جلسه چهلمودوم دادگاه نوری: متهم گفته بود «اگر میخواستیم فتوای امام را کامل اجرا کنیم، باید نصف مردم ایران را دستگیر و اعدام میکردیم»
حمید نوری ۶۰ ساله، دادیار سابق قوه قضائیه زمانی که برای دیدار با اقوامش به کشور سوئد سفر کرده بود، شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ / ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در فرودگاه بینالمللی آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این شهر به صورت موقت بازداشت شد و یک سال و ۹ماه در بازداشت موقت ماند. دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ (۵ مرداد ۱۴۰۰) در اطلاعیهای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد. بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبهروست: جنایت جنگی (نقض حقوق عمومی بینالملل، از نوع سنگین) و قتل. هر دوی این اتهامها به دلیل نقش مستقیم در کشتار بیش از ۱۰۰ تن از مخالفان و زندانیان سیاسی در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق (در دهه ۶۰ و مشخصاً سال ۱۳۶۷) علیه نوری مطرح شده است.
چهلودومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامهای حمید نوری با نام مستعار حمید عباسی (بدون در نظر گرفتن جلسات فوقالعاده یا برگزار نشده)، پنجشنبه ۱۸ نوامبر/۲۷ آبان در شهر دورِس آلبانی برگزار شد.
این جلسه، هفتمین و آخرین جلسه دادگاه در آلبانی بود که در آن حسن اشرفیان شهادت داد. همچنین با توجه به اینکه بازپرسی از اصغر مهدیزاده، شاهد و شاکی در جلسه سوم آلبانی در همان روز (۱۲ نوامبر) به اتمام نرسید، ادامه بازپرسی از او پس از شهادت حسن اشرفیان انجام شد.
"دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ (۵ مرداد ۱۴۰۰) در اطلاعیهای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد"همچنین در انتهای جلسه امروز محمود رویایی که روز ۱۶ نوامبر در دادگاه شهادت داده بود به چند پرسش باقیمانده از جلسه چهلم پاسخ داد.
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-چهلودومین جلسه دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوقالعاده یا برگزار نشده)، روز پنجشنبه ۱۸ نوامبر/۲۷ آبان در شهر دورِس آلبانی برگزار میشود. این جلسه، هفتمین و آخرین جلسه دادگاه در آلبانیست که در آن حسن اشرفیان شهادت میدهد. همچنین با https://t.co/tuUvYVYW49
حسن اشرفیان، زندانی سیاسی دهه ۶۰، عضو سازمان مجاهدین خلق و جانبهدر برده از اعدامهای سال ۶۷ است. او پیش از این در گفتوگو با رسانههای نزدیک به سازمان مجاهدین درباره اعدامها و نقش حمید نوری (با نام مستعار حمید عباسی) گفته بود:
«… یک بار اوایل شهریور ۶۷ حمید عباسی (نوری) که به اصطلاح دادیار زندان گوهردشت و یکی از فعالترین نفرات در بالا بردن آمار اعدامیها بود، شخصاً به ما گفت: اگر ما میخواستیم حکم فتوای امام را بهطور کامل اجرا بکنیم میبایست نصف مردم ایران را اعدام میکردیم …. هر کس حتی فقط نشریه مجاهد را خوانده بود میبایست اعدام میشد ….»
او همچنین در ادامه گفته است:
«اخیراً در فایل صوتی آقای [حسینعلی] منتظری هم مشخص شد که خمینی و رژیمش از چند سال قبل برای قتلعام مجاهدین قصد و برنامه داشتهاند و بیان این جمله از احمد خمینی که “مجاهدین خلق را از روزنامهخوان، نشریهخوان، اعلامیهخوان و غیرهاش باید اعدام کرد”، خود گویاترین سند این برنامهریزی جنایتکارانه است.»
با شروع رسمی دادگاه حمید نوری در روز چهلودوم در شهر دورِس آلبانی، توماس ساندر، رئیس دادگاه پس از صحبتهای مقدماتی از حسن اشرفیان خواست تا پیش از ارائه شهادتش قسم شهادت یاد کند.
پس از انجام این تشریفات، دادستان بازپرسی از این شاهد و شاکی را آغاز کرد؛ بدون اینکه وکیل مشاور اشرفیان، او را به دادگاه معرفی کند. حسن اشرفیان در پاسخ به سوالهای دادستان گفت:
«… من در دوران زندان در زندان گوهردشت هم بودهام. ۱۱ فروردینِ سال ۱۳۶۵ من و تعداد دیگری از زندانیان از زندان قزلحصار به زندان گوهردشت منتقل شدیم. من تا ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۷ در گوهردشت بودم. … من از دوم آبان ۱۳۶۲ تا همان ۱۱ فروردین ۶۷ در زندان قزلحصار بودم.
"بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبهروست: جنایت جنگی (نقض حقوق عمومی بینالملل، از نوع سنگین) و قتل"… ۱۴ دی ۱۳۶۱ بود که بازداشت شدم و برای هشت ماه در زندان اوین زیر بازجویی و شکنجه و دادسرا بودم و پس از گرفتن حکم، در تاریخ دوم آبان ۱۳۶۲، به زندان قزلحصار کرج منتقل شدم. … پس از انتقال به زندان گوهردشت در سال ۶۵، تا سال ۶۷ و پس از اعدامها در این زندان بودم و سپس به زندان اوین منتقل شدم تا ۳۰ آذر ۱۳۷۱ که آزاد شدم. … دلیل دستگیری من هم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران بود. … وقتی ما وارد زندان گوهردشت شدیم، ما را به سالن ۱۸ یا بند ۲ این زندان بردند. اوایل سال ۶۶ ما را به بند ۱۶ بردند.
اواخر سال ۶۶ هم مجددا به بند ۲ برگرداندند. ۱۱ خرداد ۶۷ ما را از بند ۲ به بند ۳ که سالن ۱۹ هم گفته میشد، منتقل کردند. شهریور ۶۷ هم من و تعدادی دیگر را به بند ۱۳ منتقل کردند. اواخر مهر یا اوایل آبان بود که من را به سلولهای انفرادی منتقل کردند و از آنجا به بند یک زندان گوهردشت منتقل شدم… در واقع من بعد از قتلعام به انفرادی منتقل شدم ….»
در ادامه دادستان از حسن اشرفیان خواست تا از روی ماکت حاضر در صحن دادگاه نشان دهد که در فاصله اعدامها در کدام بند بوده و اشرافیان از روی ماکت توضیح داد. دادستان سپس از اشرفیان خواست تا همچنان از روی ماکت جزییات بیشتری از حضورش در زندان گوهردشت و ساختمان زندان ارائه کند و درِ ورودی کل زندان را نشان دهد.
حسن اشرفیان گفت: «چون ما را با چشمبند وارد و خارج میکردند من درک دقیقی ندارم که در ورودی زندان کجاست و نمیتوانم به این سوال پاسخ بدهم.» دادستان در ادامه همچنان درباره جزییات ساختمان زندان گوهردشت از حسن اشرفیان سوال کرد و او به سوالهای دادستان پاسخ داد.
"همچنین با توجه به اینکه بازپرسی از اصغر مهدیزاده، شاهد و شاکی در جلسه سوم آلبانی در همان روز (۱۲ نوامبر) به اتمام نرسید، ادامه بازپرسی از او پس از شهادت حسن اشرفیان انجام شد"اشرفیان گفت:
«این بند ۳ شامل ۱۶ اتاق بود. سمتی که من بودم عددِ اتاقها زوج بود و روبهروییها فرد بودند. اتاق ۱۶ اتاق بزرگی بود و یه پنجره داشت اما سلولهای کوچک دو پنجره داشتند ….»
