اخبار نمیخوام

من نمیخوام با ایدز بمیرم!/ جسور در محتوامحوری، بازیگوش در فرم‌گرایی
خبر آنلاین

من نمیخوام با ایدز بمیرم!/ جسور در محتوامحوری، بازیگوش در فرم‌گرایی

خبر آنلاین - ۲۹ آذر ۱۴۰۲
داستان مستند قوی دل محصول مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، در دو جهت پیش می‌رود: نخست راوی زندگی ماجرای خون‌های آلوده فرانسوی به ایران است و سپس تلاش‌های رئیس انجمن هموفیلی‌ها با نام احمد قوی‌دل را به تصویر درآورده است که همزمان و به طور موازی این دو...

حضور مردم در مراسم چهلم جانباخته راه آزادی ایران، امیرمهدی فخری پور در بهشت زهرا تهران با شعار : جمهوری اسلامی نمیخوام نمیخوام

پیک ایران - ۲۰ آبان ۱۴۰۱
حضور مردم در مراسم چهلم جانباخته راه آزادی ایران، امیرمهدی فخری‌پور در بهشت زهرا تهران با شعار : جمهوری اسلامی نمیخوام نمیخوام فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران... جمهوری اسلامی نمیخوام نمیخوام فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران

متن پیاده‌شده پادکست آرش دبستانی با عنوان شغل‌های مردانه، شغل‌های زنانه؟

رادیو زمانه - ۶ بهمن ۱۴۰۲
‫[موسیقی] ‫[گوینده یک] شنونده رادیو ‫زمانه هستید از آمستردام ‫[موسیقی] ‫[مجری] برای درک بهتر موضوعها در سر کار ‫نیازه که ما بدونیم ‫دیگری چه جوری به این موضوع فکر میکنه ‫به همین جهت حضور مردان و زنان ‫در کنار هم یک دیدگاه چندگانه ای رو میسازه ‫خیلی از مشاغل... ‫[موسیقی] ‫[گوینده یک] شنونده رادیو ‫زمانه هستید از آمستردام ‫[موسیقی] ‫[مجری] برای درک بهتر موضوعها در سر کار ‫نیازه که ما بدونیم ‫دیگری چه جوری به این موضوع فکر میکنه ‫به همین جهت حضور مردان و زنان ‫در کنار هم یک دیدگاه چندگانه ای رو میسازه ‫خیلی از مشاغل هستن ‫که جنسیت مردانه ای به خودشون گرفتن ‫ولی در واقعیت این یک اتفاقیه که ‫به مرور زمان افتاده ‫و به خودی خود، صاحب این کیفیت نبودن ‫حضور پررنگ زنان امروزه در اقشار مختلف ‫داره این ترکیب بندی رو تغییر میده ‫من سراغ آدمایی رفتم ‫که یک روزی وقتی وارد محل کارشون میشدن ‫به شدت این فضای مردانه رو تجربه کردن ‫[موسیقی] ‫[گوینده دو] سال ۱۳۷۴ از ‫دانشگاه فارغ التحصیل شدم ‫مدرک روانشناسی ‫همون موقع هم فکر ‫میکردم که من این کاره نیستم ‫–من نمیتونم کسی رو ‫در واقع توی این فیلد کار کنم یا ‫مشاور بشم یا هر چیز دیگه ای ‫بنابراین رفتم توی یه ‫شرکت کامپیوتری کار کردم ‫تجربه خوبی بود قسمت ‫در واقع فروش سافتور بود ‫بعد از اون رفتم یک شرکت دیگه کامپیوتری ‫اونجا حسابداری سافتور حسابداری داشتن ‫توی همه این مدت دیدم که ‫توی ایران یک جوریه که انگار خانهما ‫تا یک جایی میتونن توی شرکتها بیان بالا ‫البته اون زمان ما داریم راجع به فکر کنم ‫حدود ۲۰ سال پیش حرف میزنیم ‫تا یک جایی میتونستم بیام ‫بالا توی یکی از شرکتها ‫عملا یکی از مدیران به ‫من گفتش که من نمیتونم ‫تو با اینکه همه تواناییهای لازمو داری ‫ولی نمیتونم بهت بگم که تو مدیر فروشی ‫و بعد یک آقایی بیاد که مدیر فروش باشه چون ‫ما با جاهای دولتی کار ‫میکنیم و میخوایم پرزنت کنیم ‫بهتره که یک آقا باشه ‫و یک کسی رو که اصلا هیچی بلد نبود ‫از اون کاری که ما میکردیم ‫آوردن و رئیس من کردن که خب ‫به همین دلیل من از اون شرکت ‫رفتم بیرون یک شرکت دیگه ‫و توی شرکت بعدی هم دقیقا همین اتفاق افتاد ‫و من دیدم که خب مثل ‫اینکه اینجا اینجوریه روند کار ‫در نتیجه تصمیم گرفتم که ‫خودم کار خودم رو داشته باشم ‫بعد با کمک همسرم یک بیزنسی رو راه انداختیم ‫خب اون رشته اش کامپیوتر ‫بود اطلاعات بیشتری داشت ‫بیزینس خیلی خوبی بود ‫ولی محیطی که من کار ‫میکردم خیلی مردونه بود ‫و من چون بیشتر من فرانت بودم و همسرم ‫بک اند بود و کمک میکرد بیشتر توی کارهای ‫واردات و اینها ولی فروش به عهده من بود ‫بیشتر من رو میشناختن و یک کم سخت بود ‫توی اون محیط کار کردن ولی ‫خب به هر جهت من ادامه دادم چون ‫سود خیلی خوبی داشت و فکر میکردم که ‫خب دیگه فعلا این کار رو داریم میکنیم ‫و تا اینکه بعدش اومدیم آمریکا ‫[مجری] وقتی میگی یک محیط کار مردانه بود ‫منظورت چیه؟ ‫[گوینده دو] تجربه ای ‫که من داشتم این بودش که ‫گفتم اولش اینجوری بود ‫که حتی توی شرکتهایی که ‫…آدمهای به نظرم خب ‫اجوکیتدتری بودن اونها هم ‫این پذیرش رو به خاطر سطح ‫آگاهی جامعه این پذیرش رو نداشتن ‫که یک خانم مدیر فروش باشه ‫و هم– و برای همین بیشتر آقایون ‫اینجا به این شغل به این ‫در واقع سمت میرسیدن ‫وقتی هم که من رفتم توی در واقع ‫بازار کامپیوتر کار کردم ‫با- باز همین حالت بود یعنی ‫ببینید یک نگاه دیگه ای به خانما وجود داشت ‫شاید بگم سه تا خانم بودیم ‫من خودم خب در واقع صاحب کار بودم ‫صاحب شرکت بودم ‫خواهرم بود که اون هم با ‫برادرم کار میکرد ولی خب ‫برادرم بیشتر کارها رو انجام میداد و اینها ‫و یک خانم دیگه ای بود که منشی یک جایی بود ‫یعنی ما سه تا بودیم توی تمام ‫اون مجموعه به اون بزرگی ‫و اون همه مغازه و آفیس و اینها ‫یادمه بارها میشد که من زنگ میزدم ‫بابت یک موضوعی مثلا میگفتن که ‫میشه بگین مثلا رئیس شرکت زنگ بزنه ‫خب حالا خیلی هم ما اون مدلی نبود که شرکت ‫رئیس داشته باشی یا هر چیزی ‫…یا من خودم مثلا با ‫اونهایی که بیشتر میشناختن مثلا میگفتن ‫صحبت میکنم با آقاتون ‫یا یک همچین الفاظی رو بکار میبردن ‫و فکر میکردن که من بیشتر حالتی منشی ‫یا پیگیری بعضی کارها رو انجام میدم ‫اصلا فکر نمیکردن که من در واقع ‫مهره اصلی این کار هستم ‫و میتونم تصمیم گیرنده باشم ‫یک نگاه اینجوری وجود