پهلوانی که عشق، جوان مرگش کرد/ عکس

پهلوانی که عشق، جوان مرگش کرد/ عکس
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۷ شهریور ۱۴۰۱

از کودکی و نوجوانی پهلوان اکبرخان، خاطره‌ای روشن و قابل استناد ثبت نشده است. با این حال برخی تهران‌شناسان، اشتراک نظر دارند که اکبرخان در خانواده‌ای پرورش یافته که پایه اصول تربیتی در آن «مذهب»، «جوانمردی» و «ورزش» بوده است؛ اصولی که به‌طور حتم او را به گود زورخانه کشانده و مسلک بخشندگی آموخته است.

۱۲۹۰ زاد روز پهلوان اکبرخان پامناری است.

۱۳۳۰ تاریخ تقریبی وفات پهلوان اکبرخان پامناری روایت شده است.

بچه‌ سنگلج

از زندگی کوتاه پهلوان «اکبرخان پامناری» جز چند خاطره دور و محو همراه تعدادی عکس سیاه و سفیدِ که فرسودگی کاغذ و زردی گذر زمان، بی‌کیفیتشان کرده، چیزی باقی نمانده است و کسی از تاریخ فوت این پهلوانِ خوش‌نام، اطلاع دقیقی ندارد و فقط برخی از بازماندگان سببی و نسبی او، آن را به‌صورت تقریبی به حدود سال‌های ۱۲۹۰ و ۱۲۹۱ نسبت می‌دهند. سال‌هایی که در دوره سلطنت قاجار، «پامنار» به‌عنوان یکی از گذرهای اصلی محله «سنگلج»، مرکزیت سیاسی داشت و رونق اقتصادی - اجتماعی‌اش، آوازه‌ای بلند به گوش طهران‌نشینان و سایر افراد در شهرهای مختلف رسانده بود. اکبرخان، فرزند «حسن» نیز در یکی از خانه‌های کاه‌گلی همین گذرِ مهم، متولد شد و چون آن زمان «اداره سجل احوال طهران» به‌صورت گسترده، فعالیت نمی‌کرد، شهرت خانوادگی (نام خانوادگی یا فامیلی) او را از نام گذر پامنار برگزیدند. نقطه پایان زندگی کوتاه این پهلوانِ خوش‌آوازه را حدود سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ می‌دانند.

"نقطه پایان زندگی کوتاه این پهلوانِ خوش‌آوازه را حدود سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ می‌دانند"پیکر او بعد از این مرگِ زودهنگام در محوطه امامزاده یحیی(ع) به خاک سپرده شد که البته اکنون از مزار و سنگ قبر او اثری باقی نمانده است.

پهلوان و دخترک مستور در چادر با روبنده

از چگونگی مرگ پهلوان اکبرخان چنین روایت است که یکی از تجار و کاسبان مشهور محله پامنار عزم سفر به مکه و زیارت خانه خدا می‌کند. سفری که آن سال‌ها با توجه به محدودیت‌های فراوان، اغلب ۵ تا ۶ ماه به طول می‌انجامید. به سبب همین طولانی بودن زمان سفر، تاجر پامنار، خانه و خانواده خود را به رسم امانت و با خیالی آسوده، به پهلوان اکبرخان می‌سپارد. این امانت و مسئولیت از جانب پهلوان اکبرخان پذیرفته می‌شود. پهلوان، هر روز، ساعت مشخصی، دَرِ خانه تاجر را «دَق‌الباب» می‌کرد و پشت به آن می‌ایستاد و از اهل خانه، حاجت و نیازشان را جویا می‌شد تا در حد توان برآورده کند.

یکی از روزها در همین آمد و شدها، در گذرِ راسته بازار بزازها، دختری مستور در چادر سیاه با روبنده‌ای سفید می‌بیند که دستپاچه در حال عبور از گذر است. پهلوان اکبرخان، این دستپاچگی را «حیا» تعبیر می‌کند و یک دل نه صد دل عاشق می‌شود؛ بی‌آنکه چهره‌ای از دخترک دیده باشد یا او را بشناسد.

عشق، جوان‌مرگش کرد

پهلوان اکبرخان پامناری از ابراز و پیگیری عشقِ ناگهانی خود به‌رغم غصه فراوان، خودداری می‌کند، شاید چون آن را مغایر با مسلک پهلوانی می‌دانست. تا اینکه تاجر پامناری از سفر مکه، باز می‌گردد. پهلوان نیز برای خوش‌آمدگویی و تحویل امانت با جمعی از اهالی محل به دیدار تاجر می‌رود. در این دیدار متوجه می‌شود دخترک دستپاچه گذرِ راسته بازار بزازها، دُختِر کوچک تاجر از حج بازگشته است! این شاید همان دلیل اصلی پهلوان اکبرخان پامناری، برای سکوت در عشق بود.

"سفری که آن سال‌ها با توجه به محدودیت‌های فراوان، اغلب ۵ تا ۶ ماه به طول می‌انجامید"همان دلیلی که اگر پهلوانان دیگر هم جای او بودند، به اعتبار یا جبر، سکوت اختیار می‌کردند تا اهالی محل از آن به «چشم ناپاکی» یا «نادرستی در امانت‌داری» یاد نکنند. داغ این عشق به‌تدریج جانِ پهلوان اکبرخان را تحلیل برد و چنان افسرده و گوشه‌گیرش کرد که در حدود ۴۰ سالگی (کمی کمتر یا کمی بیشتر) به نقل از نوچه‌هایش که در قرابت او کم‌وبیش از احوالش آگاه شده بودند، مرگ را پذیرفت.

آیین جوانمردی

قهوه‌خانه و زورخانه‌ایی برای گره‌گشایی

او در دوره جوانی، ۲ قهوه‌خانه، یکی در انتهای خیابان پامنار نزدیک «سه‌راه دونگی» و دیگری در ضلع جنوب‌شرقی سبزه‌میدان (به گواه برخی از قدیمی‌های محل، جایی که بعدها، حاج حسن شمشیری آن را می‌خرد و رستوران معروف شمشیری را راه می‌اندازد) ساخت تا در گعده‌نشینی‌های اهالی گذر و خیّران بازار از نیازمندان به‌ویژه یتیمان دستگیری شود. یتیمی نبود که پهلوان اکبر از او غافل شود. دیری نپایید «قهوه‌خانه‌های پهلوون اکبر» نشانی سرراستی برای بسیاری از گرفتاران و مسافران در راه مانده شد. پهلوان اکبرخان، کمی بعد، زورخانه‌ای حوالی همان سه‌راه دونگی نرسیده به کاروانسرای «تفرشی‌ها» ساخت.

سفره‌دار و مهمان دوست

پهلوانان را به مرام و سلوک مهربانی می‌شناسند.

سلوکی که پهلوان اکبرخان پامناری را نیز میان پامنارنشینان، شهرتی نیک بخشید. اکبرخان، عادت به برپایی مراسم گلریزان در زورخانه‌اش داشت. فقط کافی بود نوچه‌هایش خبر می‌رساندند که فردی دستش تنگ است یا مظلومی آهش از ظلم برخاسته یا گرفتاری دربند مصیبت افتاده یا یتیم و در راه مانده‌ای، کمک می‌خواهد، آن وقت بود که شالِ کمر سفت می‌کرد و به میدان می‌رفت تا گلریزان را رونق بخشد. پهلوان اکبرخان هر روز به کارگران و نوچه‌هایش سفارش می‌کرد از محرومان، قِرانی برای خوراک یا جای خواب، ‌طلب نکنند و احترام و عزت‌شان را محفوظ بدارند تا آن هنگام که نیازشان رفع و رزق و روزی سوی‌شان روان شود. «سفره‌داری» و «مهمان‌دوستی» نیز از دیگر ویژگی‌هایی است که بازماندگان و خویشاوندان این پهلوان دوره قاجار به او نسبت می‌دهند.

زنگ و ضرب

تربیت نوچه‌های جوانمرد

زورخانه اکبرخان در سه‌راه دونگی، یکی از مهم‌ترین زورخانه‌های زمان خودش بوده که خیّران و پهلوانان بسیاری به آنجا رفت‌وآمد داشتند.

"به سبب همین طولانی بودن زمان سفر، تاجر پامنار، خانه و خانواده خود را به رسم امانت و با خیالی آسوده، به پهلوان اکبرخان می‌سپارد"افراد سرشناس و نامدار نیز پاتوق‌شان همین زورخانه بوده است. افرادی از شاهزاده آقا عزیز قاجار گرفته تا یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی که همگی دوستدار مسلک پهلوانی و فتوتِ اکبرخان پامناری شده بودند. آموزش به جوانان و علاقه‌مندان این رشته ورزشی، یکی دیگر از فعالیت‌های مستمر اکبرخان بوده که تعداد زیادی از جوانان را با روحیه جوانمردی، پرورش داده است. جوانانی که بعد از اکبرخان تا مدت‌ها نام او را زنده و راه او را روشن نگه داشتند. از زورخانه پهلوان اکبرخان پامناری یک عکس دسته‌جمعی با حضور او و سایر پهلوانان محله و شهر باقی مانده است که می‌توان آن را در کنار چند قاب عکس قدیمی در زورخانه‌های معروف محله پامنار دید.

پهلوان هیئتی

سفره‌ای گشاده و فراخ داشت تا همسایه‌ای گرسنه روز را شب نکند.

در این بازگویی روایت‌ها و نَقلِ قول‌ها، «دستمال ابریشمی بزرگ» برای رساندن خوراک به پشت دَرِ خانه فقرا و «زنجیر بلند یزدی» برای دفاع از ناموس در برابر متجاوز، بیشترین فراوانی تکرار را دارند. جوانان را به ورزش و کباده‌کشی تشویق می‌کرد تا هم سلامت بمانند و هم گذرهای محله، امن باشد. در مناسبت‌های مختلف مذهبی، هیئت و تکیه به راه می‌انداخت و عزاداران را هر عاشورا و تاسوعا از پامنار به چهارسوق بازار راهی می‌کرد. رسم داشت، «دوستکامی یادوزکومی»‌های مسجد امام در بازار بزرگ را پُر از شربت کند تا جان عزاداران حسینی تازه شود.

۲۳۳۲۳۳

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری دانشجو - ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
صدای آلمان - ۲ فروردین ۱۴۰۰
خبر آنلاین - ۷ شهریور ۱۴۰۱
کلمه - ۴ شهریور ۱۳۹۹
باشگاه خبرنگاران - ۱۴ تیر ۱۴۰۰
خبر آنلاین - ۱۸ مرداد ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
خبرگزاری دانشجو - ۱۲ دی ۱۴۰۰