دادستان پرسید: با توجه به اشاره شما به این بخش، شما منظورتان این است که شما پنجره به سمت حیاط داشتید؟
اشرفیان: بله بله، به سمت هواخوری زندان.
دادستان: طبق برداشت شما روئسای زندان در آن زمان چه کسانی بودند؟
اشرفیان: اول شخصی بود به نام مرتضوی که بعد او را به زندان اوین منتقل کردند. بعد از اینکه او به زندان اوین منتقل شد و مسئولیت زندان اوین را به عهده گرفت، ناصریان (محمد مقیسه) با حفظ سمت دادیاری زندان، مسئولیت زندان گوهردشت را هم برعهده داشت و از همان ابتدا تا جایی که من اطلاع دارم حمید عباسی یا همین حمید نوری معاون او بود. داود لشکری هم مسئول امور انتظامی زندان بود.
حسن اشرفیان در ادامه درباره دیگر پرسنل زندان گفت:
«کسان دیگری هم بودند.
مثلا پاسدار عرب یا پاسدار محمودی، پاسدار فرج، پاسدار بیات و تعداد دیگری از پاسدارها که مسئول برخورد با بندها بودند.…»
اشرفیان در ادامه گفت:
«من چندین بار حمید عباسی (حمید نوری) را در زندان گوهردشت دیدم. برخورد شخصی با هم نداشتیم اما برخورد جمعی، چرا. یعنی من به طور فردی و جداگانه و در یک اتاق با ایشان برخوردی نداشتم اما در طول دورانی که در گوهردشت بودم، پنج-شش بار شاهد بودم که حمید نوری به بند آمد و با بچهها صحبت کرد. اولین بار این برخوردها چند ماه بعد از انتقال ما به زندان گوهردشت در بند ۲ سالن ۱۸ بود که او آمد. ما او را نمیشناختیم اما بچهها گفتند او حمید عباسی است و آن هم ناصریان ….
"این جلسه، هفتمین و آخرین جلسه دادگاه در آلبانیست که در آن حسن اشرفیان شهادت میدهد"البته او برای موضوع مشخصی نیامده بود اما آنها آمدند، ما مشکلاتی که در بند داشتیم مطرح کردیم. در واقع آنها طبق برنامه خودشان میآمدند به بندها سر میزدند تا نظارت بکنند و از وضعیت زندانیان مطلع شوند …. او (حمید نوری) با ناصریان (محمد مقیسه) و چند پاسدار آمده بود. … همان روز وقتی که آنها رفتند از بچههایی که از قبل در زندان گوهردشت بودند پرسیدیم که اینها که بودند و آنها هم گفتند که ناصریان که بود، حمید عباسی (حمید نوری) که بود و ….»
حسن اشرفیان در ادامه درباره جایگاه و نقش حمید عباسی در زندان توضیح داد و گفت که زندانیان برای امور مختلفشان باید به او و ناصریان مراجعه میکردند. او در ادامه گفت:
«… بار دیگری که من حمید عباسی (حمید نوری) را دیدم، موردی بود که پس از ورزش جمعی برای ما پیش آمد.
زندانبانان از جمله ناصریان و عباسی مانع ورزش جمعی ما میشدند. … این مورد مربوط به سال ۶۶ است. تیر ماه سال ۶۶ بود که ما به ورزش جمعی رفته بودیم در این بند (روی ماکت نشان داده شد). در هواخوری حیاط زندان ورزش میکردیم که ناگهان ۲۰-۳۰ پاسدار از این در وارد حیاط شدند و مانع ورزش ما شدند. آنها همانجا شروع کردند به زندن ما با کابل و چوب و میله آهنی و ….
"همچنین با https://t.co/tuUvYVYW49— Radio Zamaneh (@RadioZamaneh) November 18, ۲۰۲۱ حسن اشرفیان، زندانی سیاسی دهه ۶۰، عضو سازمان مجاهدین خلق و جانبهدر برده از اعدامهای سال ۶۷ است"بعد به ما چشمبند زدند و وارد ساختمان اصلی کردند. بعد بردند به طبقه دوم. یک سالن کوچکی این پایین بود که بین زندانیان معروف شده بود به اتاق گاز. ما را که ورزش کرده بودیم و عرق کرده بودیم بردند توی این اتاق. همه ورودیهای هوا را هم بسته بودند.
ما آنجا بودیم که به دلیل گرمای بدنمان، کوچکی آنجا و نبود هوا -درز زیر در را پوشانده بودند تا هوایی وارد نشود- به حالتِ نیمهبیهوشی افتادیم. بعد “کامبیز” شروع کرد به کوبیدن به در. آنها اول اهمیتی ندادند اما بعد آمدند و کامبیز را کشیدند بیرون و ما شنیدیم که او را زدند. … در نهایت هم پاسدارها یک تونل درست کردند؛ آن زمان یک سرپاسداری بود به نام محمودی یا معبودی. خلاصه پاسدارها شروع کردند به زدن ما که چشمبند داشتیم و من آنجا صدای حمید عباسی را شنیدم که میگفت بزنید این منافقها را و از این حرفها.
"پس از انجام این تشریفات، دادستان بازپرسی از این شاهد و شاکی را آغاز کرد؛ بدون اینکه وکیل مشاور اشرفیان، او را به دادگاه معرفی کند"… من صدای او را از موارد متعدد برخورد او با زندانیان در بند به ذهن و خاطر داشتم (دارم).»
در ادامه جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامهای حمید نوری، دادستان از حسن اشرفیان خواست تا به موارد احتمالی برخورد با حمید عباسی پس از اعدامها بپردازد. اشرفیان در پاسخ گفت:
«… شهریور سال ۶۷، به ما که ۵۲-۵۳ نفر بودیم که باقیمانده بودیم (قبل از آن ۲۰۰ نفر بودیم که شاید ۱۹۰ نفرمان اتهام مجاهدین داشتیم. از آن جمع بعد از اعدامها ۵۲-۵۳ نفر ماندند) … به ما گفتند وسایلتان را جمع کنید، چشمبند بزنید و بیایید بیرون. وقتی رفتیم ما را بردند به بند ۱۳ که بقیه زنده ماندگان و جانبهدر بردگان از قتلعام هم آنجا بودند. درِ این بند که باز شد، ما برخی بچهها را که قبلش با ما بودند دیدیم و از آنها پرسیدیم که بقیه کجا هستند ….
خلاصه حوالی ۱۲ یا ۱۳ مهر ماه ۶۷ بود که ناصریان همراه با عباسی (حمید نوری) با چند پاسدار به این بند آمدند. ناصریان شروع کرد طبق روال خودش به تهدید کردن ما. او گفت که آنها را کشتیم و نوبت شما هم که بشود، میکشیمتان. دیگر دورانی که شما در زندان دست به اعتراض و اعتصاب میزدید تمام شده. فکر نکنید که ما دستمان بسته است.
"حسن اشرفیان در پاسخ به سوالهای دادستان گفت:«… من در دوران زندان در زندان گوهردشت هم بودهام"هر زمان که تصمیم بگیریم میتوانیم شما را هم مثل آن بقیه اعدام کنیم. حمید عباسی (حمید نوری) هم همراه او بود و حرفهایش را با سر و دست تأیید میکرد ….»
دادستان پرسید: در اینجا شما چشمبند داشتید؟
اشرفیان گفت: نهخیر، نه. همه بند بدون چشمبند بودیم. … این اتفاق مهر ماه سال ۶۷ افتاد.
دادستان در ادامه درباره موارد دیگر حضور و عمل حمید عباسی (حمید نوری) پس از اعدامها سوال کرد و حسن اشرفیان پاسخ داد.
او سپس به آخرین بار و نوبت برخوردش با حمید عباسی (نوری) اشاره کرد و گفت که در آبان ۶۷ از بند ۱۳ به انفرادی منتقل شده و پس از آن، او را به بند “یکِ پایین” بردهاند:
«من مدتی اینجا بودیم.
بعد ما را منتقل کردند به این قسمت (روی ماکت نشان داد) … اینجا پنج-شش سلول است و ما در اتاقهای اینجا بودیم. اواخر آبان بود که حمید عباسی (نوری) با چند نفر دیگر آمدند. او وضعیت زندگی ما را که دید -او تصور زندگی قبل از قتلعام را از ما داشت که منظم و دقیق و بابرنامه بود- اما وضعیت ما اینطور نبود. ما شروع کردیم مشکلات بهداشتی و درمانی و آب گرم و غیره را با او مطرح کردن. جوابی که او به ما داد به جای اینکه مشکلاتمان را حل کند این بود که بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید: «اگر ما میخواستیم فتوای امام را کامل اجرا کنیم، میبایست نصف مردم ایران را دستگیر و اعدام میکردیم.
"۱۱ فروردینِ سال ۱۳۶۵ من و تعداد دیگری از زندانیان از زندان قزلحصار به زندان گوهردشت منتقل شدیم"این دقیقا جملهای بود که عباسی (حمید نوری) به ما گفت. من در این برخورد چشمبند نداشتم، او را میدیدم و این آخرین باری بود که او را در زندان گوهردشت دیدم.»
حسن اشرفیان در ادامه گفت که البته موارد زیادی از برخوردهای حمید نوری را از طریق مرس یا روایتهای دوستانش شنیده که مایل است درباره آنها صحبت کند اما دادستان گفت که میخواهد روایت مشاهدههای شخص اشرفیان را بشنود. حسن اشرفیان در ادامه بار دیگر به برخوردهای اولش با حمید نوری اشاره کرد و سپس در پاسخ به سوال دادستان درباره دیدن حمید عباسی در زندان اوین گفت:
«اوایل سال ۷۱، فروردین یا اردیبهشت ۷۱ بود که من در بند ۳ زندان اوین بودم و آنجا او را دیدم که آمده بود با برخی زندانیان برخورد کند اما از بهمن ۶۷ تا زمانی که من آزاد شدم، حمید عباسی (حمید نوری) و ناصریان (محمد مقیسه) نقشی فعال در زندان اوین داشتند.»
حسن اشرفیان در ادامه درباره موضوعات احتمالی برای برخورد ناصریان (محمد مقیسه) و حمید عباسی با زندانیان اشاره کرد. اشرفیان در ادامه گفت:
«… حمید عباسی (نوری) میآمد و با توجه به اینکه دیگر جدل و درگیریای در زندان وجود نداشت، معمولا به موضوعات شخصی زندانیان رسیدگی میکرد.»
پس از این پاسخِ حسن اشرفیان، دادستان گفت ترجیح میدهد ادامه بازپرسی از این شاهد را پس از زمان تنفس از سر بگیرد.
پس از پایان زمان تنفس که به دلیل دیر برگشتن حمید نوری به صحن سالن ۳۷ دادگاه استکهلم بیشتر از ۱۰ دقیقه به درازا کشید، دادستان در سالن دادگاه در شهر دورِس آلبانی بازپرسی از حسن اشرفیان را از سر گرفت.
او درباره خود اعدامها از حسن اشرفیان سوال کرد و او در پاسخ گفت:
«از خرداد ماه فضای زندان با توجه به طبقهبندیهایی که کردند و بالای ۱۵۰ نفر را به زندان اوین بردند، … ۱۱ خرداد میخواستند ما را از بند یک سالن ۱۷ به بند ۳ سالن ۱۹ منتقل کنند ….»
دادستان در اینجا حرف حسن اشرفیان را قطع کرد و از او خواست درباره ماه مرداد صحبت کند. اشرفیان در پاسخ گفت:
«دوم مرداد بود که ما شنیدیم ملاقات این بند (روی ماکت نشان داد) را قطع کردند. چهارم مرداد روز ملاقات ما بود و ما فکر میکردیم ملاقات ما را هم قطع کنند اما این اتفاق نیفتاد. دو سری رفتند برای ملاقات اما از سری سوم ملاقات قطع شد. همان روز هم روزنامههای دولتی را که به ما میفروختند، قطع کردند و دیگر به ما ندادند.
"… ۱۴ دی ۱۳۶۱ بود که بازداشت شدم و برای هشت ماه در زندان اوین زیر بازجویی و شکنجه و دادسرا بودم و پس از گرفتن حکم، در تاریخ دوم آبان ۱۳۶۲، به زندان قزلحصار کرج منتقل شدم"پول روزنامهها را ماهانه میگرفتند. هواخوری ما را هم قطع کردند. ما یک اتاق داشتیم که به آن میگفتم اتاق ساکها یا اتاق تلویزیون که آنها میگفتند حسینیه …. روز هفتم مرداد دو پاسدار به نام گیلمحمد و اسماعیل آمدند و تلویزیون را بردند. ما گفتیم که چرا؟ گفتند از بالا گفتند.
از روز بعدش شروع کردند لیست زندانیها را خواندن و آنها را با خودشان بُردن. بعد هم مکرر کاغذ میدادند تا افراد اسمشان را روی آن بنویسند به سوالات از جمله اتهام، جواب بدهند ….»
حسن اشرفیان در ادامه به بیان جزییات دیدههایش از روز هشت مرداد پرداخت و گفت که وقایع بیرون بند را از طریق پنجره میدیده است. او گفت:
«من داود لشکری را دیدم که مسلح بود (کلت داشت) و لباس نظامی تنش بود. پنج-شش نفر لباس شخصی (کت و شلوار مشکلی) هم همراهش بودند. همراه آنها دو نفر زندانی افغان بودند که لباس زندان داشتند.
"… پس از انتقال به زندان گوهردشت در سال ۶۵، تا سال ۶۷ و پس از اعدامها در این زندان بودم و سپس به زندان اوین منتقل شدم تا ۳۰ آذر ۱۳۷۱ که آزاد شدم"این دو نفر مشغول حمل دو فرغون بودند که پر از طنابهای ضخیم بود. اینها داشتند به سمت سولههای اینجا (روی ماکت نشان داد) میرفتند. من همان زمان بچههای دیگر را هم صدا زدم تا آنها هم بیایند ببینند؛ از جمله ابوالحسن مرندی، رحیم سیاردوست و … آمدند و این صحنه را دیدند. من خودم آنجا تصور این را داشتم که این وضع جز برای دار زدن نیست اما نمیخواستم این را برای جمعی که آنجا بودند بیان کنم. از ابوالحسن پرسیدم فکر میکنی اینها برای چیست؟ او هم چون آدم صریحالهجهای بود گفت که برای اعدام است …، اعدام بچهها.
البته اینها که به سمت شمال میرفتند، زاویه دید ما نسبت به آنها کم و کمتر میشد.»