داشت که ‫قبول نداشتن خانمها رو ‫و یک نگاه جنسیتی هم خب ‫همیشه و همه جا وجود داره ‫من نمیتونم بگم این الزاما برای ایران بود ‫یا اینکه این اینجا هم هست به هر جهت ‫بعضیا هستن که هنوز… نمیدونم ‫هنوز اینقدر به رشد و آگاهی نرسیدن ‫نمیتونن–چه میدونم احساسات ‫یا هیجاناتشون رو کنترل کنن ‫وقتی با یک خانم صحبت میکنن ‫فکر میکنن با یک زن صحبت میکنن ‫فکر نمیکنن با یک آدم دارن صحبت میکنن ‫این توی کار و اینها خیلی اذیت میکنه ‫مخصوصا توی ایران من خیلی شاهدش بودم ‫و این رو اصلا دوست نداشتم ‫[موسیقی] ‫نمیخوام بگم که غرایض وجود نداره ‫هیجانات دوران بلوغ یا هر چیزی ‫قطعا اینها وجود داره ‫ولی اینها وقتی از بچگی با هم بزرگ میشن ‫خیلی نگاهشون به همه چی فرق میکنه ‫به نظر من یکی از مسائلی که وجود داره ‫نگاه سنتی جامعه به دخترها هستش ‫و یکی دیگه همین جداسازی که ‫همینجور داره بیشتر و بیشتر میشه ‫من واقعا نمیتونم تصور کنم ‫که خب آخه وقتی همه اش اینها–ما ‫دختر و پسر و زن و مرد رو از هم جدا میکنیم ‫خب این یک چه میدونم حریص ‫میشن اصلا میخوان ببینن ‫خب مثلا یک زن چه جوری حرف میزنه ‫توی محیط کارش چه جوریه ولی وقتی ‫–یک بچه ای یک دختری پسری از ‫از بچگی باهم بزرگ شدن ‫توی یک کلاس رفتن توی مدرسه با هم بودن ‫خیلی کمک میکنه که در آینده ‫نگاه بهتری به هم داشته باشن ‫و بعد همینطور که ‫خودشون باور– یعنی یک ‫خانم خودش باورش میشه که ‫میتونه هر کاری رو بکنه ‫…چون میبینه از بچگی دیده یک پسر ‫کوچولویی که با هم بزرگ شدن ‫اون هر کاری کرده این هم کرده ‫خب باشه پس من در ادامه ‫هم میتونم همونجوری باشم ‫[موسیقی] ‫من وقتی که از آفیس خودمون اومدم بیرون ‫تا مثلا چه میدونم برم ‫یک چیزی بگیرم ‫احساس میکردم که همه ‫آدمها دارن من رو نگاه میکنن ‫و چون تعجب داشتن که مثلا ‫حتی خانواده ام، واقعا مامان ‫من بارها به من میگفتش که ‫چرا شما دو تا اصلا باید برین سر کار؟ ‫چرا– مثلا– هم من هم خواهرم رو ‫دوست نداشتن ‫حس خیلی بدی به آدم– انگار که آدم ‫خودش رو باید توی جامعه جمع میکرد راه بره ‫نمیتو- اصلا نمیدونم میتونم اصلا شاید هیچکس ‫همچین حسی رو نداشته باشه ولی انگار که ‫میخوای خودتو کوچیک کنی کسی نبینتت ‫تا بری به یک جایی برسی برگردی بیای ‫توی محیط امن خودت چمی–توی ‫آفیس خودت توی خونه خودت ‫…من این تجربه رو داشتم امیدوارم ‫[مجری] چه چیزی سبب شد که ‫تو احساس کنی که ‫صد تا دویست تا مرد هم توی ‫اون محیطن، هستن دیگه ‫از کجا به نظرت این ‫اعتماد به نفسه شکل گرفته ‫یا چه چیزی سبب شده که تو حضورت رو ‫حفظ کنی و این کمبودها رو هم ‫یک بخشی از جامعه تلقی کنی ‫[گوینده دو] فکر میکنم باز هم ‫تربیت خانواده خیلی مهم بوده ‫خب من پدرم خیلی ما رو همیشه تشویق میکرد ‫خیلی خیلی خیلی پشتیبانمون بود ‫و همیشه هر جور که میتونست کمک میکرد بهمون ‫یعنی واقعا من فکر میکنم که ایشون اگه ‫چمیدونم ما ازشون میخواستیم ‫کوه رو جابجا کنه، برامون میکرد و ‫واقعا احترامی رو که به من و خواهرم ‫توی خانواده میذاشت ‫اصلا به برادر– دو تا ‫برادرهام نمیذاشت، یعنی ‫از نظر پدرم خب مثلا ‫دخترها ارزش بیشتری داشتن ‫شاید اینجوری بود که ما ‫احساس اعتماد به نفس و ‫ارزشمند بودن رو بیشتر حس کردیم ‫[موسیقی] ‫[مجری] وقتی که توی ایران بودی ‫آدمهای مشابه خودت چقدر میدیدی ‫که از کار تو رو انجام بدن؟ ‫[گوینده دو] تقریبا هیچی ‫حتی یک کلاسی برای آبکاری میرفتیم ‫تقریبا من تنها زن اون کلاس بودم ‫[مجری] وقتی آبکاری میکردی ‫تو تنها زن اون قصه بودی ‫[گوینده دو] تنها زن بودم و ‫توی جلسات و هر چی هم که بود ‫تقریبا من هیچوقت کسی ‫رو نمیدیدم یعنی توی مثلا ‫توی جاهایی که میرفتیم ‫بازدید از کارخونه هرچی اینها ‫کسی توی اون سطح که ‫در واقع بخواد کار انجام بده و ‫…مسئولیتی داشته باشه و توی این ‫حوزه فعالیت کنه، تقریبا کسی رو نمیدیدم ‫[مجری] او– اول اصلا به ما بگو آبکاری چیه؟ ‫[گوینده دو] آبکاری روکش روی در واقع ‫آبکاری فلزات من انجام میدادم ‫و در واقع– یا همون کوتینگ ‫که الان خیلی دیگه زیاد شده ‫روی همه چی کوتینگ رو انجام میدن ‫ما آبکاری روی مس و نیکل و کروم داشتیم ‫و روی سیلندرهای چاپ در– آبکاری میکردیم ‫بعد من هم مسئول کنترل ‫کیفیت و اون واحد بودم ‫کنترل کیفیت کار و مسئول واحد بودم ‫تقریبا پنج سال اونجا کار کردم ‫توی این پنج سال هم میتونم بگم که ‫تقریبا خانمی توی اون حوزه ندیدم ‫که توی این زمینه فعالیت کنه ‫[مجری] تو رو اذیت میکرد یا احساس میکردی ‫…چقدر توی یکه تازی؟ مثلا داری یک کاری ‫[گوینده دو] احساس یکه تازی میکردم ‫و خوشحال بودم که یک کاری دارم میکنم که ‫خلاف جهت آدمهای دیگه توی اون زمانه که ‫فقط مثلا خانما اون موقع بیشتر دیده بودم ‫توی کارای اداری و اینها بودن ‫همکارهای خودم هم بیشتر ‫توی کارهای اداری بودن ‫خانمهایی که بودن اونجا بیشتر ‫کارهای اداری انجام میدادن ‫و من خیلی خوشحال بودم که ‫توی کلاس دارم میرم ‫یک کلاس تخصصی آبکاری ‫دانشگاه شریف برگزار میکرد ‫بیشتر کسایی بودن که یا خودشون واحد دارن ‫یا یک جایی کار میکنن و همه آقا بودن ‫مثلا بین ۲۰-۲۵ نفر شاگردی که اونجا بود ‫من تنها خانم اون کلاس ‫بودم و خیلی حس خوبی داشتم ‫[موسیقی] ‫آدمها روی هم تأثیر میذارن ‫یعنی خیلی کوچیک ممکنه یک ‫دوستی کسی شما رو ببینه و ‫حس میکردم که این کاری که ‫من دارم هم میکنم هم همینطوریه ‫و وقتی که من شروع کردم خب ‫الان کسی دور و ور نیست اما ‫کم کم ممکنه دوست من ‫من رو ببینه تشویق بشه ‫چه بسا که یکی از جاهایی ‫که من باهاشون کار میکردم ‫دنبال یک نفر میگشتن که در واقع بیاد ‫بخش کنترل کیفیت اونجا باشه ‫یکی از دوستام رو معرفی کردم ‫اون هم مثل من شیمی خونده بود ‫بعد… و مشغول به کار شد ‫و تونستم اون هم توی اون حوزه بذارم ‫توی اون موضوع بذارمش و مشغول به کار بشه ‫و خیلی هم خوشحال بودم که ‫هم یک نفر رو وارد بازار کار کردم ‫و هم یک ذره دارم جو ‫رو از اون جو مردونه که ‫توی این صنعت هست برمیدارم و یک ذره دارم ‫دایورسیتی ایجاد میکنم ‫[موسیقی] ‫[مجری] میخوام بدونم که وقتی درباره مثلا ‫پدری صحبت بشه یا برادری صحبت بشه ‫چقدر اونها تو رو توی محیط غیر زنانه میدیدن ‫چقدر مانعت بودن یا اصلا کاری شاید نداشتن ‫[گوینده دو] برای من ‫اینجوری بود که کاری نداشتن ‫یعنی حداقل شاید زمان من اینجوری بود ‫و یا شاید هم اصرار خودم بود ‫برای اینکه یک آزادی هایی ‫داشته باشم و سر کار برم ‫و خیلی برام مهم بود ‫که اون موقع سر کار برم ‫بعد و یک وقتهایی هم توی یک موضوعاتی ‫حالا اینکه محیط کارم مردونه بود ‫اصلا شاید حتی نمیدونستن اما ‫من دوست داشتم سر کار ‫برم و اگه حتی مخالفت میکردن ‫ممکن بود باهاشون بحث کنم و در واقع ‫راضیشون کنم که، قانعشون ‫کنم که من میخوام سر کار برم ‫ولی برای من اتفاق نیفتاد ‫و اونها هم به نظر من ‫شاید اصلا خبر نداشتن که ‫محیط کاری که دارم میکنم چقدر مردونه است ‫من هم کسی نبودم کلا بیام در ‫این موضوع خیلی صحبت کنم ‫پدرم برادرم کاری نداشتن ‫همسرم هم بعد از اینکه ما یعنی ‫من اونجا کار میکردم با همسرم آشنا شدم ‫اونم کسی بود که ‫برعکس میدونست محیط چقدر مردونه است ‫ولی خیلی همیشه مشوقم ‫بود که توی کارم جلو برم ‫رشد کنم یاد بگیرم ‫و همیشه تشویقم کرده ‫یعنی هیچوقت با مخالفتش روبرو نشدم ‫[موسیقی] ‫[مجری] به ما بگو محیط مردونه یک کار چیه؟ ‫فقط منظورمون اینه که- ‫[گوینده دو] اینکه- ‫[مجری] توش آقایون هستن؟ ‫یا منظورمون اینه که کنششون مردونه است؟ ‫[گوینده دو] کنش مردونه ‫است، فقط هم آقایون هستن ‫یعنی ترکیب همه اینها هستش ‫حتی اینقدر محیط مردونه است که ‫مثلا برای سرویسهای ‫بهداشتی شما سرویس بهداشتی ‫زنونه توی بخشی که من ‫کار میکردم پیدا نمیکردی ‫باید میومدی حتما مثلا قسمت اداری ‫که برای خانمها هم یک سرویس گذاشتن ‫اینقدر مردونه، مکالماتشون حتی که ‫آقایون ممکنه این چهار ‫تا حرف با هم راحت بزنن ‫همه چی مردونه بود ‫البته خب من یک وقتهایی ‫راستش اون موقعها یادمه ‫موقعی که میخواستم بیام خونه ‫میترسیدم برای اینکه حتی توی اتوبوس ‫توی ماشین وقتی که سوار تاکسی میشدی ‫بیشتر آقایون رو ساعت هفت و هشت شب سر ‫توی خیابون میدیدی که دارن قدم میزنن ‫اون سالهایی که من دارم میگم ‫اینجوری بود یعنی من قشنگ یادمه ‫بعد کم کم حالا به خاطر شرایط ایران ‫شرایط اقتصادی یک جوری شد که تونستن ‫حالا خانمها بیشتر وارد ‫بازار کار شدن ولی من ‫اون زمان یادمه هفت و هشت شب نه شب ‫عملا خیلی خانم توی خیابون هم نمیدیدی ‫چه برسه به اینکه از توی کارخونه ای که ‫توی جاده مخصوص کرجه ‫یک سری خانم مثلا بلند شن ساعت ‫نه شب از یک کارگاه بسیار مردونه بیان بیرون ‫و تازه یک ماشین پیدا کنن برگردن ‫یعنی خوشحالم الان اون ‫دوره این مقاومت رو کردم ‫و اینکه تنها خانم توی اون جمع بودم ‫بازم مقاومت کردم و جلو رفتم ‫این باعث خوشحالیه ‫به هر حال توی جامعه ‫آدمها از هم تأثیر میذارن ‫تأثیر میگیرن ‫و کمک میکنه که بقیه خانمها هم تکون بخورن ‫حرکت کنن و ببینن مثلا خب ‫یک نفر این کار رو کرد ‫پس ما هم میتونیم، برن جلو ‫[موسیقی] ‫[مجری] چه کاری به نظرت فقط برای مردهاست؟ ‫اصلا داریم کاری که فقط برای مردهاست؟ ‫[گوینده دو] نه به نظرم ‫به نظرم عملا هر کاری رو ‫خانمها و آقایون کنار هم میتونن انجام بدن ‫من ۱۴ ساله مهاجرت کردم ‫و از همون اولش که اینجا وارد شدم ‫دیدم که تقریبا برای من اولش عجیب بود ‫فکر میکردم، اون موقعها فکر میکردم که ‫خوشحال بودم برای اینکه ‫دارم یک کارهایی رو میکنم که ‫بر خلاف جهت رودخونه هستش ‫و کاری دارم میکنم که ‫خب یک ذره دارم این بازیِ ‫که فقط مال مردهاست و اینها رو بهم میزنم ‫بعد که اومدم این طرف توی کانادا دیدم که ‫لازم نیست دیگه این جنگ رو ادامه بدم ‫برای اینکه اینجا اصلا خودشون قبول دارن ‫که هر کاری رو همه دو ‫دو نفر میتونن انجام بدن ‫جالب اینه که اگه یک چیز ‫سنگینی یک خانم بلند میکنه ‫یک آقائه نمیاد کمکش ‫چون اون داره کارش رو انجام میده ‫اصلا شرایطی مثل ایران نیستش که ‫این الان سنگینه این الان اینطوری هست ‫باید حتما یک آقا بره همراهی کنه کمک کنه ‫کار کاره، دو طرف دارن یک ‫سری کارهای کنار هم انجام میدن ‫اصلا کار مردونه زنونه نداره اینجا ‫برعکسشم نیست ممکنه یک چیزایی ‫علاقه بیشتری یک طرف داشته باشه ‫به خاطر شاید… حالا احساساتشون ‫شرایطشون ولی به نظر من ‫دو طرف میتونن کارهای همدیگه رو انجام بدن ‫هیچ کاری فقط مردونه فقط زنونه نداریم ‫[موسیقی] ‫اگر محیطهای کاری قبول کنن که ‫این فضای زنونه مردونه رو بردارن ‫مثل چیزی که داره اینجا اتفاق میفته که ‫در واقع… دارن دائم تلاش میکنن ‫که این گوناگونی رو ایجاد کنن ‫دارن تلاش میکنن که تعداد ‫زنهای استخدامی رو بیشتر کنن ‫برای ما توی ایران هم ‫باید این اتفاق بیفته ‫اگه این کار رو بکنن ‫و اگه فرهنگ جامعه کم کم این تغییر ‫این تغییر رو قبول کنه که ‫خانمها هم میتونن بیان ‫و هر کاری که آقایون انجام ‫میدن خانمها میتونن انجام بدن ‫قطعا این… فضای بهتری ایجاد میشه ‫[موسیقی] ‫[گوینده دو] زمانه ‫[گوینده سه] برای هر زمان ‫[گوینده چهار] برای هر سلیقه ‫[موسیقی] Ad placeholder
مرد خوبیه ولی حسود و شکاکه
مرد روز

