برگهایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار، بخش نهم ـ الف، کدام جبهه ملی شاپور بختیار را اخراج کرد، علی شاکری زند - Gooya News
بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛
راه امروز و آیندهی ایران
در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، در دورانی که این امور در جریان بود، جبهه ملی، بهدنبال فترتی که در نتیجهی استعفای همهی اعضای شورای آن در ۱۳۴۲ در کار سازمانیاش رخدادهبود، هنوز نتوانستهبود بار دیگر به سازمانی که بر اساس دموکراسی درونی دقیقی اداره میشد تبدیلشود؛ نه هیأت اجرائی واقعی داشت، و بر خلاف آنچه مطبوعات بنا به سبک کار غیرمسئولانهی خود مینوشتند، نه دبیرکل، و، بالأخره، نه شورایی که اعضای آن بنا بر رسوم تشکیلاتی رعایتشده در کنگرهی اول، انتخاب شدهباشند. درست به همین علت بود که در خرداد ماه ۱۳۵۶، سران نهضت ملی نمیتوانستند به نام جبهه ملی اعلامیهای صادرکنند، و به این جهت نیز بود که وقتی خواستند بار دیگر توجه شاه را به نتایج خطرناک ادامهی حکومت فردی و تخطی از قانون اساسی در وضع کشور جلبکنند به نوشتن آن نامهی سرگشادهی سهامضائی تاریخی متوسل شدند؛ نامهای که سران نهضت آزادی نیز، که در نگارش آن شریک بودند، ابتدا قرار بود آنرا امضاءکنند اما به علت اختلاف بر سر تعداد و هویت امضاءکنندگانی که آنها پیشنهاد میکردند، سرانجام (گویا بهتوصیهی آیتالله زنجانی) بدون امضاء سران نهضت آزادی، و نیز بهعلت موجود نبودن یک تشکیلات رسمی جبهه ملی با امضاءهایی از جبهه ملی اما بدون ذکر سمت تشکیلاتی و نسبت امضاءکنندگان با جبهه ملی، که رسماً هم وجودنداشت، منتشر شدهبود! بنا بر این دلائل میبینیم که اکثر آنچه امروز صاحبنظران، از روزنامهنگاران گرفته تا مفسران وقایع آن سال و یکسالهی پس از آن، دربارهی سمتهای مردان قدیمی جبهه ملی در آن مینویسند تقریبی و فاقد دقت تاریخنگارانهای است که برای فهم جایگاه و نقش واقعی آنان ضرورت دارد۱.
همین فقدان ترتیبات سازمانی نیز سببشدهبود که در آبان و آذر همان سال ۵۶ دکتر بختیار بکوشد تا با کمک داریوش فروهر از حزب ملت ایران و رضا شایان از جامعهی سوسیالیستها و مشارکت خود وی از حزب ایران تشکلی به نام اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران را بوجودآورد۲. آنان همچنین کوشا بودند که در این کار نهضت آزادی را نیز شرکتدهند، اما در این بخش از کوشش خود موفقیتی کسب نکردهبودند. در این ماجرا در میان سران سنتی جبهه ملی، یا به عبارت دیگر، حزب ایران، ابتکار در دست شاپور بختیار بود. از طرف دیگر مهندس بازرگان و دوستانش در صدد بودند که تشکلی بنام جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر بوجودآورند.
"آنان همچنین کوشا بودند که در این کار نهضت آزادی را نیز شرکتدهند، اما در این بخش از کوشش خود موفقیتی کسب نکردهبودند"در این وقت بود که دکتر سنجابی از همکاری با اتحاد نیروهای جبهه ملی خودداریکرد و ترجیج داد به آن تشکل حقوقبشری بپیوندد و تنها زمانی از آنان روگردان شد و باز به سوی تشکیل دهندگان اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران بازگشت که مهندس بازرگان به ریاست آن جمعیت حقوق بشر که وی نیز کاندیدای آن بود انتخابگردید. با اینکه جلسات و فعالیتهای این تشکل از میانهی مهرماه ۵۶، یعنی دو ماه پس از نامهی سرگشاده به شاه، آغازشدهبود، دکتر سنجابی به استثنای حضور در یک جلسه که در ابتدا برای پایهگذاری این تشکل برگذار شدهبود، دیگر آنجا دیدهنشد و تنها از میانهی مردادماه ۵۷ بود که نام وی بار دیگر در میان شرکتکنندگان جلسات (اتحاد نیروهای جبهه ملی) دیدهمیشود. سپس، درجلسهای که در تاریخ ۲۱ این ماه در منزل حاجی مانیان تشکیلمیشود دربارهی تشکیل یک شورای موقت بحث صورتگرفته، هیأتی پنج نفره مرکب از دکتر سنجابی، دکتر شاپور بختیار، داریوش فروهر، مهندس کاظم حسیبی و دکتر اسدالله مبشری به عنوان هیأت اجرائی موقت انتخاب میشود۳. نتیجه این که در تشکیل آنچه از این پس، بنا به گذشتههای طولانی، از نو به همان نام جبهه ملی خواندهشد دکتر سنجابی سهم مهمی نداشت و اگر دکتر صدیقی هم عضو رسمی آن نبود درست به این دلیل بود که این تشکل هنوز کاملاً جای آن تشکیلاتی را که کنگره را برگذار کردهبود نگرفتهبود. پس اولا، ً این که پس از دعوت شاه از دکتر صدیقی به تشکیل دولت ملی دکتر سنجابی در اعلامیهای ادعاکرد که او سالها بوده که در جبهه ملی عضویت نداشته نادرست بوده، زیرا این تشکیلات که هنوز هم گسترده نشدهبود، بسیار جدید بود و گذشته از این دکتر سنجابی هم خود پس از مدت زیادی نوسان و تردید به آن پیوستهبودهاست!
دکتر صدیقی با همهی اعتبار اخلاقی و سیاسی که به عنوان قائممقام نخست وزیر در دولت دوم مصدق داشت و مقام دانشگاهی و علمی شناختهشدهی وی، پس از آن که شاه بیشتر شروط وی را پذیرفت و او خود را برای تشکیل هیأت دولت خویش، که بختیار را نیز برای عضویت در آن در نظر گرفتهبود۴، آماده میکرد، هنگامی که این جبهه ملی نوساخته، از زبان دکتر سنجابی، به وی پشتکرد، بسیار ناامید شد.
سخنان بسیاری که از او دربارهی «بیسوادی» خمینی و خیالات خطرناک ملایان در گرفتن قدرت سیاسی نقلشده نشان میدهد تا چه اندازه وی نگران حوادث شومی بوده که در انتظار کشورقرار داشت و چگونه آماده بوده که همهی نام و آبروی خود را بهیکباره در راه پیشگیری از این خطرها فدا سازد؛ و در عین حال میبینیم چگونه تنی چند یاران نیمهراه، به انگیزه هایی که شخصی بودن آنها آشکارا به چشم میخورد با محرومساختن او از یاریهای لازم و حملههای تنگنظرانه وی را از انجام وظیفهی حساس تاریخیاش بازمیدارند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران