اخبار یوتوپیا

پاکسازی اجتماعی در آستانه المپیک پاریس؛ پلیس به اردوگاه پناهجویان حمله کرد

خبرگزاری میزان - ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
خبرگزاری میزان - ده‌ها مهاجر به‌تازگی از اردوگاهی در مقابل ساختمان شهرداری پاریس اخراج شدند. بیشتر این افراد زنان و کودکان خردسال بودند، آن‌ها به خانه‌های موقت در شرق فرانسه منتقل شدند، برخی از حامیان مهاجران می‌گویند که چنین اقداماتی بخشی از «پاکسازی اجتماعی» قبل از المپیک است. حدود... نیکولای پوسنر، هماهنگ‌کننده یوتوپیا ۵۶، سازمانی که از مهاجران بی‌خانمان در پاریس حمایت می‌کند، در اوایل این هفته گفت

در آستانه بازی‌های المپیک، پلیس فرانسه پناهجویانی را که مقابل تالار شهر پاریس می‌خوابیدند بیرون کرد

یورو نیوز - ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
آگهیبر اساس گزارش‌ها پلیس فرانسه در این ماموریت حدود ۵۰ نفر را که اکثر آنها زنان و کودکان بودند از مقابل تالار شهر پاریس متفرق کرد. بیشتر این کودکان افراد کم سن و سال ۳ ماهه تا ۱۰ ساله بودند.این پناهجویان زیر نظر پلیس وسایل خود را جمع کردند و...انتقال مهاجران برای «پاکسازی» پاریس در آستانه المپیک خشم شهرداران فرانسه را برانگیختتصاویری از تمرین مراسم حمل مشعل المپیک در فرانسهیان مانزی، عضو گروه امداد مهاجران یوتوپیا ۵۶ در این خصوص به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت

تخریب اردوگاه پناهجویی فرانسه؛ صدها کودک بدون همراه سرگردان شدند

خبرگزاری میزان - ۱۹ اسفند ۱۴۰۲
خبرگزاری میزان - نزدیک به ۴۰۰ کودک مهاجر و بدون همراه به‎تازگی از یک کمپ غیررسمی در سواحل رودخانه سن تخلیه شدند در حالی که مقامات پناهجویی فرانسه به آن‌ها پناهگاه جایگزین ندادند. سازمان‌های مدافع مهاجر در پاریس، پلیس را به اجرای عملیات پاکسازی اجتماعی در خیابان‌های این شهر... نیکولای پوسنر از سازمان یوتوپیا ۵۶ گزارش داد
یک سند منتشر نشده: استبداد، انقلاب، سینما در گفت‌وگو با غلامحسین ساعدی
رادیو زمانه

یک سند منتشر نشده: استبداد، انقلاب، سینما در گفت‌وگو با غلامحسین ساعدی

رادیو زمانه - ۲۲ بهمن ۱۴۰۲
محمد حقیقت، سینماگر مقیم فرانسه روی نوار کاست سندی در اختیار داشت که تا پیش از این منتشر نشده بود: گفت‌وگویی مفصل با غلامحسین ساعدی، نویسنده فقید ایرانی که در پاریس انجام شده بود. شخص سومی هم در این مصاحبه حضور دارد که یکی دو پرسش هم مطرح می‌کند. یه معلمی داشتم به اسم شهرستانی خیلی بامزه بود این فکر میکرد که من انشاها رو میدزدم میگفت تو نمینویسی اون وقت من یه قصه‌ای نوشته بودم به اسم آفتاب مهتاب، معرکه است اصلا اون قضیه که در مجله سخن چاپ شده بود، این آمد در کلاس گفت که همنام تو، یه هم اسم تو در– یه همچون قصه‌ای نوشته خجالت بکش، همینجوری به من نمره کم میداد، گفت این حتما کتاب‌هایی داره تو از اون میدزذی، اونقدر شرمنده بودم که نمیتونستم بگم آقا خودم نوشتم، آره نوشتن یه امر اصراری و اینها نیست ولی وقتی میفتی توش نمیتونی این کار رو نکنی بعد به ناچار میغلتی دیگه آره، منتها بدبختی ما در یک مسئله بود… اون هم در… اندکی این که هی مدام شدیدا پولیتیزه بوده ما بچه‌های قبل از ۳۲ بودیم، بچه‌های قبل از ۳۲ خیلی مهم بودن یه چیزی رو تجربه کرده بودن بعد از یه پلی گذشته بودن افتاده بودن توی یه خط دیگه به ناچار—لذا من همه ماها آدم‌های سیاسی بودیم بعد سیاست و ادبیات به اون صورتش چون من نمیدونم واقعا فکر میکنم که یکی از بزرگترین چیزهایی که اتفاق افتاد در ادبیات ایران آمیختگی سیاست و ادبیات ادبیات پولیتیزه در ایران از نسلی است که از قبل از ۳۲ شروع کرد و بعد زد رفت مثلا مثال بزنم… [حقیقت] از چه دوره‌ای شروع شد؟ [ساعدی] این تقریبا قبل از چیز شروع شده بود مثلا ۲۷، ۲۹ پایه و قوام گرفته بود بعد اومد و کودتا شد و بعد از کودتا یه اتفاق عجیب و غریبی افتاد و اون اتفاق این بود که مثلا فرض کن که در مورد شعر، یه دفعه یه شعر بدون اسم شاعر در مجله عمومی ایران چاپ میشه به اسم پریا بعد پشت سرش مثلا زمستان اخوان در میاد، پریا مال شاملو بود و هیچکی نمیدونست اسمش هم نذاشته بود بعد یه حرکت ادبی عجیب و غریب به وجود اومد، آدمی به اسم حسین راضی که من نمیدونم الان کجاست، گم و گور شده، مرده، زنده است، چجوریه؟ یه جُنگ در آورد در—دو شماره بیشتر درنیاورد آره، و تونست واقعا یه کاری بکنه، تکونی داد، اون موقع عین ساعت شنی چیزهای ذهنی آدمیزاد از این ور که میریزه به اونور یه همچین اتفاقی افتاد آره، این جُنگ مثلا خیلی اعتبار مهمی داشت اون موقع، الان مثلا فرض کنید که این جنگهایی که بعد در اومد و اینها، اینها در واقع پایه‌گذارش حسین راضیه، یعنی اولین پایه‌گذار آنتولوژی ادبیات مدرن خودش بود و خودش هم یه قصه خیلی خوبی نوشته بود که از نظر قصه به نظر من مهم نبود، برای اون موقع به نظر من خیلی اهمیت داشت به اسم «شاخه گل یخ برای یک دیوانه» آره، بعد این چاپ شد بعد پشت سرش مینوشتن دیگه چاره‌ای نبود، قضایا همینجور پیش میرفت و در داغونی و آشفتگی و این چیزها، و ادبیات خیلی داشت برای خودش جا باز میکرد به ناچار آدم‌هایی که مثلا سیاسی بودن و مخصوصا ضربتی که حزب توده زده بود، آره، بدجوری هم زده بود واقعا، من به جان هر دو تاتون معتقدم که بر و بچه‌هایی که باقی موندن تربیت شده حزب—فرقه دموکرات آذربایجان بودن اینها خیلی مهم بودن، اهمیتشون این بود که اون آزادمنشی و گردن‌کلفتی و این چیزها رو داشتن نه ذاتا، نژادی و اینها نمیگم بعد روی هم رفته این—از بالا دستور نمیگرفتن [حقیقت] اینکه توی حزب همیشه رعایت میشه [ساعدی] آره، اینها این کارها رو نمیکردن، میتونستیم که ما اندکی گلاویز بشیم به ناچار، چه کار بکنم؟ شروع کردم مثلا قصه نوشتن [حقیقت] اولین کسانی که شروع کردین آثارشون رو خوندن کی‌ها بودن؟ چه ایرونی چه خارجی؟ [ساعدی] یه– من آدمی که عجیب وحشت– خرخره بنده رو چسبید چخوف بود من فکر—فکر میکردم مثلا چجوریه، عین آبه، میگیری توی دستت میتونی راحت بخوری، مثلا قصه شادی‌اش اصلا دیوانه کرده بود من رو، بعد یواش یواش الکی گرفتار [نامفهوم] و اینها بعد بنده یه بابایی رو دیدم به اسم اولین آدمی بود که بعد از ۲۸ مرداد کشتنش آرامائیس آسمانیان بود، یه ارمنی بود یه روزنامه داشت که—من سه تا بچه بودیم سه تا روزنامه درمیاوردن، «صعود» مال آرامائیس آسمانیان بود یکی «فریاد» بود، یکی هم «جوانان آذربایجان» و این آدم یه بار خرخره من رو چسبید، این ارمنی بود، من میخواستم یه کتاب بخونم، میگفت چرا این رو میخری؟ جنایت و مکافات رو تا نخونی نمیفهمی، من رو هل داد طرف یه چیز دیگه آره، البته از بچگی میخوندم ادا و اطوار که نداشتیم اون خیلی خیلی مهم بود که یکدفعه من غلتیدم دنیای واقعی رو لمس کردم توی داستایوفسکی و این چیزها [حقیقت] تمام این خوندن‌های اولیه توی اون جایی بود که شما به دنیا اومدید توی شهرستانی که بودید؟ یا تهرون بودید؟ [ساعدی] توی شهرستان بودیم آره شهرستان من یک سال تمام این رو—باورکردنی نیست یک سال تمام من روزه گرفتم، از پدر پول ناهار میگرفتم برای یه هفته‌ای یه تومن به من میداد برای اینکه خودش—پول نداشت که پدر و من ناهار نمیخوردم اکبر صبحها یک لقمه نان برای من میاورد ظهر نه، بعد از ظهر با اون کتاب میخریدم و همه چی هم میخریدیم میخوندیم و اینها مثلا اون موقع، عهد بوق رمان‌های قدیمی رو برق و اینها هم نبود وحشتناک زیر نور ماه میخوندیم خیلی عجیب بود و به ناچار آدم میفته توی خط نوشتن دیگه، نه؟ برای چی میفته توی خط نوشتن؟ فکر میکنه میخواد نویسنده بشه، نویسنده بودن اصلا بدترین کار دنیاست، آدمیزاد باید زندگی بکنه یعنی چی اصلا؟ قلم و دوات، گشنه لات به خدا دلم می‌سوزه برات [حقیقت] از چه موقعی دقیقا شروع شد اینکه به شکل مستقل کتاب هاتون چاپ بشه؟ [ساعدی] نه اولش اینجوری نبود، اولش به این صورت بود که حزب ما رو وادار کرد به کار، حزب ما رو وادار به کار نکرد، برای احراز هویت در یک حزب یا گروه باید تو خودت رو نشون میدادی، من مثلا خب فکر میکردم که خب یک حالت عجیب و غریب مثلا شیفتگی یک نوع رومانتیسیسم من رو گرفته بود به ناچار مثلا قصه مینوشتم و این در جوانان دموکرات و نمیدونم روزنامه دانش‌آموز و دانشجو و اینها چاپ میشد، اون وقت تا رسید به یک مسئله‌ای که خیلی عمده که دیگه خسته‌کننده بود دیگه و بعد از کودتا… قضیه برای من جدی‌تر شد، یعنی تموم راه‌ها بسته شد تا اون موقع من فکر میکردم یه بچه‌ای بودم، میتونم مثلا برم بجنگم، دعوا بکنم بعد یک دفعه دیدم که همه راهها بسته شد چکار کنم؟ قصه باید بنویسم [حقیقت] در اون موقع چند سالتون بود؟ [ساعدی] اون موقع من خیلی جوون—بچه بودم اصلا اون موقع من تقریبا ۳۲ خیلیه، چند سال میشه؟ [حقیقت] ۳۴ سال گذشته دیگه، ۳۳ سال پیش ساعدی] من قصه نوشتنم رو خیلی جدی گرفتم بعد یه اتفاق عجیبی که افتاد بعد از کودتا زرتیش اینها مینوشتیم دیگه فایده هم نداشت هیچ نوع امبیشن و نمیدونم خودخواهی و اینها در کار نبود من فکر میکردم که مثلا نوشتن و قصه نوشتن چه حالتی داره، یه کتابی نوشتم به اسم «شب‌نشینی باشکوه» بچه بودم و این کتاب وقتی چاپ شد [نامفهوم] مضحک بود بعدها– بعدها فهمیدم که این کتاب که چاپ سوم، چهارم پنجمشون مثلا میدیدم نگاه کردم یهو دیدم که وای وحشتناک بوی چخوف از توی این کتاب درمیاد، هیچ وقت طرف [نامفهوم] و اینها نرفتم‌ها اصلا برای اینکه برای من هروئیسم در ساده بودن انسان‌هاست، اصلا انسان هر چی ساده‌تر راحتتر میتونه کاری بکنه والا حقیقت بازو کلفت بکنه و دنیا رو تغییر خواهم داد دنیا رو باید تغییر داد اون یه امر دیگه است دنیا رو انسان— امثال چخوف بیشتر تغییر دادن و داستایوفسکی نمیدونم به نظر من انقلابی‌ترین نویسنده کافکاست، کافکا پدر درآورده، یارو نشسته، همه خیال میکنن کافکا همینطوری زرتیشن تخمیه، به جان تو اصلا پدر دنیا رو این در آورده [حقیقت] چه چیزی توی کار کافکا اهمیت داره برای شما؟ توی کارهای کافکا چه چیزیش اهمیت خاصی داره، برجسته است؟ همه کارهای کافکا [نامفهوم]… برای اینکه کافکا اون دنیای سالم رو به همه‌مون نشان داده، توی کار کافکا یعنی هیچ کاری نکرده، آدم هر کاریش رو باز میکنه، میبینه این آدم خیلی دقیق همه چی رو میگه وحشتناک اصلا کوبیده چی چی رو کوبیده؟ اول دموکراسی رو کوبیده،‌ها؟ نه همه چیز رو کوبیده مشروط شدن انسان رو کوبیده، کافکا نشون داده که هر انسانی وقتی مشروط بشه در یه کادری قرار بگیره، مثلا فرض کن عادت بکنه به این اتاق، عادت بکنه به کیفش، عادت بکنه به هر چیزی این رو نشون داده، نشون دادن به اون طرف هم مسئله است و کافکا چون نشون داده، کوبیده کافکا به نظر من تا اونجا رفته که یوتوپیا رو هم کوبیده مثل کتاب آمریکاش توی آمریکا اصلا حسابی ریده به هیکل یوتوپیا توی قصرش، کستل چیکار کرده؟ مساح میاد و با اون دو تا زرتیشن توی دور و برش و اینها میخواد بره توی قصر راهش نمیدن، کافکا خیلی دقیق این کار رو نشون داده که اصلا برای انسان آزادی به اون صورتش وجود نداره وقتی میگه که آزادی به اون صورتش وجود نداره برای انسان و انسان عجیب دفرمه میشه مثلا توی مسخ، گرگور سامسا صبح بلند میشه یکدفعه میبینه تبدیل شده به حشره چسبیده به پشت سقف مثلا، ‌ها؟ چیه گرگور سامسا؟ یه دونه شاگرد تاجره، نشون میده این رو اصلا ادبیات… هر نوع ادبیاتی بخواد مثلا سوراخ رو باز بکنه و از اونجا تیربار بذاره، اون ادبیات نیست ادبیات واقعی مال کافکاست مال داستایوفسکیه، وقتی راسکلنیکف رو مطرح میکنه داستایوفسکی یا مثلا وست، افسانه‌های وست اون نویسنده آمریکایی توی اون دلشکسته‌ها و اینها این حرفها رو میزنه، آدم میبینه تا ظلمت رو نبینی برای شک – شکستن اون ظلمت کاری نمیکنی و این یک مسئله خیلی خیلی عمده‌ای است در ادبیات ما که مثلا به عنوان مثال بخوام بگم بوف کور هدایت از این نظر فقط اهمیت داره، بوف کور هدایت دقیقا دوران خفقان رضا شاه رو خیلی راحت ریخته بیرون، تعمدا هم این کار رو نکرده، ممکنه یه تیکه‌اش رو تو بپسندی یه تیکه‌اش رو نپسندی و اینها فلان ولی این آدم آمده این کار رو کرده و زده اصلا پدر درآورده [حقیقت] در همین رابطه آدمهای مهم توی ادب ایران به نظر شما کی‌ها هستن؟ چه -در همین دوره فرض کن ۵۰ سال اخیر ادبیات مهم ایرونی؟ لیترچر… [ساعدی] ببین یه مسئله خیلی مشکلی رو مطرح میکنی ولی من خیلی خوب جواب میدم [نامفهوم] اون هم هی– گفت اذیتتون میکنیم و اینها من خودم کتاب چاپ شد به اسم تهران مخوف به نظر من، من بچه‌ای خیلی بچه بودم این رو خوندم ظاهرش توصیفی بود برسم به یه رمان خیلی بعدها حالا از حافظه میگم خیلی کار عمده‌ای بود اون رو مشفق کاظمی نوشته، ادبیات ایران بدبختانه دو جور بود خیلی دقیق، مثلا قیچی شده یه تیکه‌اش چسبیده بود به اونور یه تیکه‌اش چسبیده بود به اونور یه حجازی و نمیدونم دشتی و اینها بودن، ماتحتشون یه جای گرمی اندکی جا خوش کرده بود یه عده هم بودن امثال هدایت، هدایت مگه نمیتونست؟ یا فرض کن نیما، نیما وقتی ما کارهاش رو درمیاوردیم و اینها رو میخوندیم اینجا نوشته بود که مثلا خرج غذاش چقدره، اونورش هم شعرش رو نوشته بود پشت یه پاکت سیگار آره، آدم‌های عمده‌ای که واقعا بودن همیشه چپ بود
«ما به تهران نمی‌رسیم»/ گذر از خوشنویسی و رسیدن به نقاشی‌خط معاصر
خبرگزاری مهر

«ما به تهران نمی‌رسیم»/ گذر از خوشنویسی و رسیدن به نقاشی‌خط معاصر

خبرگزاری مهر - ۲ دی ۱۴۰۲
به گزارش خبرنگار مهر، در تقویم هنرهای تجسمی جمعه‌ها عصر، زمان آغاز به کار نمایشگاه‌های هنری در گالری‌ها است. در ادامه به مرور برخی نمایشگاه‌هایی که عصر روز گذشته اول دی ماه در پایتخت افتتاح شدند، می‌پردازیم. نمایشگاه انفرادی تارا نظم‌علیزاده با عنوان «پرتاب شدگی» در گاری گویه به نشانی... ما به ازای ایرانی تلاشی همه جایی برای برپایی یک یوتوپیا، واژه‌ای با ریشه یونانی و با معنای لغوی جایی که وجود ندارد یا ناکجاآباد در ترکیب با جغرافیایی که در دنیای واقع و معاصر سربرآورده از جنگ و کودتا و ۲ انقلاب هم آمیزی غریبی که در هیچ‌کدام از اجزایش نشانی از دل‌بستگی به ایجاد یا خیال پردازی دوباره یک نظم اجتماعی آرمانی دیده نمی‌شود
داستان پادشاه است / سواد به اندازه اقیانوس و به عمق یک بند انگشت
خبرگزاری مهر

داستان پادشاه است / سواد به اندازه اقیانوس و به عمق یک بند انگشت

خبرگزاری مهر - ۱۹ آذر ۱۴۰۲
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «هومان» نوشته محمد نصراوی رمانی تخیلی و پادآرمانشهری و مناسب گروه سنی نوجوان است. نصراوی پژوهشگری است که حاصل مطالعاتش در حوزه آرمانشهر را در قالب این رمان برای نوجوانان تهیه کرده است. او پیش از این مترجم کتاب اتوپیانیسم بوده است... منابعی که برای بزرگسالان و علاقه‌مندان به مطالعه در زمینه آرمانشهر وجود دارد بسیار غنی است، توماس مور که کتاب یوتوپیا یا اتوپیا را نوشت، و حتی پیش از آن افلاطون که در رساله جمهور به این موضوع پرداخته است را می‌توان نام برد
درگیر کتاب‌خواندن‌های افراطی شده‌ایم
خبرگزاری مهر

درگیر کتاب‌خواندن‌های افراطی شده‌ایم

خبرگزاری مهر - ۱۹ آذر ۱۴۰۲
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «هومان» نوشته محمد نصراوی رمانی تخیلی و پادآرمانشهری و مناسب گروه سنی نوجوان است. نصراوی پژوهشگری است که حاصل مطالعاتش در حوزه آرمانشهر را در قالب این رمان برای نوجوانان تهیه کرده است. او پیش از این مترجم کتاب اتوپیانیسم بوده است... منابعی که برای بزرگسالان و علاقه‌مندان به مطالعه در زمینه آرمانشهر وجود دارد بسیار غنی است، توماس مور که کتاب یوتوپیا یا اتوپیا را نوشت، و حتی پیش از آن افلاطون که در رساله جمهور به این موضوع پرداخته است را می‌توان نام برد
نشست «بحران فلسفه معاصر» برگزار شد/ هر چه را ما "انسان" می‌دانستیم، هوش مصنوعی جایگزین می‌کند!
خبرگزاری دانشجو

نشست «بحران فلسفه معاصر» برگزار شد/ هر چه را ما "انسان" می‌دانستیم، هوش مصنوعی جایگزین می‌کند!

خبرگزاری دانشجو - ۸ آذر ۱۴۰۲
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی نشستی را با عنوان «بحران فلسفه معاصر» به مناسبت روز جهانی فلسفه در تالار ناصر خسرو دانشکده ادبیات و علوم انسانی برگزار کرد.گزیده‌ای از مطالب سخنرانان این نشست را در ادامه مطالعه می‌کنید.حسام‌الدین شهرابی فراهانی، پژوهشگر... انسان قرار بود بعد از کنار زدن اتوریته‌های حاکم بر عقل، آگاه و آزاد باشد و علومی را که ضامن این آزادی باشد، بنیان‌گذاری کند تا یک یوتوپیا تاسیس کند

به یاد شصت‌و‌هفت: تاملاتی درباره‌­ی مبارزه طبقاتی حول گذشته‌­ی حاضر

رادیو زمانه - ۳۱ مرداد ۱۴۰۲
با دل­‌های شکسته!به مردگان‌تان ایمان داشته باشید.آنان تنها ریشه‌­هایی در زیر سنگ‌­های خون‌­آلود نیستند،نه‌­ تنها استخوان­‌های ویران بینواشانبه یقین خاک را شخم خواهد زدبل دهان‌­هاشان، هنوز باروت را می‌­جوَندو چون اقیانوسی از پولاد یورش می‌­برند،و هنوز مشت­‌های ناستوده­‌شان، مرگ را انکار می‌­کندچرا که از این ­همه کالبدحیاتی... سیاست امید/ترس و محدود کردن تمام افق‌های ممکن به صندوق و پارلمان تنها بر خاک گذشته‌ی دفن شده استوار نشد، بلکه آنچه خود دست‌اندرکار خاکسپاری گذشته بود، فهم متفاوتی از تاریخ و زمان‌مندی در اکنون آن زمان تاریخی- جهانی و مرگ یوتوپیای کمونیستی بود