مرد خوبیه ولی حسود و شکاکه

مرد روز - ۲۸ دی ۱۴۰۲
۷:۵۴ AM مرجان هستم ۳۲ سال سن دارم. یکسال و نیم پیش با آقایی آشنا شدم و الان به من میگن تکلیف رابطه باید مشخص بشه ولی یه مشکلی خیلی من رو دودل و نگران کرده و نمیدانم چکار کنم. من و ایشون از همون اول مهمترین موضوع اختلاف... این آقا از جهت های دیگه خیلی خوبه نمیخوام از دستش بدم اما نمیتونم این کنترل شدن را قبول کنم

متن پیاده‌شده پادکست آرش دبستانی با عنوان تفکیک جنسیتی و آرایشگری

رادیو زمانه - ۲۸ دی ۱۴۰۲
‫[موسیقی] ‫[گوینده یک] شنونده رادیو ‫زمانه هستید از آمستردام ‫[موسیقی] ‫[مجری] بعضی از هنرها ‫در ذهن ما فقط برای یک جنسیه ‫انگار برامون جا افتاده ‫که این هنر صرفا و صرفا ‫باید توسط خانمها انجام بشه ‫از زمره این هنرها، آرایشگریه ‫من سراغ دو آرایشگر رفتم ‫دو هنرمند که... ‫[موسیقی] ‫[گوینده یک] شنونده رادیو ‫زمانه هستید از آمستردام ‫[موسیقی] ‫[مجری] بعضی از هنرها ‫در ذهن ما فقط برای یک جنسیه ‫انگار برامون جا افتاده ‫که این هنر صرفا و صرفا ‫باید توسط خانمها انجام بشه ‫از زمره این هنرها، آرایشگریه ‫من سراغ دو آرایشگر رفتم ‫دو هنرمند که هر یک تجاربشون رو ‫در این زمینه بیان کردن ‫[موسیقی] ‫[مهمان یک] من یک معمارم ‫فوق لیسانس رشته مهندسی معماری ‫…و الان یک میک آپ آرتیست ‫هستم که در کنار این میکاپ آرتیستی ‫کار مایکروبلیدینگ ابرو هم انجام میدم ‫که اینها  همه اش فکر میکنم ‫اون قسمت معماری زندگی من ‫توی به وجود آوردن خود این میکاپ آرتیسته ‫و این پیگمنتره خیلی به من کمک کرده و ‫به من زوایا رو خیلی راحتتر نشون داده ‫[موسیقی] ‫[مجری] وقتی میگیم که ‫یک جایی مختص خانمهاست ‫منظورمون چیه و ‫وقتی که یک آرایشگاهی داریم ‫که بهش میگیم آرایشگاه زنانه اگر اون بیاد ‫و خارج از ایران ساخته بشه پرداخته بشه ‫باز هم فقط مختص خانمهاست؟ ‫[مهمان یک] نه این نیستش ‫که فقط مختص خانمها باشه ‫بنا به شرایط و ضوابط کشور ما ‫مکانی که برای خانمهاست، آرایشگاه ‫خب آقایون اجازه تردد ندارن به هر حال ‫به دلیل شرایط حجاب و ‫ممنوعیتهایی که توی کشورمون هست ‫شاید از یک نظر خیلی ‫راحت باشه توی جامعه ما ‫خیلی خانمها هستن که با حجابن ‫حالا یک سری معذوریت دارن کارشون جوریه که ‫نمیتونن مثلا توی عموم ‫خیلی راحت و باز بگردن ‫خب توی آرایشگاه میان ‫کارشون رو انجام میدن همه هم خانومن ‫توی آرایشگاه های زنونه ‫هم توی ایران نه دوربینی ‫نه فیلمی، نه عکسی چیزی ‫خب بالاخره مجاز نیست ‫راحت کارشون رو انجام میدن و میرن ‫ولی ما خیلی آرایشگران آقا داریم ‫که بسیار تبحر دارن مثلا ‫در درست کردن موی خانمها ‫یا حتی توی میک آپ ‫توی آرایشی که انجام میدن ‫خیلی ها هستن حتی توی خود ایران هم ما خیلی ‫میک آپ آرتیست مرد داریم که حالا ‫یواشکی بنده خداها کار ‫میکنن با هزار تن لرزه ‫این فضای خانمها بیشتر ‫برمیگرده به قوانین و ضوابط ‫نه اینکه واقعا باید برای خانمها باشه ‫از یک طرف هم خب خیلیها هم ‫هستن که خارج از ایرانن و دوست دارن که ‫اگر یک جایی میرن خیلی ‫پرایوت باشه کسی نبینه ‫مثلا من خودم برای اینجور آدمها ‫ترجیح میدم یک اتاق کوچیکی داشته باشم ‫توی سالنم خارج از ایران ‫که اون کسی که حالا اگه باحجابه ‫یا اگه مثلا دوست نداره اصلا کسی ببینه ‫این کجا داره میره کارش رو انجام بده ‫دوست داره یک جایی پرایوت تر باشه ‫راحت بتونه توی اون فضا کارش رو انجام بده ‫ولی قاعدتا ‫اون سالنی که توی ایرانه ‫اگر خارج از ایران باشه ‫این نیست که فقط مختص خانمها باشه ‫[موسیقی] ‫وجود یک مرد توی آرایشگاه ‫زنونه مشکلی ایجاد نمیکنه ‫ببینین اصولا… مردهایی هم ‫که توی آرایشگاه های زنونه ‫خارج از ایران کار میکنن ‫یا با خانمها کار میکنن ‫خیلی… روحیه لطیفتری ‫دارن نسبت مثلا به یک مردی که ‫توی یک کارخونه داره کار میکنه ‫یا یک مردی که یک شغل مردونه داره ‫و خب براش دیگه عادیه یعنی چیز خاصی نیست ‫ولی توی مملکت ما چون این یک چیز ممنوعه ‫و نیستن خب برای خیلی از آدمها ‫خیلی خونواده ها، خیلی مردها ‫جذابه که آرایشگاه زنانه چیه ‫و همین باعث شده که یک نگاه ‫متفاوتی به آرایشگاه و آرایشگر ‫در جامعه ما در فرهنگ ما باشه ‫که البته هر چی داریم میریم جلوتر ‫این فرهنگ داره اصلاح میشه و بهتر میشه ‫در زمانهای خیلی قدیم ‫هیچ نگاه خوبی به آرایشگاه و آرایشگر نبوده ‫و خب همه هم خانمها بودن ‫فقط زن میرفته توش میومده بیرون ‫یا حالا فکر میکنن اتفاقای خاصی میفته ‫یک چیزیه که مردها نباید بدونن ‫نباید ببینن در صورتی که همچین چیزی نیست ‫خیلی راحت اینجا حتی میشه خارج از ایران ‫زن و شوهر، پارتنر ‫با هم برن توی یک آرایشگاه بشینن ‫کارشون رو با هم انجام بدن بیان بیرون ‫یکیشون نشسته موش رو داره رنگ میکنه ‫اون یکی داره موش رو کوتاه میکنه ‫توی یک فضا ‫با هم دارن توی یک تایمی حالا هم ‫لذتشون رو میبرن هم ‫تغییرشون رو میکنن هم با هم اند ‫ولی خب متأسفانه ما ‫این رو نداریم توی ایران دیگه ‫مثلا اگر دامادی میاد دم در سالن ‫دنبال خانمش که ببره عروس رو ببره ‫نمیتونه بیاد توی آرایشگاه ‫باید وایسه عروس بره پشت در ‫حالا این پشت دره چه فضاییه؟ ‫چهار نفر دیگه بخوان رد شن اون آدمه ‫معذب شه یا نشه ‫این یک ذره برمیگرده به ‫فرهنگمون دیگه متأسفانه ‫[موسیقی] ‫[مجری] اون نگاهه، نگاه سنتیه ‫از نظر تو چه منشأیی داره؟ ‫به نظرت واقعا این ریشه در کجا داره ‫که آرایشگری یک بار منفی داشته در قدیم ‫[مهمان یک] نمیدونم واقعا- ‫[مجری] ولی امروزه به عنوان- ‫یک هنره کاملا ‫[مجری] آره دقیقا ‫امروزه به عنوان یک هنره ‫ولی قدیمها حتی زمان قبل از انقلاب ‫اینی که من میگم بهتون توی فرهنگ ما ‫این برمیگرده به خیلی قدیم ‫نه اینکه در دوره فقط ‫ان– بعد از انقلاب باشه ‫اصلا خانمهایی که آرایشگر ‫بودن رو به چشم بد نگاه میکردن ‫یعنی یک انسانی که حالا داره برای زندگیش ‫تلاش میکنه، یک خانمی که داره ‫با هنری که داره ‫تایمی که داره میذاره خستگی ‫ای که داره به خودش میده ‫داره یک نون حلال درمیاره ‫یک نونی برای زن و ب– میگم زن و بچه اش ‫برای زندگیش برای ‫خونواده اش داره درمیاره ولی ‫خوب نگاه نمیکردن واقعا نمی- اصلا ‫هر چی هم من خیلی به این قضیه فکر کردم ‫واقعا نرسیدم بهش که چرا؟ ‫چی بوده؟ الان هرچی ما داریم میریم جلوتر ‫واقعا هم این کار آرایشگری ‫کار پیرایش کار میکاپ ‫هم خیلی داره آرتیستی تر میشه ‫هم خیلی هنریتر میشه ‫و هم خیلی با ارزشتر میشه یعنی ‫نگاه آدمها هم واقعا الان ‫نگاه بدی آنچنان نیست ‫هستن انسانهایی که هنوز ‫توی اون فرهنگ قدیمشون موندن و رشدی نکردن ‫اونها رو باید گذاشت کنار ولی الان ‫توی جامعه الانمون شغلی نیستش که ‫بد باشه یا بد نگاش بکنن ولی ‫همچنان اون محدودیتها رو ما برای اینکه ‫یک آقا بتونه اونجا باشه یا نباشه داریم ‫در صورتی که من با ‫تجربه ای که خارج از ایران دارم ‫میبینم که وقتی که یک آقا توی اون فضا هست ‫نگاه اون آقاهه چقدر میتونه کمک حال باشه ‫برای تصمیم گیری برای یک کاری ‫یا مثلا دید یک مرد نه دید بد ‫دید هنری یک مرد روی این ‫قضیه چقدر میتونه تأثیرگذار باشه ‫یا چه حس خوبی اون ‫تغییر میتونه به اون خانم بده ‫[موسیقی] ‫[مهمان دو] من از اول اول ‫دوست داشتم نقاشی بخونم ‫ولی متأسفانه تحت تأثیر شدید خانواده ‫ن– اجازه نداشتم نقاشی بخونم ‫از بچگی هم خیلی خوب نقاشی میکردم ‫و کلاسهای زیادی هم رفته بودم ‫ولی نذاشتن دیگه گفتن که اینطوری ‫بی پول میشی بدبخت میشی ‫باید توی خیابونها بشینی آدمها رو بکشی ‫بعد بمیری شاید معروف بشی پولدار بشی ‫ولی دیگه مردی بچه هات پولت رو میگیرن میرن ‫واسه خودشون خوش ‫میگذرونن و اینها به خاطر همین ‫بیا یک رشته ای انتخاب کن ‫که یک ذره شبیه به اون باشه ‫ولی یک درامدی هم داشته باشه ‫بعد دیگه هیچی من مجبور شدم که ‫د– یعنی یک ذره تحقیقات کردم دیدم ‫گرافیک یک ذره شبیهشه ‫به خاطر همین این کار رو انتخاب کردم ‫رفتم گرافیک ‫که ولی متأسفانه اصلا شبیه نبود در آینده ‫[مجری] خب وقتی گرافیک خوندی- ‫[مهمان دو] خب؟- ‫[مجری] تونستی یک شغلی ‫برای خودت دست و پا کنی؟ ‫تونستی توی همون شاخه فعالیت کنی؟ ‫[مهمان دو] نه قضیه این بود که ‫اون موقعها گرافیک، گرافیک دستی بود ‫گرافیک هنوز مثلا ‫من میتونستم با دستهام کار کنم ‫نقاشی کنم آرم طراحی کنم ‫با فکر و دست بود همه چی ‫بعد هنوز من [نامفهوم] داشتم ‫هنوز اصلا خیلی بهم خوش ‫میگذشت این کارها رو میکردم ‫تا موقعی که ما که درسمون تموم شده بود ‫تقریبا آخراش گرافیک دیگه ‫کامپیوتر شده بود همه چیش ‫من هم از نشستن پای کامپیوتر ساعتها ‫اصلا خوشم نمیاد اصلا دوست ندارم ‫به خاطر همین رفتم توی یک شرکتی ‫یک چند وقت کار کردم ‫برای همین… برای گرافیک دیزاین ها ‫ولی اصلا دوست نداشتم دیگه ‫چون که میگم چیزی نبود که من ‫از اول میخواستمش ‫من دوست داشتم با دستهام کار کنم ‫ولی شده بود ک– کار کامپیوتری ‫مجبور شدم برم سر یک کار دیگه ای ایران ‫بعد از اونم که بع– اومدم آلمان ‫[موسیقی] ‫[مجری] خب بعد از مهاجرتت ‫چرا نقاشی رو دنبال نکردی؟ ‫[مهمان دو] بعد از مهاجرت ‫خیلی داستان چیزی داشت ‫داستان هم– با دانشگاهی ‫که اپلای کرده بودم اینجا ‫باید یک پروفونگی رو باید ‫یک امتحانی رو میدادیم که ‫اگر امتحان ها رو قبول می– میشدیم ‫میتونستیم دانشگاه دولتی شرکت کنیم ‫بعد مثلا زیر نظر با– چیز قرار میگرفتیم ‫زیر نظر شهر قرار میگرفتیم ‫زیاد پول نباید خرج میکردیم ‫ولی من اون امتحانها رو قبول نشدم ‫چون که خیلی از تمام ‫دنیا حالا بچه ها اومده بودن ‫و همه هم خیلی خوب بودن ‫من به اون حد نرسیدم میخواستم امتحانم رو ‫دوباره بدم که شش ماه بعدش برگزار میشد ‫و اتفاقی ‫قشنگیهای مهاجرت همینه ‫اتفاقی تولد داداشم بود ‫یک خانمی هم دعوت کرده ‫بود که این خانمه آرایشگر بود ‫و تنهایی کار میکرد ‫بعد همینطوری منو دید ‫گفت کی اومدی و اینها گفتم که من تازه اومدم ‫بعد گفت که چیکار میکنی؟ ‫گفتم الان میرم کلاس زبان ‫منتظرم که برم امتحانم ‫رو بدم برای دانشگاه و اینها ‫گفت حالا یک ذره بیا روزها پیش من کار کن ‫گفتم نه بابا من میخوام ‫آرایشگر نمیخوام بشم ‫من بدم میاد و اینها ‫بعد هیچی این خانومه واقعا واقعا ‫نزدیک دو سه هفته هر روز زنگ زد خونه ما که ‫بیا یک امتحان بکن بیا یک ‫امتحان بکن یک نیرو نیاز داشت ‫خلاصه من رو دیده بود و خوشش ‫اومده بود گفت بیا یک امتحان بکن ‫من هم بعد صبحها میرفتم کلاس زبان ‫بعد گفتم که حالا ‫بعدازظهرهاش رو میتونم برم اونجا ‫خلاصه زبان یاد میگیرم ‫یک ذره یک پولی دستم رو ‫میگیره یک همچین فکری کردم ‫بعد رفتم بعد دیدم چه ‫شغل باحالیه واقعا اصلا ‫اون چیزی که من فکر میکردم نیست ‫کارِ با دسته خیلی کراتیوه خیلی باید ‫فکر کنی در موردش که چیکار کنی ‫خیلی باید آدمها رو بشناسی ‫خیلی آدمهای زیادی خواهی ‫شناخت در آینده و اینها ‫خیلی خوشم اومد از این ‫کار به خاطر همین رفتم ‫اون امتحانه رو اصلا ول کردم ‫رفتم سراغ دوره آرایشگری ‫دیدن که توی آلمان سه ساله ‫[موسیقی] ‫خب توی ایران اصلا قضیه ‫مخصوصا آرایشگری این مدلی نیست دیگه ‫یه مدل دیگه ست که شما باید بری ‫توی یک اتاقی که هزارتا پرده میزنن دورش ‫بعد قایم بشی که بخوای حالا ‫یکی موی یکی رو ببینه یا نبینه ‫به خاطر همین این– این ‫رو من دوست ندارم واقعا ‫ولی این محیط جغرافیاییه واقعا میتونه بگه ‫…مرتبطه بهش که من ‫ با بچه ها سر و کله میزنم با مادرهاشون ‫با آقایون خانمها همه خیلی راحت و خیلی ‫واقعا دور از اون نگاه ‫شرق هم میتونم بهش بگم که ‫نمیگم ۱۰۰ درصد جامعه ‫ولی ۵۰ درصد جامعه دارن ‫آقایونی هم که میان من اصلا ‫حس بدی نمیگیرم ازشون ‫به خاطر همین خیلی خیلی اینجا کارم رو ‫فکر میکنم بیشتر دوست دارم ‫تا اگر ایران بودم شاید ‫واقعا این کار رو نمیکردم نه ‫[موسیقی] ‫♪ با هم باشیم یک صدا ♪ ‫رادیو زمانه ‫♪ یک صدا ♪ Ad placeholder
واکنش مخاطبان ایسنا به خبر بازداشت تتلو
ایسنا

واکنش مخاطبان ایسنا به خبر بازداشت تتلو

ایسنا - ۲۱ آذر ۱۴۰۲
کمتر از یک‌ماه از انتشار اولین اخبار از حاشیه‌های خواننده‌ای که برای جذب مخاطب بیشتر از اقدامات ضد فرهنگی استفاده کرده بود می‌گذرد. به گزارش ایسنا، با انتشار مصاحبه‌هایی از افرادی که فریب شهرت وی را خورده و به خانه وحشت وارد شده‌بودند، پلیس ترکیه تحقیقات خود را از... از نظر من خواننده خیلی خوبیه، الان نمیخوام طرفشو بگیرم خانواده‌ها مقصرند

متن پیاده‌شده پادکست آرش دبستانی با عنوان با چه ضمیری توی ترنس را خطاب کنم؟

رادیو زمانه - ۱۹ آذر ۱۴۰۲
[موسیقی] [گوینده یک] شنونده رادیو زمانه هستید از آمستردام [موسیقی] [مجری] احساسات پیچیده و به قولی درهم تنیده ما توسط زبان و یا شاید بهتر بگم کلمات منتقل میشه مهمان این جلسه من باور داره که این احساسات در زبان فارسی به سختی داره جابجا میشه از سوی دیگه... [موسیقی] [گوینده یک] شنونده رادیو زمانه هستید از آمستردام [موسیقی] [مجری] احساسات پیچیده و به قولی درهم تنیده ما توسط زبان و یا شاید بهتر بگم کلمات منتقل میشه مهمان این جلسه من باور داره که این احساسات در زبان فارسی به سختی داره جابجا میشه از سوی دیگه فردی که ساز و کار یک زبان رو بررسی میکنه، زبانشناس این مکانیزم رو برای ما توضیح میده [موسیقی] من شما را با چه ضمیری صدا کنم؟ [گوینده دو] من راستش خودم رو به عنوان یک زن هویتیابی میکنم توی جامعه و در واقع ترنس-زن هستم یعنی کسی هستم که شاید فیزیک بدنی که منتسب به در واقع به بدن مردانه هست به دنیا اومدم ولی توی یک مرحله از زندگی تصمیم گرفتم که خودم رو در واقع به صورت زن آیدنتیفای کنم و هویتیابی کنم با توجه به درک و شناختی که از خودم داشتم سر همین قضیه من از ضمایر شی و هر استفاده میکنیم و حالا این توی فارسی اینه که ما ضمیر در واقع برای س– سوم شخص نداریم از او استفاده میکنیم ولی خب توی انگلیسی مهمه که مرسی که پرسیدی البته [مجری] در–توی مخصوصا توی زبان انگلیسی اولین سؤالی که از شما میشه اینه که شما رو میخواهیم با چه ضمیری صدا کنیم و خیلی رایجه بیرون از زبان فارسی [موسیقی] [گوینده دو] در مورد این اقلیتهای جنسی و ماها هم اینجوریه که در واقع یک- یک بخشی از اون اینه که شما اکسس به لنگوئج نداری مثلا شاید تو زبان فارسی نمیدونی چی بگی مثلا نمیدونی اصلا این احساساتی که داری آیا احساسات درستیه؟ آیا واقعیه؟ آیا خیاله؟ آیا ولید هست؟ یعنی معتبر هست یا نه؟ اینها رو آدم با خودش هم سؤال میپرسه و اینه که میگم این تدریجی شما بهش واقف میشی هم از نظر محیطی هم خانواده و هم هم لنگوئج یعنی زبان حالا این زبان میتونه شما اگه مثلا آدمی باشی که کتاب زیاد خونده باشی یا در واقع نریتیوهای مختلف رو بهش دسترسی داشته باشی خب زودتر به این خودآگاهی ها میرسید [موسیقی] [مجری] و زبان فارسی دلایل مختلف این فرصت رو پدید نمیاره که آدم به یک شکلی بتونه ضمیرش رو درست تعریف کنه [گوینده دو] بله متأسفانه به نظر من زبان فارسی تو حوزه موضوعات مثل هویت جنسی و اقلیتها به شدت زبان قلع و قمع شده ایه [موسیقی] [مجری] حوزه تخصصی خودت رو تونستی بعد از مهاجرت دنبال کنی؟ [گوینده دو] آره، آره من راستش رو بخوای خب خیلی سخت بعد از مهاجرتم و بعد از اینکه حالا آشکارسازی یا به اینکه مثلا خودم رو هویت یابی کردم به عنوان زن و اعلام کردم توی جامعه و اینجوری خودم رو در واقع ابراز میکردم قطعا یک سری مشکلاتی رو داشتم ولی خب موفق شدم که در واقع ادامه بدم و اون مسیری که داشتم به هر حال من دانشجوی دکترا رشته برق بودم و درسم رو تموم کردم، مدرکم رو گرفتم و بعد برای پست دکتر– پست دکترال در واقع میشه فوق دکترا برای دو سال اقدام کردم و بعد الان هم که شاغل هستم توی صنعت توی حوزه انرژی خورشیدی و و به نسبت حالا طبق اون در واقع شاید جامعه اون ملاکهایی که جامعه داشته باشه خودم فکر میکنم آدم نسبتا موفقی هستم و از این خوشحالم یا رضایت قلبی دارم اینه که شاید بتونم کمکی باشم برای سایر اقلیتهای جنسی که شاید الان توی ایرانن و که در واقع روزنه امیدی باشه آدم واسه اینکه امکانش وجود داره و خواهد بود که شما هم موفق باشید چون یکی از مشکلاتی که متأسفانه اقلیتها باهاش روبرو هستن به خاطر همه این فشارهایی که هست مثلا اضطراب، افسردگی اینها خیلی راحته که به آدم غلبه کنه [موسیقی] [مجری] اولین و سخترین جمله ای که به ذهنت میاد که با زبان فارسی برات گفتنش سخته چیه؟ یا اصلا شاید سخت بوده الان میتونی بگیش [گوینده دو] اینکه من زن هستم اسم من اشلینگه سخت بوده یک دختری یک دوست داشته باشم بهش بگم دوست دارم با وجود اینکه خودم را هم به عنوان زن بپذیرم یعنی سخته که هم شما مثلا بگید که من زنم ولی به خاطر اون پس اگه زن هستی باید لابد از مرد خوشت بیاد و اون طرف مقابل هم شما رو جدی در نظر نمیگیره یعنی ما یک سری– یک سری مکالماتی هست نوع مکالمه جوری اصلا شروع میشه که به شما اجازه ابراز علاقه به جنس موافقتون رو نمیده [موسیقی] خیلی پیش میاد در واقع شما نبینی خودت رو نبینی در واقع رول مدل نداشته باشی یعنی نتونی خودت را توی اون ساختاری که دارن جامعه درست کرده خودت رو ببینید در چه آینده ای واسه خودت نمیتونی تصور کنی شاید برای همینه که مثلا میایی از فرهنگ خودت فاصله میگیری مثلا من یک علاقه زیادی داشتم هنوزش هم دارم راستش رو بخوای اینکه آمریکاییها نزدیکتر بشن سعی میکنم از طریق زبان انگلیسی مکالمه کنم احساس میکنم که جامعه دوستیم رو باید از بین اونها انتخاب کنم علتش هم اینه که تنها روزنه ایه که امید من توی اون جامعه دیده میشه اینه که اگه من ببینم فرض کن یک آدم دیگه ای هست ترنسه زنه و موفقه  آمریکاییه میدونی ایرانی من نمیشناسم اصلا نمیشناسم واقعیتش رو بخوای همیشه– اگه هم هست کسایی که همین همیشه هستن یک عالم درد و تروما همراهشونه که آدم اصلا نمیدونه نزدیک شدن بهشون باعث پیشرفتش میشه یا باعث میشه که خودش هم همون دردهایی که اون طرف حس کرده رو حس کنه حالا از طریقش [موسیقی] من یک چیزی که مشکلی که با زبان… فارسی دارم و برعکس اینکه چون اگه شما نگاه کنی انگار که مثلا مهاجرها توی مهاجرهای نسل اول بخصوص واسه اینکه بتونن هویت خودشون رو حفظ کنن چیزی که واسشون بولد میشه وقتی که میان خارج از کشور اون چیز– زبان واسشون خیلی بولد میشه زبان فارسی و این میشه در واقع میشه برگ هویت اون میشه اون چیزی که قرار نیست اونها از دست بدن، تنها چیزیه که با خودشون در واقع آوردن از اون کشور بعد ولی مثلا واسه قضیه من این دقیقا اینه که من اصلا نمیخوام روی زبان یعنی زبان فارسی تروماست یعنی سکوته زبانیه که قلع و قمع کرده زبانیه که به من اجازه بروز احساساتم را به عنوان یک شخص حالا ترنس یا همجنسگرا توی برهه ای از زندگی نداده و حالا من اومدم تازه توی یک فرهنگی قرار گرفتم که میتونم نفس بکشم بعد اونجایی که قراره من تازه نفس بکشم میبینم که همراه نه یعنی سایر مهاجرانی که باهام اومدن همون چیزیه که من حالا تازه میتونم نفس بکشم میخوان ازم بگیرن میگن تو فارسی انگلیسی صحبت نکن، انگلیسی صحبت کردن یعنی اینکه جذب فرهنگ غربی شدی یا اگه دوست داری که و اگه اینجوریه چنین مثلا موزیک خارجی گوش میدی یعنی اینکه علاقه ای به وطن خودت نداری و اینها بعد دوباره شما رو به یک نحو دیگه ای شما رو آیسولیت میکنه یا جدا میکنه از بقیه جامعه ای که این ایرانی مهاجر جدا میکنه، شما رو [موسیقی] ببین وقتی که یک نفری زبان تو رو نمیفهمه بهش میگی زبان نفهم زبان نفهم یعنی چی؟ یعنی احمق تو یک نفر احمق رو میتونی تحمل کنی کنارت دو نفر احمق رو میتونی تحمل کنی بیست تا احمق رو که دورت نمیتونی تحمل کنی شما وقتی که اقلیت هست وقتی که اون واژگان رو زبان در اختیار تو نمیذاره اینه که شما مرتب داری تو ذهنت به اینها میگی زبان نفهم یعنی فکر میکنی که اونها زبان تو رو نمیفهمن در واقع برآیند این میشه خشم اگر که سا- آدم سالمی باشی اگر که تسلیم اون خشم بشی تبدیل میشه به افسردگی و در واقع اون مرحله تسلیم [موسیقی] [مجری] اگه قرار باشه به یک نفر تو آموزش بدی چه کلماتی رو دوست داری آموزش بدی فکر میکنی چه کلماتی باید معانی جدیدی پیدا کنن [گوینده دو] توی زبان فارسی به نظر من بیشتر دوست دارم اون چیزایی که هست نباشه دوست دارم زن نباشه مرد نباشه خسته شدم راستش از آدمها رو آموزش دادن آقا تو مثلا میخوای بری با یک دختر دیت کنی خب تو یک مرحله خیلی زودی تو باید بیای یک چیزهای خصوصی از خودت رو به طرف بگی که اصلا دلیل نداره اون موقع مطرح بشه بعد طرف به خودش اجازه میده همون اول میپرسه که… ترنس یعنی چی؟ بعد که توضیح میدم خب حالا تو توی کدوم مرحله این هستی؟ اگه ترنسها این ویژگی– یک سری شون فرض کن مثلا هورمون مصرف کردن یک سری جراحی کردن تو کدومش هست؟ خب اگه جراحی نکردی یعنی دقیقا چه جوریه؟ یعنی دقیقا اندامت چه جوریه؟ خب الان اگه اندامت اینجوریه پس سکس میخوای داشته باشی سکست چطوریه؟ این برای شما فرض کن این آدم داره این سؤالهای خصوصی از تو میپرسه توی کجا توی اصلا طرف شاید اصلا هنوز ندیدی مثلا داری هنوز تکست میدین یا توی جلسه اوله در صورتی که توی دیت معمولی هیچوقت شما وارد این مرحله نمیشین [مجری] اینها عدم آموزشه اینها نبود و فقدان مراحل یادگیریه یعنی این که تو میگفتی شامل ایرانیها بود یا شامل هر آدمی؟ [گوینده دو] بیشتر توی جامعه ایران هند، پاکستان به شدتش بیشتره حالا نمیگم که خارجی ها اینجوری نیستن ولی آمریکایی حتی اگه وسطش سؤال میپرسه این شاید این رو به خودش اجازه نمیده که این سؤال را خیلی سریع مطرح کنه مثلا بهش بگی ترنسه میدونه که آقا سام لول آو آندراستندینگ که مثلا خب این دلیل نمیشه که حالا پس من اجازه– بپرسم که بگم که تو جراحی کردی یا نکردی؟ این به خودش اجازه پرسیدن این سؤال رو نمیده سریعا ولی مثلا اگه ایرانی باشه قطعا این سؤال دومش همینه [مجری] به زبان فارسی این مفاهیم تا حالا توی جایی توضیح داده شده؟ [گوینده دو] اگر هم توضیح داده بشه– شده باشه من ازش شاید خیلی اطلاعی ندارم میدونی زبان انگلیسی من دارم به عنوان یک شاید یک ابزار ازش استفاده میکنم واسه اینکه بگم من کی ام در واقع مثل یک بی خانمانی رو در نظر بگیر تصمیم گرفته واسه اون سبک زندگی که انتخاب کرده چیزهای– چیزهای زندگیش رو توی اون کوله پشتیش خلاصه کنه با اون کوله پشتی بره زبان انگلیسی هم برای من خیلی نقش اون کوله پشتی رو داره یعنی یک چیز سبک و راحتیه در نتیجه شما میتونی از من بپرسی گرایش جنسیت بپرسی خصوصی ترین خصوصیات بپرسی و من بتونم اونها رو راحت از توی کوله پشتی دربیارم و بهت بگم این و این و اینه بگم ولی وقتی که بخوای این سؤالها رو از من به زبان فارسی بپرسی اون موقع است که دیگه کوله پشتیه– ربطی به کوله پشتی نداره، داری از وجود من میخوای یک سری چیزهایی بکشی بیرون [موسیقی] [مجری] حسین سامعی زبانشناس [موسیقی] [سامعی] اگر ایرانیها در بیان احساساتشون  در مواردی دچار مشکل میشن و مثلا در مورد مس– صحبت راجع به جنسیت دچار مشکل هستند ولی ما در… زبانهای دیگر میبینیم که این میزان امتناع یا دشواری از بیان وجود نداره به خاطر اینکه دوتا زبان مختلفن و دو حیات اجتماعی مختلف داشتن و مجموعه تغییراتشون در طول زمان متفاوت بوده آیا فارسی ممکنه که به حد اونها برسه ؟ قطعا قطعا رو که میگم نه اینکه پیش بینی بکنم که میرسه حتما ولی فارسی تغییر میکنه مثل اینکه انگلیسی تغییر کرده مثل اینکه فرانسه تغییر کرده پس فارسی هم تغییر میکنه در چه راستایی تغییر میکنه؟ من پیش بینی نمیتونم بکنم ولی احتمال بسیار زیادی داره در همون راستایی تغییر بکنه که امروز گروه وسیعی از ایرانیان نیاز دارن احساساتشون رو بیان بکنن قطعا اگر شما به سراغ انگلیسی و فرانسه هم برید اونها هم در قرنهای گذشته حتی در صد سال گذشته و شاید حتی در پنجاه سال گذشته هم ب ه این راحتی نمیتوانستن بیان بکنن تحولات اجتماعی در جوامع مختلف باعث میشه که بخشی از اون تحولات به زبان منتقل بشه فقط یک نکته در اینجا بگم تحولات اجتماعی سریعتر از تحولات زبانی هستند چون جامعه سیاله س– زبان هم سیاله ولی سیالیت جامعه سریعتره امروز ما یک نیازی داریم یک مشکلاتی داریم، مشکلات اجتماعی داریم و میخوایم درباره اش– درباره شون حرف بزنیم و شروع میکنیم به بروز احساساتمون ولی زبان چون به سنتها بیشتر وابسته است و شکل فیزی– شکل فیزیکی معینی داره و الی آخر، زبان ممکنه که همپای اون تحولات اجتماعی با همون میزان از انعطاف پذیری و سیالیت نتونه حرکت بکنه ولی حتی اگر یک کمی هم عقبتر باشه همچنان این به حرکت خودش ادامه میده بنابراین طبیعیه که الان یک فارسی زبانی که مشکلا– میخواد بیانی بکنه، مشکلاتی داره و میخواد بیان بکنه اعتقاداتش رو احساساتش رو در مورد فی المثل مسائل جنسی احساس میکنه در زبان انگلیسی راحتتره تا در زبان فارسی زبان فارسی هنوز نسبت به این دسته از مسائل محافظه کارتر از زبانهای غربی هست همچنان که خود جامعه ایران محافظه کارتر از اون جوامعه فقط مسئله مسئله زبان نیست خود جامعه محافظه کاره یعنی اگر من بخوام الآن از زبان فارسی برای مسائل جنسی استفاده بکنم فقط مسئله این نیست که هنوز این عادت رو ندارم که در زبان فارسی حرفم رو بزنم زبان فارسی در من این عادت رو ایجاد نکرده یک بخشیش به خود زبان فارسی و عادتهای بیانی در زبان فارسی هست یک بخش دیگرش این است که من یک مخاطب دارم اون مخاطب مخاطب مفروض من پس فارسی زبانه انگلیسی زبان که نیست و بنابراین بخشی از جامعه ایرانه اون مخاطب مفروض فارغ از اینکه کی باشه همسرم باشه، دوستم باشه فرزندم باشه اون مخاطب مفروض من قسمتی از جامعه ایرانه و در تصویر کلی ای که من در ذهنم دارم و عادت کلی ای که در ذهنم دارم اعتقادات کلی که در ذهنم دارم نسبت به اون جامعه من وقتی با اون جامعه مواجه میشم محافظه کارتر هستم تا وقتی با جامعه انگلیسی زبان مواجه میشم بنابراین در اینجا دو جنبه وجود داره جامعه و زبان که منعکس میشن روی همدیگه نه به طور مطلق و کامل ولی تا حدود زیادی یکی انعکاس دیگری میشه بنابراین یک ایرانی که زبان خارجی میدونه انگلیسی میدونه یا فرانسه میدونه راحتتر میتونه احساساتش رو و عقایدش رو در زبان انگلیسی یا فرانسه بیان بکنه تا در زبانی مثل فارسی [موسیقی] ببینید من یک اصل کلی رو مطرح کردم که زبان تغییر میکنه سر– سرعت تحولات اجتماعی سرعت تحولات زبانی رو هم بالا میبره داد و ستد زبانی با جوامع دیگه این تحولات رو باز هم سریعتر میکنه و تأثیر میپذیره زبان تأثیر میپذیره از این داد و ستد زبانی با جوامع دیگه ولی هیچ ابزاری ما در اختیار نداریم که بتوانیم جهت تغییرات رو پیش بینی بکنیم و میزان تغییرات رو پیش بینی بکنیم مسلمه که تغییر خواهد کرد این داد و ستد باعث میشه که و آشنایی ما با جوامع دیگه حتی نسل جوانی که میاد در ایران …اون نسل جوان اعتقادات تازه داره نیازهای بیانی تازه داره احساساتش رو میخواد به شکل آشکارتری بیان بکنه مسئله مثلا بگم مسئله حجاب رو هم در همین چهارچوب باید ببینیم نسل جوان میخواد که از این جهت آزادانه تر عمل بکنه چیزی که در زمانه من وقتی من جوان بودم دشوار تصور میشد امروز بسیار سهل به نظر میرسه بخشیش ممکنه امروز یک کمی شکل زیرزمینی داشته باشه حتی، ولیکن اون میخواد این نسل جدید میخواد این رو از این شکل زیرزمینی رو به روی زمین بیاره، بخشی –از حیات آشکار اجتماعی با میخواد بکنه بنابراین این انتظار میره نه پیش بینی، این انتظار میره که این جامعه زبانی و زبان فارسی در جهت همین تغییرات همین جامعه زبانی به تدریج آزادی و فراغ بیشتری پیدا بکنه که در مورد مسائل مختلف اجتماعی از جمله مسائل جنسی تا اونجایی که به مسائل اجتماعی مربوطه و به رابطه افراد جامعه مربوطه ممکنه که در آینده راحتتر عمل بکنه آیا این آینده خیلی نزدیکه یا کمی دوره؟ من پیش بینی براش نمیکنم [موسیقی] [گوینده سه] با ما تماس بگیرید کانتکت ات رادیو زمانه دات کام [موسیقی] Ad placeholder

