه عده اندکی به خاطر یه خاطره عجیب و غریب، من این اسم رو نکندم، خیلی راحت من از زندان هر وقت میومدم بیرون دلم میگرفت، میرفتم قبرستون، من توی قبرستون که میگشتم حالم خیلی بد بود برای اینکه بچه‌ها توی زندان بودن، یه روز رفتم و دیدم یه قبر فرو رفته، غروب بود بیمارستان، میگم بیمارستان منظورم قبرستونه، قبرستون خیلی [نامفهوم] آره، دیدم یه سنگ فرو رفته، رفتم اون سنگ رو کندم و کشیدم بالا و زیرش سنگ گذاشتم و بعد سنگ رو برداشتم و رفتم اتفاقا یه نمایشنامه نوشته بودم اون موقع میخواستم اندکی چاپ بکنم رفتم یه سطل آب برداشتم آوردم پاشیدم روی سنگ با دست شستمش، بعد دیدم نوشته آرامگاه گوهر دختر مراد، گفتم دایی، ما این رو باید داشته باشیم، ولش نکردم دیگه آره، پیرمردها اینجوری‌اند [حقیقت] الان که در رابطه با سانسور صحبت کردید، سانسور در رژیم قبل به چه شکل بود و اینکه چه شکلی میشد هنرمندها از زیر این سانسور در رن با توجه به اینکه اثر خودشون رو به هر حال بسازن [ساعدی] آره، سانسور در شرایط قبلی حکومتی خیلی خیلی [نامفهوم] کرد سانسور، میزد توی سرمون، توی سر همه میزد، آدم چکار باید میکرد؟ صراحت رو میچسبید، بعد اون وقت همه بر و بچه‌هایی که چیز مینوشتن، حتی من خودم هنوز اعتقاد دارم که جنبه تمثیلی قضایا معتبره و همه به تمثیل پناه بردن، ‌ها؟ و به این دلیل مثلا شعر حافظ به اعتبار باقی مونده، یا شعر شاملو به اعتبار باقی خواهد موند، یا نیما، اینها همه ما به تمثیل پناه بردیم، پناه نبردیم اصلا بدون اینکه خودمون بدونیم، اصلا تمثیلی حرف میزدیم علی گلکار غیر از اون چاره‌ای نبود [حقیقت] به دلیل سانسور بود دیگه؟ [ساعدی] آها، و اون خوب بود و من نمیگم سانسور خوبه‌ ها، یعنی آدم رو ول بکنن، ولو میشه ولی انضباط… انضباط رژیم پدر همه رو درآورده بود دیگه، بعد رژیم یه دفعه متوجه این قضیه شد، مثلا اگه اسم گل سرخ رو میاوردی در یه نوشته، فکر میکردن که آره مثلا اشاره به یه چیز دیگه است، یعنی دونه دونه کلمات رو میچسبید [مرد] عملا یه همچین کلماتی جا افتاده بود از طریق بخشی کار فعالیت ادبی میکردن [ساعدی] نه جا افتاده بود نیست ‌ها، من حرفی ندارم مسئله اصلی یه امر دیگه بود، خود رژیم… فکر میکرد که اون، اون که تمثیل رو نمیفهمید، تمثیل رو اون در کلام میجست نه در مجموعه کلام، مجموعه کلام یه چیز دیگه بود، مجموعه کلام یه امر دیگه بود، اون چی میفهمید اصلا فلان مرتیکه دیوث سانسورچی ممدرضا شاه نمیفهمید [حقیقت] ولی به هر حال یه سری آدم‌های کمابیش باسوادی داشتن که اینها کنترل میکردن قضایا رو، نه؟ [ساعدی] چرا [حقیقت] مثلا در زمینه سینماشون من میبینم که یه سری آدمهایی بودن- [ساعدی] آره، آره- [حقیقت] آدم‌های باسوادی بودن- [ساعدی] آره، آره- [حقیقت] قضایا رو کنترل میکردن- [ساعدی] آره، آره- ولی خود اونها نمیتونستن این قضایا رو دریابن، دلیلش هم خیلی روشن بود، مسئله سوادشون نبود، مسئله دوگانگی بود، آمبی والانس از یه طرف مثلا فرض کن، من اسم نمیبرم، دلایلی داره که چون یکیشون در حال موت و سکرات و این چیزهاست اسم نمیبرم، اینجا شرایط ماها هم که میدونی که چجوریه این آمبی والانس اینها رو گرفتار یه چیزی کرده بود، از یه طرف روشنفکر بودن، از یه طرف سانسورچی و این—دو شکله شده بودن دیگه بعد یه چیز رو میفهمیدن، یه چیزی رو نمیفهمیدن، یه چیزی رو میخواستن دربیارن یه چیزی رو نمیخواستن دربیارن آره [نامفهوم]، بزرگترین سانسورچی دنیا که من میخوام پاش رو ببوسم گنچاروفه، وای ابلوموف رو نوشت که در یک چارچوب سیاسی از لنین میگه، در همون سانسور بزرگترین کتاب رو نوشت ما نداشتیم، ما واقعا نداشتیم کی‌ها، میومدن سانسور میکردن؟ ابله‌ها ولی یه سری از این زرتیشن باسوادها رو هم میاوردن اندکی [حقیقت] این سانسور تا چقدر میرفت جلو؟ یعنی تا چقدر جلوی کار یه نویسنده رو میتونست بگیره؟ اگر که به صراحت میخواست حرف بزنه؟ [ساعدی] چوبک یه کتابی نوشته بود کلمات لخت توش بود، کلمات لخت که میگم به سبک ایرونی میگم دیگه، همون موقع اون کتابمون منتشر شده بود اون با هویدا رفیق بود

تونلِ وحشت، مهران رفیعی - Gooya News

گویا - ۵ آذر ۱۴۰۲
به مناسبت اعزام حجاب بان به ایستگاه های مترو بنالید حیدر به وقت سحر که خوابی نیاید به چشمم دگر نه لختی بخوابم ز کابوس ها نه کاری برآید ز دیوث ها ز دست و زبانِ زنان ذله ام دخیلی به دستِ پوتین بسته ام نچرخد زبانم به هنگامِ... به مناسبت اعزام حجاب بان به ایستگاه های مترو بنالید حیدر به وقت سحر که خوابی نیاید به چشمم دگر نه لختی بخوابم ز کابوس ها نه کاری برآید ز دیوث ها ز دست و زبانِ زنان ذله ام دخیلی به دستِ پوتین بسته ام نچرخد زبانم به هنگامِ خشم ز عظما چه مانده بجز ریش و پشم؟ کُلاهی بگوید که دیوانه ام غُلامِ درِ قصرِ بیگانه ام بشاشد به عکسم جوانِ دلیر به ریشم بخندد صغیر و کبیر به زحمت بجستم ز آشوبِ پار به طوفانِ آتی بگردم غبار چو ترسش ز فردا دو چندان بشد دگر رسمِ طوسی موثر نشد فراخواند جمعی ز اشرارِ خویش که کشتارِ مردم فزایید بیش مبادا که خیزش بگیرد شتاب نه در بابِ مهسا درآید کتاب نباید بخندد جوان در گذر چه نوروز باشد چه برجِ صفر نبینم که مویی برقصد به باد نه هرگز نشانی ز دل های شاد اگر سوی مترو شتابد کسی بخواهم که لرزد ز وحشت بسی ز فوجِ پرستو بسازید صف سراپا سیاه و چماقی به کف خرامد اگر غنچه ای در قطار برآرید از گُل به سختی دمار بکوبید چوبی به فرقِ سرش که خونش بپاشد به دور و برش
میزگرد – معضل سانسور: پیامدها و راهکارها
رادیو زمانه

میزگرد – معضل سانسور: پیامدها و راهکارها

رادیو زمانه - ۱۰ مهر ۱۴۰۲
وضعیت چاپ و نشر کتاب در چند دهه‌ اخیر اسف‌بار بوده است. اوضاع نابسامان اقتصادی موجب افزایش قیمت کتاب و کاهش قدرت خرید مردم شده و در این میان، اِعمال محدودیت و سانسور موضوعی و محتوایی آثار ارائه شده برای چاپ و همچنین احتمال حذف و تغییر متن اصلی،... مادرجنده‌ی دیوث ریدم توی دهنت! درحالی که واقعا شخصیتی که قرار بود بازیگر بازی‌اش کند، همین‌گونه صحبت می‌کرد اما بازیگر بهانه می‌آورد «نمی‌گذارند»، «خیلی فحش دارد»، و حتی برخی مدعی بودند که نباید اینقدر رو باشد
حماسه ترافالگار! آقای هالو! چیکار کردی که انگشت ات کردن؟!؛ ف. م. سخن - Gooya News
گویا

حماسه ترافالگار! آقای هالو! چیکار کردی که انگشت ات کردن؟!؛ ف. م. سخن - Gooya News

گویا - ۳ خرداد ۱۴۰۲
البته انگشت کردن کار بدی ست ولی مهم انگشت کردن نیست. مهم این است که ابتدا کشف کنیم طرف چه کرده است که انگشت شده است! ببینید عزیزان! وقتی یک طرف ماجرا را می گویید، باید طرف دیگر را هم بگویید! اگر نگویید خیلی بی انصاف هستید! شاعری رفته...ی خورده که انگشت شده؟ توی عوضی می خواهی همه ی کاسه کوزه را بشکنی سر فرد انگشت کننده؟! یک کم فرهنگ داشته باش قرمساق دیوث! من خواهر مادر ت رو فلان می کنم! تو ی پاسدار آمدی از حماسه ی ترافالگار فیلم تهیه کنی بفرستی برای سپاه که یک زمانی برایش کار می کردی!
مرجع تقلید «بدون لکنت‌زبان در بیان درد مردم» / آیت‌الله جوادی‌آملی «از آمل تا مسکو و نیویورک»
خبر آنلاین

مرجع تقلید «بدون لکنت‌زبان در بیان درد مردم» / آیت‌الله جوادی‌آملی «از آمل تا مسکو و نیویورک»

خبر آنلاین - ۲۸ فروردین ۱۴۰۲
ارتباط علما با مردم و درگیر بودن فق‌ها با مشکلات روز جامعه، عنصری که در تاریخ معاصر ایران بارها رگه‌هایی از آن دیده شده و کم نبوده است، تحولاتی بوده که از قبال همراهی علما و مردم به‌وقوع پیوسته است. در بین علمای زنده، یکی از نام‌هایی که می‌توان در... «کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و یا سیاسی به‌روی کشور می‌گشایند، از غیرت اقتصادی و یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند

سال ریزش، سال بقا: چشم‌انداز عبور از فرهنگ جمهوری اسلامی در گفت‌وگو با پرتو نوری‌علا

رادیو زمانه - ۱ فروردین ۱۴۰۲
می‌خواهیم بدانیم نویسندگان زن از سه نسل سال ۱۴۰۱ را چگونه درک کردند. از نظر آنان شعار «زن، زندگی، آزادی» به چه معناست و چه چشم‌اندازی را در ۱۴۰۲ مقابل ما قرار می‌دهد؟ آیا به لحاظ فرهنگی از جمهوری اسلامی عبور کرده‌ایم؟ پرتو نوری‌علا، شاعر، منتقد ادبی و داستان‌نویس... در چهار ولگرد دیوث او نخستین تجربه خود با حجاب اجباری را به زبان داستانی بیان کرده است
اردشیر زاهدی؛ یادی از یک دوست
بی بی سی فارسی

اردشیر زاهدی؛ یادی از یک دوست

بی بی سی فارسی - ۴ آذر ۱۴۰۰
اردشیر زاهدی؛ یادی از یک دوستعباس میلانینویسنده و پژوهشگر۵ ساعت پیشتوضیح تصویر، اردشیر زاهدیاردشیر زاهدی انسانی پیچیده از تبار تاریخ بود و همه‌ی عمر چهره‌اش در هاله‌ای تک ساحتی که بیشتر مخالفان و گاه حامیانش برساخته بودند پنهان ماند. در بیست سالی که بخت دوستی‌اش را پیدا کردم، با سویه‌هایی... داستان دیوس نوشتن دیوث در گزارشی رسمی و خط بدش شناخته شده بود و مخالفانش از همین نکته‌ها برای نشان دادن بی‌کفایتی او بهره می‌بردند