حسن اشرفیان در ادامه گفت که ساعت وقوع این حوادث را به خاطر ندارد اما روز بوده و آفتابی و او از فاصله زیر ۳۰ متر شاهد این ماجرا بوده است. او سپس گفت در روزهای بعد و از طریق مُرس متوجه شده که اعدامهای روزهای اول (۸ و ۹ مرداد) در این سولهها (روی ماکت نشان داد) انجام شده است:
«از روز ۸ مرداد به طور مرتب اسامی افراد مختلف را در بند ما میخواندند و با خودشان میبردند. از جمله روز ۱۰ مرداد داود لشکری آمد، افرادی که ۱۰ سال و به بالا حکم داشتند خواست، آنها را به بیرون بند برد و با ایشان برخورد کرد.»
اشرفیان در ادامه از علیاوسط اوسطی، محمدرضا حجازی، موسی کریمخواه نام برد و گفت:
«یک ساعت بعد اسامی کسان دیگری را خواندند از جمله حسین بحریی و زینالعابدین افشون ….»
حسن اشرفیان با اشاره به نام برخی دیگر از زندانیان از نحوه برخورد با آنان گفت و اضافه کرد:
«… ما به درون سلولهای این افراد میرفتیم، با آنها روبوسی و خداحافظی میکردیم، آنها را تا جلوی در بدرقه میکردیم (منقلب و همراه با گریه) و آنها میرفتند.»
اشرفیان در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان به وضعیت خودش پرداخت و گفت:
«روزی که ۱۰ سال به بالاها را صدا کردند -که فکر کنم ۱۰ مرداد- بود، من هم از بند خارج شدم. داود لشکری یک میز اینجا در راهرو گذاشته بود و یکی یکی با ما برخورد میکرد. سوالها این بود که نام و مشخصات، تاریخ دستگیری، اینکه آیا از افراد نزدیک خانواده کسی در زندان است یا نه و همینطور اتهام و ….
"دادستان سپس از اشرفیان خواست تا همچنان از روی ماکت جزییات بیشتری از حضورش در زندان گوهردشت و ساختمان زندان ارائه کند و درِ ورودی کل زندان را نشان دهد"او بر اساس پاسخ این سوالات، زندانیها را دستهبندی و طبقهبندی میکرد و آنها را با خود میبرد. البته چند نفری هم به بند برگردانده شدند از جمله من. من متأسفانه آن زمان شجاعت این را نداشتم که مثل دوستان خودم سر موضعم بایستم و بگویم که هوادار سازمان مجاهدین و یک مجاهد هستم، برای همین همراه چند نفر دیگر به بند برگردانده شدم.»
حسن اشرفیان سپس به نام برخی افراد اشاره کرد که از بند برده شدند. او در پاسخ به سوال دادستان گفت که این افراد همگی اعدام شدند. حسن اشرفیان در ادامه گفت:
«مورد دیگری که در ارتباط با اعدامها دیدم، مربوط است به روز ۱۲ مرداد.
ما در همین اتاق ساکها یا تلویزیون مشغول قدم زدن بودیم که صدای خفیف حرکت ماشین شنیدیم. سریع خودمان را به پنجرهها رساندیم و دیدیم که دو کامیون دو سمت جاده در اینجا (روی ماکت نشان داد) ایستادهاند. یکی از کامیونها خاموش و دیگری روشن بود و من چراغهای قرمز کوچک پایینش را میدیدم. اینجا که من نگاه کردم، در یکی از کامیونها (با گریه) کیسههای جنازه را دیدم …. اینجا چند پاسدار بودند و یکی از آنها رفته بود بالا روی جنازهها.
"داود لشکری هم مسئول امور انتظامی زندان بود.حسن اشرفیان در ادامه درباره دیگر پرسنل زندان گفت:«کسان دیگری هم بودند"او میخواست چادر روی کامیون را بکشد ….»
دادستان پرسید: شما گفتید که دو کامیون دیدید. آیا شما در هر دوی این ماشینها جسد دیدید؟
اشرفیان گفت: نه! من در آنکه به ما نزدیکتر بود دیدم. در آن یکی ندیدم.
دادستان: چرا توی آن یکی را نمیدیدید؟
اشرفیان: ما میدیدیم اما خالی بود. چادر نداشت و توی آن چیزی نبود.
دادستان: شما گفتید که توی کیسهها جسد بود. از کجا میدانید که داخلشان جسد بود؟
اشرفیان: میدیدیم. معلوم بود.
دادستان: کیسهها چه رنگی بودند؟
اشرفیان: سطح روی آنها روشن بود و قابل تشخیص اما زیرشان به نظر تیره میرسید.
دادستان: شما چند جسد دیدید؟
اشرفیان: شاید حدود ۳۰ کیسه و جسد.
دادستان: بعد چه شد؟
اشرفیان: آن پاسدار که کلاه لبهدار هم سرش بود، چادر روی کامیون را کشید و بعد کامیون به این سمت (روی ماکت نشان داد) حرکت کرد که ما روی آن دید نداشتیم. بعد کامیون دوم هم به سمت شمال حرکت کرد.
دادستان: آیا شما این مشاهدات را برای جیویامآی (یک سازمان حقوق بشری) هم تعریف کردهاید؟ آیا درباره این مشاهدات صحبت کردهاید؟
اشرفیان: من در گفتوگو با خانم عاصمه جهانگیر که پیش از جاوید رحمان مسئول امور حقوق بشر ایران (گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران) بود، این مورد را مطرح کردم.
در ادامه توماس ساندر، رئیس دادگاه از دادستان خواست تا از این موضوع بگذرد و دادستان هم گفت که در این بخش دیگر سوالی ندارد و یک سوال پایانی دارد: «وقتی حمید عباسی (حمید نوری) دستگیر شد آیا عکسی از او دیدید؟»
حسن اشرفیان پاسخ داد:
سال ۲۰۱۹ بود فکر میکنم که پس از انتشار خبر دستگیری او، عکسی از او را در رسانههای فارسیزبان خارج از ایران دیدم.
دادستان: او را شناختید؟
اشرفیان: بله بله.
"یعنی من به طور فردی و جداگانه و در یک اتاق با ایشان برخوردی نداشتم اما در طول دورانی که در گوهردشت بودم، پنج-شش بار شاهد بودم که حمید نوری به بند آمد و با بچهها صحبت کرد"
دادستان: آیا مواردی که درباره حمید عباسی تعریف کردید مربوط به همین شخص است؟
اشرفیان: بله بله.
دادستان از دادگاه خواست تا تصویر حمید نوری در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم را به حسن افشاریان نشان دهند. او با دیدن تصویر گفت که مطمئن است این فرد (حمید نوری) همان حمید عباسی است:
«مطمئنم و هیچ تردیدی ندارم؛ مخصوصا به دلیل بینیاش. ما به این بینی میگوییم عقابی و این مشخصه اوست.»
پس از این پاسخ حسن اشرفیان، دادستان اعلام کرد که دیگر سوالی از او ندارد. رئیس دادگاه تشکر کرد و گفت پس از ناهار و از ساعت ۱۳ (به وقت محلی) به وکیلان مدافع حمید نوری فرصت سوال کردن خواهد داد اما پیش از آن وکیلان مشاور میتوانند سوالاتشان را از حسن اشرفیان بپرسند.
گیتا هدینگ وایبری از حسن اشرفیان درباره یک زندانی به نام محمود میمنت سوال کرد و او به این پرسش پاسخ داد. از آنجا که وکیل مشاور دیگری از حسن اشرفیان سوال نداشت، وکیل مدافع حمید نوری با اجازه رئیس دادگاه طرح سوالاتش از این شاهد را آغاز کرد.
وکیل مدافع نوری طبق معمول درباره پیگیری دادگاه از سوی شاهد پرسید و او گفت که با توجه به خواست دادگاه، روند برگزاری جلسات را پیگیری نکرده است؛ گفت که در ساختنِ ماکت حاضر در صحن دادگاه در شهر دورِس آلبانی هم مشارکتی نداشته اما از دیدن آن و زحمتی که کشیده شده بسیار خوشحال است. حسن اشرفیان در ادامه گفت که در اردوگاه اشرف-۳ در آلبانی زندگی میکند و «با افتخار» عضو سازمان مجاهدین خلق است. وکیل حمید نوری در ادامه سوالاتش از اشرفیان در مورد برگهای پرسید که او در بازجویی پلیس همراه خود داشته است. او درباره محتویات این برگه سوال کرد و پس از چند سوال و جواب از رئیس دادگاه خواست تا گفتوگوی حسن اشرفیان با پلیس درباره این برگه را بخواند.
"اولین بار این برخوردها چند ماه بعد از انتقال ما به زندان گوهردشت در بند ۲ سالن ۱۸ بود که او آمد"رئیس دادگاه اجازه داد. وکیل نوری اینطور خواند که: «پلیس به شما گفت که میبیند کاغذی دست شماست و از روی آن میخوانید. سوال کرد که این کاغذ چیست؟ شما جواب دادید که نه نه، این فقط برای این است که من اشتباه جواب ندهم و حرفهایم بعدا فرق نکند، وگرنه چیز خاصی نیست. …» وکیل نوری در ادامه پرسید: «سوال من این است که حرفهای شما قرار بوده با چه چیزی فرق نکند؟»
حسن اشرفیان در پاسخ گفت:
«به هر حال من میخواهم درباره یک جنایت بزرگ که در ایران اتفاق افتاده صحبت کنم و خودم را نسبت به آن بچههای سر موضع که رفتند و شهید شدند مسئول میدانم ….»
وکیل حمید نوری: … حالا از این بگذریم. تنها چند روز قبل از اینکه پلیس از شما بازجویی کند، از چند شاکی دیگر بازجویی کرده است.
از جمله از رویایی، فارسی، صمدی، مهدیزاده و زند. شما این افراد را میشناسید؛ مگر نه؟
حسن اشرفیان: بله! ما با اینها چندین سال در زندان همبند بودیم و ….
وکیل حمید نوری: وقتی شما رفتید پیش پلیس و از شما بازجویی شد، آیا میدانستید که این افراد قبل از شما پیش پلیس رفتهاند و از آنها بازجویی شده؟
حسن اشرفیان: پلیس از من پرسید که شما با دیگران درباره حسن عباسی (حمید نوری) صحبت کردهاید و من هم گفتم که بالاخره ما با هم در زندان بودیم و طبیعی است که با هم صحبت کنیم.
وکیل حمید نوری: این جواب سوال من نیست و لطفا به سوال با بله یا نه پاسخ بدهید. آیا شما میدانستید از این افراد قبل از شما بازجویی شده؟
حسن اشرفیان: طبیعی است، این اسمها را من خودم گفتم ….
وکیل حمید نوری: من باز هم سوالم را تکرار میکنم. آیا شما …
در اینجا توماس ساندر، رئیس دادگاه در روند بازپرسی مداخله کرد و از حسن اشرفیان خواست تا خوب و دقیق به سوال گوش کند و پاسخ آن را بدهد.
"البته او برای موضوع مشخصی نیامده بود اما آنها آمدند، ما مشکلاتی که در بند داشتیم مطرح کردیم"او سپس خود سوال وکیل مدافع حمید نوری را تکرار کرد که حسن اشرفیان در پاسخ به آن گفت: «بله، میدانستم.»
وکیل نوری در ادامه به اولین برخورد اشرفیان با عباسی اشاره کرد و از شاهد پرسید: «آیا در این برخورد، عباسی چیزی گفت؟»
حسن اشرفیان پاسخ داد:
حمید عباسی (نوری) در کل آدم کمحرفی بود. گفتم که ناصریان صحبت کرد و او هم ایستاده بود. البته بعد بعضی زندانیها با او صحبت کردند و او هم حرف زد اما من جلو نرفتم که ببینم چه میگویند.
وکیل حمید نوری: آیا کمحرفی ویژگی خاص حمید عباسی بود؟
اشرفیان: به نظرم او کم حرف میزد. کمتر از ناصریان ….
وکیل حمید نوری: یعنی کمحرفی ویژگی او نبود؟
حسن اشرفیان: به نظر من کمتر از دیگران حرف میزد.
وکیل نوری در ادامه به بخش دیگری از اظهارات اشرفیان در بازجویی پلیس در همین مورد ارجاع داد و خواست که آن را بخواند تا تناقض حرفهای امروز شاهد با زمان بازجویی در نزد پلیس روشن شود اما رئیس دادگاه گفت که تناقضی نمیبیند.
او بار دیگر موضوع را با حسن اشرفیان مطرح کرد و این شاهد گفت:
«معمولا پاسدارها وقتی میآمدند، شلوغ پلوغ میکردند. ناصریان (محمد مقیسه) هم مدام تهدید میکرد اما حمید عباسی (نوری) اغلب ساکت بود و زیاد حرف نمیزد.»
پس از این پاسخ حسن اشرفیان، وکیل مدافع حمید نوری با اعلام گذر از این موضوع، به نوبت بعدی برخورد اشرفیان با حمید عباسی پرداخت و خواست تا در این مورد از او سوال کند اما رئیس دادگاه اعلام کرد که حرف قبلی خود را پس میگیرد و به وکیل نوری اجازه میدهد اظهارات شاهد را درباره کمحرف بودن حمید عباسی (نوری) در نزد پلیس بخواند.
وکیل حمید نوری: … حسن گفته است او لاغر و قدبلند و بسیار کمحرف بود. اولین باری که من او را دیدم چیزی نگفت. بعد هم همراه با بقیه رفت و باز حرفی نزد …. بعد هم شما گفتهاید او (عباسی) به کمحرفی شناخته شده بود….
حسن اشرفیان: احتمالا در ترجمه اشتباه شده چون من نگفتم که صفت او کمحرف بودن بود.
"در واقع آنها طبق برنامه خودشان میآمدند به بندها سر میزدند تا نظارت بکنند و از وضعیت زندانیان مطلع شوند …"گفتم نسبت به بقیه کمتر حرف میزد ….
وکیل حمید نوری: این مشکل ترجمه را ما بارها در این دادگاه شنیدهایم …. حالا مشکلی نیست. به آن برمیگردیم.
پیش از اینکه وکیل نوری سوال بعدیاش را از اشرفیان بپرسد، دادستان معترض شد و گفت که شاهد در اظهاراتش در نزد پلیس هم همین حرف امروز را زده اما رئیس دادگاه گفت که برداشت او هم همین است که اظهارات متفاوت هستند. توماس ساندر از دادستان خواست که اگر اعتراضی دارد بعدا پیگیری کند.
وکیل حمید نوری در ادامه از دومین برخورد اشرفیان با حمید عباسی (نوری) سوال کرد و گفت: «من مدعی هستم که شما در بازجویی پلیس به این ماجرا اشارهای نکردهاید ….»
حسن اشرفیان: بله، درست است. پلیس میگفت وقت کم است و من هم به این مورد و البته موارد دیگری اشاره نکردم.