یک ترانه زیبا برای قلب شکسته – Lola Young – Conceited

مرد روز - ۱۰ آذر ۱۴۰۲
۱- قلبی که نشکنه به درد لای جرز هم نمیخوره ۲- این ترانه بوی نم یه روز بارونی و خاکستری رو میده وقتی خشمگین هم باشی ۳- موسیقی این ترانه بازیگوشانه مدام اوج میگیره. ۴- صحبت از گول خوردن و دلشکسته شدنه ولی بازیگوشی و امید مدام مثل جیغ... ۴- صحبت از گول خوردن و دلشکسته شدنه ولی بازیگوشی و امید مدام مثل جیغ های یک نوع ساز الکترونیک مدام خودش رو تو ترانه بروز میده ۵- لولا یانگ داره توجه رادیوهای جهان رو جلب میکنه برام گل خریدی ولی من دادمش به یکی … گفتی دوستم داری ولی انگار داری به خودت میگی… من نمیخوام بدونم

اجرای مشترک مرتضی پاشایی و محسن یگانه

تابناک - ۲۷ آبان ۱۴۰۲
تعداد بازدید : ۱۷۳۴ کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت ۴۸۰ دانلود نسخه MP3 یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسماون خوابه نمیخوام بدونهواسه اونه که قلب من اینهمه بیتابهیه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیونهیه نامه که خیسه پر از اشک... ۱۷۳۴ کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت ۴۸۰ دانلود نسخه MP3 یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسماون خوابه نمیخوام بدونهواسه اونه که قلب من اینهمه بیتابهیه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیونهیه نامه که خیسه پر از اشک و باز کسی اونو نمیخونهیه روز همین جا توی اتاقم یدفعه گفت داره میرهچیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیرهگریه میکردم درو که می بست میدونستم که میمیرماون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرممی ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنهاخدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجاسکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیواردوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمی یاد انگاریه روز همین جا توی اتاقم یدفعه گفت داره میرهچیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیرهگریه میکردم درو که می بست میدونستم که میمیرماون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرمیکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسماون خوابه نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابهیه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیونهیه نامه که خیسه پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونهسکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیواردوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار

رفتار قابل تحسین عمو پورنگ با مادرش + فیلم

باشگاه خبرنگاران - ۱۵ مهر ۱۴۰۲
داریوش فرضیایی مجری کودک و نوجوان معروف به عمو پورنگ با انتشار پستی در فضای مجازی نوشت: سال‌ها ازت توی برنامه‌هام صحبت کردم، از عشق و محبت و دوست داشتنت، مهربونیت، سادگی و دلرحمیت! حالا که بعد از ۱۲ روز به خونه برگشتی همه جا دوباره روشن و پر... کد ویدیو دانلود فیلم اصلی این مدت از همه چی فاصله گرفتم حتی از فضای کاریم، تا بیشتر کنار تو باشم، چون میدونم این لحظات هرگز تکرار نمیشه، من نمیخوام چنین سعادتی رو به راحتی از دست بدم