وکیل نوری: شما به برخوردتان با حمید عباسی در زندان اوین پس از اعدامها هم اشاره نکردهاید…
حسن اشرفیان: نه! اشاره نکردم چون موضوع مهم و برجستهای نبود…
وکیل حمید نوری: اما پلیس به طور مستقیم و مشخص در این مورد از شما سوال کرده….
اشرفیان: بله، درست است. آنجا نگفتم شاید چون یادم نیامده بوده….
وکیل نوری: بسیار خوب. از این هم بگذریم و برویم سراغ روزنامهها. شما گفتید که از چهارم مرداد روزنامهها را قطع کردند ….
"او در ادامه گفت:«… بار دیگری که من حمید عباسی (حمید نوری) را دیدم، موردی بود که پس از ورزش جمعی برای ما پیش آمد"
حسن اشرفیان: ملاقاتها را قطع کردند و در همین مقطع هم روزنامهها را قطع کردند ….
وکیل حمید نوری: یعنی خرداد و تیر نبوده که روزنامهها قطع شدند؟
اشرفیان: نه، این مقطع از مرداد شروع شد….
در ادامه وکیل مدافع حمید نوری از رئیس دادگاه خواست تا بخش مربوط به اظهارات حسن اشرفیان در نزد پلیس درباره زمان قطع شدن روزنامهها خوانده شود. رئیس دادگاه اجازه داد و وکیل نوری این بخش را خواند که در آن اشرفیان گفته است زمان قطع روزنامهها خرداد و تیر بوده است. حسن اشرفیان در پاسخ گفت:
«نمیدانم اما فکر نمیکنم اینطور گفته باشم ….»
وکیل حمید نوری: یعنی این مورد هم اشتباه ترجمه است؟
حسن اشرفیان: شاید اما اصلا منطقی نیست که من چنین چیزی گفته باشم. (با خنده) این مورد دیگر معلوم و مشخص بوده ….
وکیل نوری: بله …، به نظر من هم منطقی نمیآید ….
در خلال این گفتوگو توماس ساندر، رئیس دادگاه، خطاب به وکیل مدافع حمید نوری گفت: «… اما به نظر میرسد در اینجا [اشاره به اظهارات در نزد پلیس] شاهد درباره موضوع دیگری حرف میزند. انگار موضوع روزنامه نیست. اگر چند خط پایینتر را نگاه کنید این معلوم میشود که احتمالا صحبت درباره چیز دیگری بوده است ….» وکیل حمید نوری گفت: من از موضوع روزنامهها میگذرم چون خیلی هم موضوع مهمی هم نبود و میروم سراغ سوال بعدی. رئیس دادگاه در پاسخ وکیل گفت: … اما من باید این را روشن کنم. چون حرفها نوشته شده، ممکن است منظور روشن بیان نشده باشد….
"در هواخوری حیاط زندان ورزش میکردیم که ناگهان ۲۰-۳۰ پاسدار از این در وارد حیاط شدند و مانع ورزش ما شدند"
رئیس دادگاه در ادامه با اعلام پایان روند دادرسی در نوبت صبح، ختم جلسه را اعلام کرد و گفت از ساعت ۱۳ به وقت محلی بازپرسی از حسن اشرفیان در صحن دادگاه در شهر دورِس آلبانی، با طرح سوالهای وکیل مدافع حمید نوری ادامه خواهد یافت.
با آغاز جلسه دادگاه حمید نوری در نوبت بعدازظهر، وکیل مدافع نوری به پرسیدن بقیه سوالهایش از حسن اشرفیان، زندانی سیاسی دهه ۶۰ و عضو سازمان مجاهدین خلق پرداخت.
او درباره وقایع روز هفتم مرداد سوال کرد و گفت: «آیا شما پیش از اینکه دو پاسدار بیایند و تلویزیون را ببرند، نماز جمعه را از تلویزیون دیدید؟»
حسن اشرفیان پاسخ داد:
تا جایی که یادم است بخش کوتاهی از آن را دیدیم. خطیب نماز جمعه گفت که دیگر زندانی مجاهد در زندانها نمیخواهیم و جمعیت خودشان هم شعار مرگ بر منافق دادند.
به دلیل مشکل در ارتباط میان دو سالن دادگاه در دورِس آلبانی و استکهلم سوئد، مترجم در ترجمه گفت آنطور که او میفهمد …. رئیس دادگاه به همین دلیل جلسه را برای لحظاتی قطع کرد تا مشکل فنی برطرف شود. پس از ارتباط مجدد، حسن اشرفیان پاسخی که داده بود را تکرار کرد.
وکیل حمید نوری پرسید: گفتید خطیب…. این خطیب نامش چه بود؟
حسن اشرفیان پاسخ داد:
این پیشنمازها عوض میشدند. من در بازجویی پلیس گفتم که موسوی اردبیلی بوده اما این روز جمعه هفتم مرداد، هاشمی رفسنجانی بوده و هفته بعدش موسوی اردبیلی بوده ….
وکیل مدافع حمید نوری در ادامه درباره وقایع روز ۸ مرداد سوال کرد و دیدههای حسن اشرفیان را به چالش کشید. او اظهارات اشرفیان در گفتوگو با جیویامآی (سازمان حقوق بشری) را با شهادتش در دادگاه تطبیق داد و گفت: «شما تاریخ ماجرای داود لشکری و فرغون و … را آنجا هفتم مرداد گفتهاید و اینجا هشت مرداد. چرا؟»
حسن اشرفیان در پاسخ گفت:
ممکن است من در تاریخ اشتباه کرده باشم.
"ما آنجا بودیم که به دلیل گرمای بدنمان، کوچکی آنجا و نبود هوا -درز زیر در را پوشانده بودند تا هوایی وارد نشود- به حالتِ نیمهبیهوشی افتادیم"الان هم این تردید وجود دارد که آن وقایع در هفت مرداد اتفاق افتاده باشد ….
وکیل مدافع حمید نوری: … اما شما در این گفتوگو به دو ملا هم اشاره کردهاید. یعنی گفتهاید دو لباس شخصی و دو ملا. این ملاها امروز در روایت شما نبودند. چرا؟
حسن اشرفیان: تا جایی که یادم است من حرفی از ملا یا آخوند نزدم.
چیزی که من دیده بودم چند لباس شخصی بود.
وکیل حمید نوری: یعنی شما با جیویامآی صحبت نکردهاید؟
حسن اشرفیان: چرا! من صحبت کردم اما تا جایی که یادم است من نگفتم دو ملا. این را باید از خودشان پرسید.
اشرفیان پیش از این در پاسخ به سوال دادستان گفت که به انگلیسی مسلط نیست و پیش از این، نگاهی به این گفتوگو با جیویامآی کرده اما آن را کامل و دقیق نخوانده است. وکیل مدافع حمید نوری سپس درباره وقایع روزهای بعد از حسن اشرفیان سوال کرد و از او توضیحات تکمیلی خواست. او همچنان گفتههای حسن اشرفیان به جیویامآی را با شهادتش در دادگاه مقایسه کرد و مواردی را که مدعی شد در آنها تناقض وجود دارد، مطرح کرد. حسن اشرفیان به سوالهای وکیل مدافع نوری پاسخ داد و درباره ماجرای کامیونهای حمل جسد هم گفت: «… این ماشینها ماشینهای یخچالدار نبودند ….»
وکیل مدافع نوری پرسید: فکر میکنید چرا کامیونها آمدهاند و آنجا ایستادهاند و چرا اینها باید در آنجا روی کامیون را چادر میکشیدند؟
رئیس دادگاه به این سوال وکیل مدافع حمید نوری اعتراض کرد و گفت: «شما دارید درباره فرضیات خودتان از شاهد سوال میکند و نمیتوانید این کار را بکنید.
"آنها اول اهمیتی ندادند اما بعد آمدند و کامبیز را کشیدند بیرون و ما شنیدیم که او را زدند"شما باید درباره مشاهدات شاهد و آنچه به دادگاه ارائه کرد سوال کنید.»
پس از این تذکر توماس ساندر، رئیس دادگاه، وکیل نوری سوالش را به شکل دیگری مطرح کرد. او پرسید: «آیا از جایی که شما بودید میتوانستید در پشت آمفی تئاتر را ببینید؟»
-حسن اشرفیان پاسخ داد: نه!
در اینجا رئیس دادگاه بار دیگر وارد گفتوگو شد و خواست که یک تصویر روشنتر از محل مورد نظر وکیل مدافع نوری پخش شود. به دنبال پخش این تصویر، بحث و گفتوگو میان رئیس دادگاه، شاهد و وکیل مدافع حمید نوری بالا گرفت و موضوع یک دیوار دیگر هم به میان آمد که در ماکت حاضر در دادگاه تعبیه نشده است. رئیس دادگاه در ادامه موقعیت مکانی حسن اشرفیان را برای وکیلان مدافع نوری در استکهلم توضیح داد تا تصویر روشنتری به دست بیاورند.
وکیل مدافع حمید نوری گفت این موضوع برایش روشن شده و سوال ندارد اما رئیس دادگاه به توضیح ادامه داد. صدای آه کشیدن وکیل نوری شنیده شد.
رئیس دادگاه در واکنش خطاب به وکیلان نوری گفت: «شما نیازی ندارید که آه بکشید. کافیست تمرکزتان را بگذارید روی موضوع و توضیحات من را بشنوید.»
پس از طرح این موضوع از سوی توماس ساندر، رئیس دادگاه، وکیل مدافع حمید نوری گفت آخرین سوالش درباره ظاهر نوری است و اینکه او چگونه لباس میپوشیده است.
حسن اشرفیان پاسخ داد:
او معمولا لباس فرمی را که اینها در زندان میپوشیدند به تن داشت؛ یک لباس خاکی و سبز. اما من چند باری هم او را با لباس عادی و شخصی دیده بودم گرچه در بازجویی پلیس کمتر به لباس شخصی اشاره کردم چون او لباس شخصی هم که میپوشید یک اورکت تنش میکرد که فرم نظامی داشت. برای همین هم در بازجویی کمتر از لباس شخصی او حرف زدم.
وکیل مدافع حمید نوری پرسید: منظور شما از یونیفرم زندان چیست؟ یعنی همان لباسی که پاسدارها تنشان بود؟
حسن اشرفیان در پاسخ گفت:
از نظر ظاهری بله. من این را در بازجویی گفتم اما بعدا که بیشتر دقت کردم فهمیدم مسأله بیشتر آن اورکت سبز بوده.
"… در نهایت هم پاسدارها یک تونل درست کردند؛ آن زمان یک سرپاسداری بود به نام محمودی یا معبودی"یعنی آن اورکت سبز بیشتر در ذهن من ثبت شده بود که گفتم لباسش نظامی (یونیفرم) بوده.
پس از این پاسخ اشرفیان، وکیل مدافع حمید نوری گفت که دیگر سوالی ندارد. رئیس دادگاه از حاضران در سالن دادگاه پرسید که آیا فرد دیگری سوالی دارد. پس از اینکه گفته شد کسی سوالی ندارد، صدای حمید نوری از سالن ۳۷ دادگاه استکهلم شنیده شد که گفت سوال دارد. وکیل او از دادگاه پنج دقیقه فرصت خواست تا پس از گفتوگو با موکلش برگردد و سوال او را مطرح کند. رئیس دادگاه موافقت کرد و دادگاه برای پنج دقیقه تنفس اعلام کرد.
پس از پایان تنفس، وکیل مدافع حمید نوری اعلام کرد که سوالی وجود ندارد. رئیس دادگاه از حسن اشرفیان تشکر کرد و گفت که بازپرسی از او تمام شده است. اشرفیان خواست تا دو نکته دیگر را بگوید اما قاضی گفت بازپرسی از او تمام شده و از او خواست تا از روی صندلی شاهد و شاکی بلند شود …. سپس چند جمله میان حاضران در دادگاه مطرح شد و رئیس دادگاه از حسن اشرفیان پرسید: «شما برای آمدن به اینجا تقاضای پول و غرامت دارید؟» حسن اشرفیان در پاسخ گفت: نهخیر! اشرفیان در ادامه از دادگاه و دولت سوئد تشکر کرد و جای خود را به اصغر مهدیزاده داد که بازپرسی از او در روز ۱۲ نوامبر به پایان نرسید.
ادامه دادگاه با شهادت اصغر مهدیزاده
اصغر مهدیزاده جمعه ۱۲ نوامبر / ۲۱ آبان در جلسه سیوهشتم دادگاه حمید نوری، دادیار سابق دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، بخش اصلی شهادت خود را در آلبانی ارائه داده بود.
"خلاصه پاسدارها شروع کردند به زدن ما که چشمبند داشتیم و من آنجا صدای حمید عباسی را شنیدم که میگفت بزنید این منافقها را و از این حرفها"او از جانبهدربردگان اعدامهای تابستان ۶۷ و از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین است. مهدیزاده گفت او را به حسینیه محل اعدامها بردهاند و شاهد اعدام دوستانش بوده است.
https://www.radiozamaneh.com/۶۹۲۵۳۰/رئیس دادگاه اعلام کرد که وکیلان حمید نوری سوالهای زیادی از اصغر مهدیزاده دارند. وکیل نوری با تأیید این نکته، پس از صحبتهای قاضی شروع به پرسیدن سوالهایش از اصغر مهدیزاده کرد.
پرسش او درباره وقایع داخل سالن مرگ است که اکبر مهدیزاده مدعیست آنها را دیده:
«۱۲ زندانی که از طناب دار آویزان بودهاند، ناصریان، عباسی (حمید نوری) و داود لشکری هم آنجا بودهاند. ناصریان دستور داده که زیر پای زندانیان را خالی کنند اما از نفر چهارم به بعد، افراد خودشان پایِ خودشان را از روی صندلی برمیداشتهاند و خودشان را به آسمان پرتاب میکردهاند. بعد پاسدارها آمدهاند و از بدنهای آویخته آویزان شدهاند تا اعدامشدگان زودتر تمام کنند ….»
وکیل مدافع حمید نوری درباره جزییات این صحنه از اصغر مهدیزاده سوال کرد و او گفت:
«تا جایی که یادم است ناصریان دو صندلی را زد ….»
وکیل مدافع حمید نوری پرسید: پس عباسی هم یک صندلی و لشکری هم یک صندلی را زدهاند و از صندلی چهارم به بعد هم که زندانیها خودشان خودشان را پرتاب کردهاند ….
وکیل نوری در ادامه به همین بخش از صحبتهای اصغر مهدیزاده در نزد پلیس پرداخت و گفت که شهادت شاکی و شاهد با اظهاراتش در نزد پلیس متفاوت است. رئیس دادگاه تناقض مورد نظر وکیل حمید نوری را کنترل کرد و به او اجازه داد اظهارات اصغر مهدیزاده در نزد پلیس سوئد را بخواند. بر اساس آنچه وکیل نوری خواند، مهدیزاده وقتی خودش این روایت را با پلیس در میان گذاشته، حرفی از عباسی و لشکری به میان نیاورده و گفته که ناصریان (محمد مقیسه) پنج-شش صندلی را انداخته. بعد پلیس از او درباره عباسی و لشکری پرسیده و او گفته که آنها هم بودهاند. وکیل مدافع حمید نوری در ادامه گفت: «این با چیزی که شما به دادگاه گفتید متفاوت است ….» اصغر مهدیزاده در پاسخ به ماجرای آمبولانس و برداشت وکیل مدافع حمید نوری از آن ماجرا اشاره کرد اما وکیل نوری حرف او را قطع کرد و گفت که به سوال پاسخ بدهد.
"اشرفیان در پاسخ گفت:«… شهریور سال ۶۷، به ما که ۵۲-۵۳ نفر بودیم که باقیمانده بودیم (قبل از آن ۲۰۰ نفر بودیم که شاید ۱۹۰ نفرمان اتهام مجاهدین داشتیم"او بار دیگر پرسید که چرا وقتی اصغر مهدیزاده این ماجرا را برای پلیس روایت کرده، ابتدا هیچ حرفی از عباسی و لشکری نزده اما بعد که پلیس درباره عباسی و لشکری پرسیده، او گفته که آنها هم بودند …. اصغر مهدیزاده در پاسخ گفت که باید فرصت کافی برای پاسخگویی داشته باشد. او شروع به تکرار روایتش کرد اما وکیل حمید نوری بار دیگر از اصغر مهدیزاده خواست که به سوال پاسخ بدهد و روایتش را از ابتدا تکرار نکند. در اینجا دادستان خواست تا وارد روندِ بازپرسی شود و نکتهای را مطرح کند که به نظرش کمک کننده است اما توماس ساندر، رئیس دادگاه اجازه نداد و گفت که دادستان میتواند در زمان طرح سوالهای تکمیلیاش به موضوع مورد نظر بپردازد. وکیل حمید نوری در ادامه گفت که از این موضوع میگذرد اما در بازجویی پلیس حتی به این مسأله هم اشاره نشده که پاسدارها از بدنهای آویخته، آویزان میشدهاند.
او خطاب به دادستان گفت که حالا اگر میخواهد جواب بدهد. او سپس باز به همین روایت برگشت و به یک مورد دیگر تناقض در صحبتهای اصغر مهدیزاده اشاره کرد و از رئیس دادگاه خواست تا این مورد را بخواند. رئیس دادگاه اجازه داد اما در ادامه صداهایی از وکیل مشاور اصغر مهدیزاده شنیده شد که باعث شد رئیس دادگاه شدیدا نسبت به موضوع تذکر دهد. او گفت وقتی اجازه میدهد بخشی از بازجویی خوانده شود، باید خوانده شود و اگر کسی نسبت به این موضوع اعتراض دارد، میتواند بعدا بگوید یا درباره آن سوال کند:
«من به نظم و ترتیب در کار اهمیت ویژه میدهم و این موضوع باید کاملا لحاظ شود.»
پس از گذر دادگاه از این فراز، وکیل مدافع حمید نوری نکته و سوالش را مطرح کرد و درباره شخصی به نام محمدرضا جوشقانی سوال کرد. اصغر مهدیزاده در پاسخ گفت که جوشقانی زمانی با مجاهدین و حتی در آلبانی بوده اما الان از او خبر ندارد….
وکیل حمید نوری در ادامه باز به روایت اصغر مهدیزاده از سالن اعدام پرداخت و گفت که این روایت تقریبا کلمه به کلمه در سایت مجاهدین (بدون نام مهدیزاده) آمده است و به نظر میرسد که او این روایت را از آنجا مطرح کرده است.
وکیل نوری سپس به کتاب ایرج مصداقی استناد کرد و گفت که ایرج مصداقی هم در کتاب خود این روایت را مورد تردید قرار داده و گفته است که چنین روایتی زاییده خیال است.
اصغر مهدیزاده در آغاز پاسخ به وکیل مدافع حمید نوری بار دیگر از دادگاه خواست تا به او وقت کافی برای پاسخگویی بدهد.
"از آن جمع بعد از اعدامها ۵۲-۵۳ نفر ماندند) … به ما گفتند وسایلتان را جمع کنید، چشمبند بزنید و بیایید بیرون"او سپس مدعی شد که ایرج مصداقی کتابش را بر پایه شنیدهها نوشته و به ماجرای محمدرضا جوشقانی هم اشاره کرد. او سپس ضمن حمله به ایرج مصداقی، او را متهم به توهین کردن به سازمان مجاهدین و همدستی با رژیم جمهوری اسلامی کرد:
«… به خاطر همین است که ایرج مصداقی به ما که اینجا هستیم توهین میکند، به سازمان ما و هر حرفی که پاسدارها و رژیم جمهوری اسلامی میزنند، ایرج مصداقی هم میزند و به ما و سازمان ما فحش میدهد و توهین میکند.»
وکیل حمید نوری گفت: بسیار خوب. باید جلو برویم. این داستان و روایتی که شما مطرح کردید، آیا از سوی سازمان مجاهدین در کتابی هم نوشته شده یا نه؟
مهدیزاده: با اجازه قاضی، سوالی که مطرح میکنید نمیتوانم با بله یا نه جواب بدهم.
وکیل حمید نوری: من فقط میخواهم بدانم آیا این روایت در کتابی هم چاپ شده یا نه؟ پاسخ یا بله چاپ شده است، یا نه، چاپ نشده.
یا شما نمیدانید ….
مهدیزاده: آنجا به روایت از من منتشر شده. یعنی یک نفر آن را از من شنیده و خودش آن را نوشته. یعنی با من مصاحبه نشده بلکه حرف من را شنیدهاند و بعد نوشتهاند.
وکیل حمید نوری در ادامه درباره اشاره اصغر مهدیزاده به دو راهرو (راهروی اصلی و راهروی مرگ) سوال کرد و مهدیزاده پاسخ داد.
وکیل مدافع نوری در ادامه سوالهای خود از اصغر مهدیزاده، از او پرسید: «ما در روایت شما میرسیم به نهم مرداد که شما در راهروی مرگ بودید ….»
اصغر مهدیزاده: راهروی هیأت مرگ …. ما را از فرعیمان آوردند و با گذر از اینجا (روی ماکت نشان داد) آوردند به راهروی هیأت مرگ.
وکیل مدافع حمید نوری: اما در گفتوگوی شما با جیویامآی، شما نگفتهاید که روز نهم مرداد هم شما را به راهروی مرگ یا راهروی هیأت مرگ بردهاند.
اصغر مهدیزاده: من با جیویامآی چندین ساعت مصاحبه کردم اما آنها خلاصه آن را منتشر کردند.
وکیل مدافع نوری در ادامه درباره تاریخ اعدام یک زندانی به نام “کاظم صنعتفر” در روایت اصغر مهدیزاده سوال کرد.
"وقتی رفتیم ما را بردند به بند ۱۳ که بقیه زنده ماندگان و جانبهدر بردگان از قتلعام هم آنجا بودند"این تاریخ هم در کتاب ایرج مصداقی و هم در کتاب محمود رویایی به شکل دیگری ضبط شده است. مهدیزاده در پاسخ گفت تا جایی که میداند صنعتفر را روز ۱۰ مرداد اعدام کردهاند …. او همچنین گفت که ایرج م
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران