هفته هنر و فرهنگ؛ شهر خسته و تعطیل، همصدا با کابل، بیا پل بزنیم

هفته هنر و فرهنگ؛ شهر خسته و تعطیل، همصدا با کابل، بیا پل بزنیم
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۳۰ مرداد ۱۴۰۰

هفته هنر و فرهنگ؛ شهر خسته و تعطیل، همصدا با کابل، بیا پل بزنیم

  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۲ ساعت پیش

هفته عزا، سیاه پوش نوحه خوانان در گذر، و داغدار مرگ نام‌های بزرگ، صفدر تقی‌زاده، فرشته طائرپور، هرمز فرهت، پرویز کردوانی. و خانم معلمی که شاگردانش تبلت نداشتند، به پارک بردشان و کرونا گرفت، پرستارانی که تا لحظه آخر ترانه خواندند برای مبتلایان و سرانجام کرونا دامانشان گرفت. از دور دشت هنر زرد غم‌انگیز و از نزدیک این نام‌های خون به دل. تا صدای شیون از کابل بلند شد، فریاد بلند شد که نجیب شاعر گفت هر کجا مرز کشیدند شما پل بزنید… دیگر انگار حرف از پنجره رو به تحمل نماند که خبر کابل، تهران واکسن و کرونا را و کمبود آب و برق، اعتماد به دولتی که پشتش به جای دیگرست و نیاز به اعتماد مردم ندارد، همه را به عقب راند و شد قصه خون دل برای کابل و برای زنان افغانستانی که اینک در قلب توجه جهان نشسته‌اند. چه فایده آن قهرمان را بگو که به طیاره نظامی آمریکا دخیل بست و از آسمان رها شد.

منبع تصویر،

H.Heidari

توضیح تصویر،

برای اسیران افغان

در یک روز هزاران فیلم از کابل، هرات، قندهار و مزار شریف رسید.

"و خانم معلمی که شاگردانش تبلت نداشتند، به پارک بردشان و کرونا گرفت، پرستارانی که تا لحظه آخر ترانه خواندند برای مبتلایان و سرانجام کرونا دامانشان گرفت"عروسی بود. مردی می‌خواند از صفای بیدل و زنانی می‌رقصیدند، داماد و عروس گل به بر، شادان و شیک بودند که خبرشان شد طالبان به ارگ رسیدند و صاحب ارگ رفت تا مبادا به سرنوشت دکتر نجیب گرفتار آید. ساعتی بعد همه گویی چاره جز گریختن نداشتند. آن صد نفر که رفتند تا به طیارات آمریکا بند شوند، فقط بخشی از ماجرا بود.

صدای زنی می‌آمد که فریاد می‌کرد مگر ما چه کرده بودیم که به این سختی گرفتار آمدیم.

و یکباره در ایران انگار تمام فضای مجازی و ماهواره‌ای مشغول به فیلم‌هایی شد که می‌رسیدند و بی‌آن که خونریزی و درگیری باشد و باز مدرسه‌ای منفجر شده باشد، اما بی ‌این‌ها عزاداری بود. گویا همه می‌دانستند چه در انتظار است.

این هفته‌ای غریب بود. قصه‌اش هم جور دیگری است.

منبع تصویر،

Maryam Zandi

توضیح تصویر،

کابل در غیاب طالبان

اهل قلم و طالبان

روزنامه‌ها تعطیل و اهل فرهنگ جایی جز شبکه‌های مجازی برای فریاد ندارند.

بلقیس سلیمانی خالق قصه‌های تلخ و شیرین با این عنوان که چرا ادعای طالبان را نمی‌پذیریم، نوشته:

"طالبان از زمان به قدرت رسیدن مدام می‌گویند تغییر کرده‌اند اما مردم ادعای آنها را نمی‌پذیرند. چرا؟ ما مردم ایران به این دلیل ادعای طالبان را نمی‌پذیریم که تجربه انقلاب اسلامی و وعده‌های آن را در سال پنجاه و هفت پشت سر داریم.

"چه فایده آن قهرمان را بگو که به طیاره نظامی آمریکا دخیل بست و از آسمان رها شد.منبع تصویر، H.Heidariتوضیح تصویر، برای اسیران افغاندر یک روز هزاران فیلم از کابل، هرات، قندهار و مزار شریف رسید"سخنان امام خمینی در پاریس و فرمان ایشان را مبنی بر تشکیل یک دولت موقت فکل کرواتی، به خوبی به یاد داریم. آن روزها وعده‌های شیرین سیاسی و اقتصادی روحانیون و انقلابیون را باور کرده بودیم و آن قدر ذوق‌زده شده بودیم که می‌خواستیم ملکوت اعلی را نه در داخل مرزهای خود که در کل کره ارض ، همین جا و هم اکنون ،مستقر کنیم. اما عملا چیزی که پیاده شد نه تنها به ملکوت اعلی شباهتی نداشت که بیراه نیست اگر بگوییم تا پشت دروازه‌های دوزخ سقوط کردیم."

خالق رمان‌های سگ سالی (۱۳۹۹) و تخم شر (۱۴۰۰) در ادامه نوشته: "مردم افغانستان هم به این دلیل ادعای طالبان را نمی‌پذیرند که بیست سال برای فراموش کردن آنچه در دولت طالبان کشیده بودند، بسیار کم بود و هست. مضاف بر این در طی بیست سال گذشته هم نگذاشتند آب خوش از گلوی مردم پایین برود. و سرانجام این که: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد، برای همین این چند روز ایرانی‌ها از خود افغانستانی‌ها بیشتر نگران به قدرت رسیدن طالبان بودند."

مجتبی تقوی‌زاد در پست تلگرام خود نوشته: مثل آدمی شده‌ام که آتش گرفته.

اگر بایستد، می‌سوزد. اگر بدود، بیشتر می‌سوزد...

صابر ابر سرود: همسایه‌ام. "قوت قلب" می‌خواست و من و ما نداشتیم .همین دو کلمه ما را آباد می‌کرد...نداشتیم...نداشتیم...نداشتیم.

منبع تصویر،

morvarid

توضیح تصویر،

ماهنامه‌های خواندنی

گزیده‌ای از مجلات هفته

پوریا سوری در سرمقاله مجله وزن دنیا نوشته: "روزهای سیاهی در راه است، روزگار پرادباری که..." قرار بود عمری دراز نداشته باشد. اما به طول انجامیده و حالا عمر نسلی دیگر را در این "کشاکش اندوهبار" به گرو گرفته است. هر گوشه‌ای که دست می‌گذاری دردی و هر انسانی زخمی به جان دارد.

"مردی می‌خواند از صفای بیدل و زنانی می‌رقصیدند، داماد و عروس گل به بر، شادان و شیک بودند که خبرشان شد طالبان به ارگ رسیدند و صاحب ارگ رفت تا مبادا به سرنوشت دکتر نجیب گرفتار آید"بدیهیات حیات در طاعونی ادامه‌دار، آنچنان از دسترس خارج است که زنده ماندن بزرگترین دستاورد این نسل شده است.

به تاکید این مقاله: نگاهی به هجوم رقت‌انگیز ما مردمان به سوی هر آن چیزی که نشانه‌ای از بخت خوش دارد، حماسی‌ترین تصویری است که به چشم می‌آید و بدا که به چشم‌انداز دائمی سال‌های اخیرمان بدل شده است.

سردبیر رسانه شعر افزوده: همه چیز درحال نابودی است. پیرانمان به شعبده‌ی طاعون می‌میرند و جوانانمان به دسیسه‌ی آن. خسته از همه چیز و همه کس، خسته از این زندگیِ سلحشورانه‌ی تحمیلی، عامه‌ی مردم به دنبال گوشه‌ی امنی می‌گردند که فقط زندگی کنند؛ بدون هیچ پیشوند و پسوندی. شاعران هم لابد.

نومیدی در افق

مهدی دریسپور در سرمقاله مشق فردا نوشته: جامعه ایران، بر خلاف سـال‌های گذشته، به نظر می‌رسد از پذیرش نسخه‌های تدریجی گریزان است. بــه بیان دیگر، پیوسته با "نه"هایش راه را بر تأثیرگذاری گفتمانها بسته و خود، هنجارها و آینده‌اش را تخیل می‌کند و به سمت ساختن آنها پیش می‌رود.

این وضعیت در نگاه نخست تصویری مثبت از "عاملیت" جامعه ایران و شهروندانش به دست می‌دهد.

به نوشته مدیر مجله مشق فردا: اصلی‌ترین سویه منفی یا آسیب این وضعیت، از میان رفتن درکی صحیح ومنطقی از راهبردها و در نتیجه، فقدان افق است. سیاستهای پولی و بانکی، الگوی اقتصاد سیاسی و شیوه استحصال از منابع طبیعی و همچنین راهبردهای سیاست داخلی و خارجی کشور، وضعیت تاریخی و افقی منحصربه فرد را تصویر می‌کنند. اما انعکاس و ردپای این وضعیت درگفتمان سلبِی اکنون جامعه ایران نیز به وضوح مشاهده می‌شود تــا حدی که میتوان از نوعی "بی افقی" و "ناوضعیت" سخن گفت. میتوان مدعی شد اکنون "گفتمان قدرت" و "گفتمان حاشیه قدرت" به دو روی یک سکه بدل شده‌اند و ناخودآگاه یکدیگر را بازتولید می‌کنند.

دستکم چین

محسن امین‌زاده در آغاز مقاله‌ای درباره چین و کره شمالی نوشته: حتی تصور اینکه در ایران کسی استراتژی کسب قدرت ملی و توسعه اقتصادی کره شمالی، فقیرترین کشور مسلح جهان را موفق بداند، مایه شگفتی است، اما کسانی هستند که گاه موفق میشوند این باور بی‌خردانه را حتی وارد فرایندهای تصمیم گیری کشور کنند.

"و یکباره در ایران انگار تمام فضای مجازی و ماهواره‌ای مشغول به فیلم‌هایی شد که می‌رسیدند و بی‌آن که خونریزی و درگیری باشد و باز مدرسه‌ای منفجر شده باشد، اما بی ‌این‌ها عزاداری بود"آنان با نادیده گرفتن زندگی مرگبار مردمان کره شمالی، ستایشگر مقاومت حاکمانش در برابر آمریکا هستند. از رژه باشــکوه نظامیانش، نمایش موشکهایش، آزمایش هسته‌ایش و عکس یادگاری رهبر جوانش با دونالد ترامپ به وجد می‌آیند.

معاون وزارت خارجه دولت اصلاحات افزوده: مسلماً ایران یک کشور نفتی است و تا زمانی که بتواند بخشی از نفت و گاز خود را به شکلی صادر کند، با وضعیت به شدت فلاکتبار و فقر مطلق کره‌شمالی فاصله خواهد داشت و مسلماً ملت آزاده ایران را نمی‌توان مانند مردمان کره شمالی از هر نوع آزادی فردی و اجتماعی و دسترسی به رسانه آزاد محروم و با توهم هماوردی با آمریکا، سرگرم کرد، اما با وجود این تفاوتها، در ایران بخشی از جناح تندرو اصولگرا و دولت پنهان، واقعاً حکمرانی مطلقه رهبر جوان و نظامیان کره شمالی را می‌پسندند.

در ادامه مقدمه مقاله در مشق فردا آمده است: اصولگرایان که اگر در شرق جغرافیایی به‌دنبال یافتن الگویی اقتدارگرایانه برای توسعه ایران هستند، حداقل بین حکومت اقتدارگرای مطلقه موروثی و بی‌خرد کره شمالی و حکومت اقتدارگرای دارای خرد بوروکراتیک جمهوری خلق چین، دومی را انتخاب کنند.

منبع تصویر،

Bukhara Mag

توضیح تصویر،

صفدر تقی‌زاده (۱۳۱۱ -۱۴۰۰)

آن‌ها دو تن بودند

برای کسانی که از دهه چهل و زودتر از آن کتابخوان شدند دو نام همراه به گوش می‌رسید محمدعلی صفریان و صفدر تقی‌زاده، که نامشان پشت هر کتاب که بود، نشان از آن داشت که کتاب معتبری است و خوب هم ترجمه شده است. آن دو هر از آبادان و محیط صنعت نفت آمده بودند و در همان جا انگلیسی خوب یاد گرفته بودند منتها صفریان هم بزرگتر بود و هم بر اساس نظر اهل خبره با لهجه‌های انگلیسی و آمریکایی هم آشنا بود و سخن گرفتن به زبان رایج حکایت از تسلط بر آن داشت.

صفریان ۴ سال بزرگ‌تر از همکار و دوست خود بود و دنیا دیده‌تر. زمانی برای تحصیل در رشته خبرنگاری به انگلستان اعزام شد. با این همه در بازگشت از کاردیف، در ایران خبرنگاری نکرد.

اما صفدر زمانی که از آبادان به تهران منتقل شد - اوایل دهه چهل - همین قدر که اولین کتابش ترجمه مشترکشان را منتشر کرد که ترجمه نمایشنامه‌های کوتاهی بود، نام‌آور شد.

تقی‌زاده تا آن هنگام چند قصه نوشته بود و ترجمه‌هایی هم در آستین داشت. سال ۴۵ هم نشر نیل اوج گرفت و هم مترجمان همشهری. با کتاب چرخ و فلک آرتور شنیستلر، کتاب‌ها را اول کار عضو جوان تیم انتخاب می‌کرد و قرارشان این بود که هر کدام روزی سه صفحه ترجمه کنند و به دیگری بدهند و او تصحیح کند.

عجب آن‌که آن دو هیچ اختلافی با هم نیافتند. صفدر تقی‌زاده شرط ادب و احترام به جا می‌آورد و در اصل سخت‌گیر نبود و همواره به دادن خشنود بود. پس از چندی راه دولت خود در پیش گرفت و در دانشگاه مشغول تدریس زبان انگلیسی شد و این کاری بود که تا سال‌های آخر عمر ادامه یافت.

کارهای درخشان آن دو آنا کریستی نوشته یوجین اونیل و اهریمن پیر پرل باک شد.

"قصه‌اش هم جور دیگری است.منبع تصویر، Maryam Zandiتوضیح تصویر، کابل در غیاب طالباناهل قلم و طالبانروزنامه‌ها تعطیل و اهل فرهنگ جایی جز شبکه‌های مجازی برای فریاد ندارند"آن‌ها ۲۰ سال این همکاری را ادامه دادند و با رخ دادن انقلاب محمدعلی صفریان معذب‌تر بود و عزم مهاجرت به آمریکا کرد. اما افسردگی شدید دوری از وطن، مانع از آن شد که در دو سالی که زنده ماند کتابی ترجمه و کامل کند و همان جا درگذشت.

تقی‌زاده بعد از آن به فعالیت خود ادامه داد، با مطبوعات همکاری بیشتر کرد و بر کتاب‌های خود افزود و یک دو باری هم قصد نوشتن رمان کرد. در همه سال‌ها در دانشگاه‌های مختلف زبان انگلیسی تدریس کرد. بخش‌های ادبی مجلات را با تعهد و پیگیری اداره می‌کرد و داوری جوایز مختلف ادبی را به عهده می‌گرفت. تا آخر عمر خوشرو و شاد بود.

مگر همین سال که ابتدا فرزند دلبندش در آمریکا درگذشت و دیگر این که نومید و کم حرف و کم کار شده بود.

اما سرنوشت تقی‌زاده را هم به شوق دیدار فرزند و نوه به آمریکا کشاند و در همان حال بیماری در کالیفرنیا درگذشت. تفاوت‌های این دو مترجم نامی که در روزگار خود در عرصه ترجمه نامدار بودند در دو چیز خلاصه شد. محمدعلی صفریان نزدیک به ۶۰ سالگی بود که سال ۶۷ درگذشت و تقی‌زاده هفته پیش نزدیک ۹۰ سالگی بود. اولی به وصیت خود جنازه‌اش به تهران برگردانده شد اما تقی‌زاده در همان دیار به خاک رفت.

تقی‌زاده چند سال پیش در مجلسی که مجله بخارا در بزرگداشت وی برپا کرد، همچنان خوشرو و آرام بود و وقتی درباره ترجمه از وی پرسیدند گفت: "شاید بشود گفت که ترجمه شبیه نوشتن است. هر دو به قریحه ذاتی احتیاج دارند.

"بلقیس سلیمانی خالق قصه‌های تلخ و شیرین با این عنوان که چرا ادعای طالبان را نمی‌پذیریم، نوشته:"طالبان از زمان به قدرت رسیدن مدام می‌گویند تغییر کرده‌اند اما مردم ادعای آنها را نمی‌پذیرند"از بعضی جهات کار مترجم از یک نویسنده سخت‌تر هم هست چون نویسنده وقتی مطلبی می‌نویسد اگر دید توان شرح و توصیفش را ندارد، می‌تواند موضوع را عوض کند. اما مترجم با یک کتاب نوشته شده سر و کار دارد و باید همان طور که هست ادامه‌اش بدهد و دخالتی در متن نکند. و راهی برای برگرداندن شگردهای نویسنده پیدا کند و در این کار قوه خلاقه‌اش را به کار اندازد.

به نظر کسی که شصت سال مترجمی کرد و ده‌ها کتاب و ده‌ها مقاله از وی خوانده شده "وجود قوه خلاقه است که مثلاً مترجمی صمیمی و زحمتکش و فروتن پس از شصت سال کار ترجمه باز آرزویش این است که اثر ادبی دیگری ترجمه کند و از چاپ آن لذت ببرد. درست مثل آن شاعری که درباره خود گفته است من وقتی از نوشتن یک شعر فارغ می‌شوم احساس مرغی را دارم که تخم تازه‌ای گذاشته است".

منبع تصویر،

shahab jafarnejad

توضیح تصویر،

فرشته طائرپور (۱۳۳۱- ۱۴۰۰)

بولدوزر هنر

کسی که سال‌هاست به عنوان شیرزنی که هر مانعی را از سر راه بر می‌دارد و همچون بولدوزری همه منع و بندها را در هم می‌ریزد، این هفته با ابتلا به کرونا، از این جهان گذر کرد. هیچ سر ایستادن نداشت.

در هر شغل و موقعیتی که بود به اصرار همکاران به مدیریت می‌رسید و از این سو یگانه بود و ساخته شده بود برای ساختن و پیش بردن.

فرشته طائرپور ۳۰ سالش نشده بود که وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد، اول به عنوان نویسنده و بعد مشاور. ۶ سال بعد تهیه کننده فیلم گلنار شد، انگار سال‌ها بدین کار مشغول بوده است و این ادامه یافت. چنان که وقتی خانه ادبیات کودک و نوجوان را بنیاد گذاشت برای ریاست هیات مدیره خانه سینما هم انتخاب شد و دو سال متوالی در این سمت بود.

در این احوال بولدوزر جهان هنر داور مسابقات بین‌المللی متعددی شد از جشنواره فیلم کودک مونترال تا جشنواره‌های فرانکفورت، قاهره و حیدرآباد. نقل است که در این مجامع جهانی هم خنده و خوشرویی اسلحه موثرش بود و در عین حال به سادگی تصمیمی را عوض نمی‌کرد.

از جمله مهم‌ترین فیلم‌هایی که خانم طائرپور با عنوان تهیه کننده به انجام رساند آینه‌های روبرو به کارگردانی نگار آذربایجانی بود که غزل شاکری دخترش هم در آن شرکت داشت. این اولین فیلم سینمایی ایرانی بود که مشکلات ترنس‌ها را مطرح کرد و جوایز بین‌المللی متعدد به دست آورد.

فرشته طائرپور شش کتاب در حوزه کودک و نوجوان در کارنامه کاری خود دارد که همه‌شان چند بار چاپ شده‌اند.

"چرا؟ ما مردم ایران به این دلیل ادعای طالبان را نمی‌پذیریم که تجربه انقلاب اسلامی و وعده‌های آن را در سال پنجاه و هفت پشت سر داریم"او با این وجود به ۷۰ سالگی نزدیک می‌شد اصلا خیال بازنشستگی نداشت. هنرمندان به یاد دارند که تا دو روز پیش از مرگ به دلیل ابتلا به کرونا و درگیری ریه‌هایش با آن، او موضوع جلو انداختن واکسیناسیون هنرمندان مقابل دوربین را با شدت جلو می‌برد و حتی از بیمارستان پی می‌گرفت.

در پرونده کاریش جز کارگردانی یک فیلم (سازهای ناکوک) تهیه کننده ۱۲ فیلم سینمایی بود و مدیرتولید ۷ فیلم سینمایی، در حالی که سناریو چهار فیلم پرفروش مانند خاله قورباغه، نخودی و زن دوم هم خود نوشته بود.

منبع تصویر،

evtaf

توضیح تصویر،

هرمز فرهت (۱۳۰۷ - ۱۴۰۰)

پروفسور موسیقی درگذشت

در دوبلین این آهنگساز ایرانی را پرفسور صدا می‌کردند و گفته می‌شود که این عنوان از ۵۰ سال پیش در اول نام هرمز فرهت می‌آمد. او تا مقطع دکترا را در رشته‌های مختلف موسیقی‌شناسی در بریتانیا و آمریکا گذراند و سال ۱۳۳۶ برای پایان دادن به تز دکترای خود به تهران برگشت. تزی که با عنوان مفهوم دستگاه در موسیقی ایرانی پیش برد. در این فرصت زیر نگاه استادان موسیقی سنتی در ایران مانند ابوالحسن صبا و نصرالله زرین پنجه سنتور و سه‌تار آموخت و بدین ترتیب با موسیقی سنتی ایران آشنا شد و خود می‌گفت "بعد ۱۵ سال تحصیل در شناخت موسیقی تازه توانستم سازی بزنم که بهترین سازهاست".

او سه سال بعد از دریافت دکترای خود باز به ایران برگشت این بار برای تحقیق درباره موسیقی تعزیه.

بهترین فیلم‌های جدی ایرانی که از سال‌های دهه چهل ساخته شد با موسیقی وی همراه است. از جمله جنوب شهر (ساخته فرخ غفاری)، گاو، پستچی و دایره مینا (به کارگردانی داریوش مهرجویی) و آرامش در حضور دیگران (به کارگردانی بهمن فرمان آرا) به نام وی ثبت شد.

در نیمه دهه پنجاه تاسیس دانشکده موسیقی دانشگاه تهران به وی محول شد اما بعد از انقلاب ایران از سال ۱۹۸۲ رییس دپارتمان موسیقی دانشگاه معتبر ترینیتی در دوبلین شد و تا ۱۹۹۵ در همان سمت ماند.

مهم‌ترین موضوعی که حتی در دوران جمهوری اسلامی هم موجب دعوت از پرفسور هرمز فرهت برای تدریس و مدیریت شد حسن خلق وی و قدرت برخورد با پروژه‌های سنگین بود. زندگی بی‌حاشیه‌ای داشت و صدها شاگرد در دنیا پروراند که هم اکنون برخی از نام‌آوران موسیقی شده‌اند.

خبرگزاری مهر وابسته به اصولگرایان آخر هفته خبر درگذشت هرمز فرهت را با عنوان "فرهت میراث فرهنگی هنر ایران زمین بود"، از قول مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نقل کرد.

منبع تصویر،

evtaf

توضیح تصویر،

پرویز کردوانی (۱۳۱۰-۱۴۰۰)

پرفسور دلسوز کویر

نام پرفسور کویر را در فرنگستان به دکتر پرویز کردوانی دادند، اما او زاده کویر بود، رویا و کابوس کویر داشت. در روستایی در گرمسار به دیدار آمد، پدرش املاک بسیار داشت.

"سخنان امام خمینی در پاریس و فرمان ایشان را مبنی بر تشکیل یک دولت موقت فکل کرواتی، به خوبی به یاد داریم"در ۶ سالگی به مدرسه ریگان رفت در حاشیه کویر که پدرش ساخته بود. اما در میان تحصیل دبیرستانی کویر را گذاشت و به تهران رفت تا صدای کویر باشد و شد.

بعد پایان درس راهی آلمان شد و توانست دکترای عمران کویر به دست آورد و چون رتبه اول را به دست آورده بود هم آلمان‌ها به وی فرصت‌های کاری و علمی تعارف کردند هم از تهران ۱۳۴۴ که می‌خواست پرواز کند.

به تهران برگشت. گرچه استادیار دانشگاه شد اما بهانه‌ای جست و راهی زادگاه شد. کویر انگار او را می‌طلبید که رفت و ۵ سال در بیابان لوت، معجزه خشکی زمین، ماند تا هم کتابی بزرگ و ماندنی نوشته و هم اساس "مرکز تحقیقات مناطق کویری و بیابانی ایران" را گذاشت، این خود دانشکده‌ای بود و پروفسور ما درد نام و مقام نداشت. کتاب‌های ماندنی که هنوز مرجع مستند دانشگاه‌هاست، هر کدام دفتر معرفتی است در باب کویر و بیابان و از آن مهم‌تر منابع و مسایل آب در ایران جلد اولش در باب آب‌های شیرین و دومی مسایل آب‌های شور و راه‌های استفاده از آن.

آنقدر گفت و گفت و سوار بر لندرور خاک خورده مرکز در کویر گشت - گویی راهنمای گردشگران کویر بود - که بیش از چهل کتاب تحقیقی و علمی همراه با پژوهش‌های میدانی نوشت و در ده‌ها همایش حضور فعال داشت.

همه جا گفت و گفت و نوشت تا روزگار دیگر شد.

از چهار سال قبل که موضوع دخالت بی‌رویه در جریان آب‌های داخل کشور از پرده به در افتاد و آشکار شد که دولتمردان دل زمین را بی‌رحم شکافته و بی‌توجه به فرهنگ زمین و آب، سد بسته‌اند و معلوم شد آن چه نباید، دولت‌ها دست به دامن پرفسور کویر شدند که پیر شده بود اما در آستانه ۹۰ سالگی هر جا طلبیدند رفت. هر محفل علمی، هر جمع موثر، هر برنامه رادیویی و هر برنامه تلویزیونی.

خود، شیرین گفت بعد از مراسم تجلیل مجله بخارا از وی که: "هیچ زمانی هدر ندادم که صدای کویر را بلند نکنم، فرقش این بود که روزگاری نمی‌شنیدند و امروز ناگهان من دست به دست شده‌ام. اما این گفته‌ها بر سر عشق من است. من آرزوی دفن در کویر دارم."

نادره مردی از قبیله عاشقان، پروفسور پرویز کردوانی که نامش بر دل شن‌های داغ کویر ثبت است چه رسد که بزرگ‌ترین پارک جنگل تفریحی کشور که به وسعت ۹۶ کیلومتر در گرمسار و جنگل ۱۰۰ هکتاری دیگری در آران و بیدگل به نام وی مزین است.

روز انسان‌ دوستی

درست در میانه هفته‌ای چنین شیون‌زده و سایه خشونتی در راه، تقویم می‌گوید روز انسان دوستی همین روزهاست، روز ۲۸ مرداد. ادیک بغوسیان چه خوب به سخره گرفته روز انساندوستی را.



منبع تصویر،

KhatKhati

توضیح تصویر،

طرح ادیک بغوسیان

بیشتر بخوانید:

هفته هنر و فرهنگ؛ هفته اعتراض، هفته مردمی مستاصل

هفته هنر و فرهنگ؛ سفرنامه شادگان، شب‌های کارون و مرگ یک رویا

هفته هنر و فرهنگ؛ بی‌آب و برق در زندان، روز قلم، نمایش زندگی با تابوت

هفته هنر و فرهنگ؛ حکومت یکدست، طرح‌های جذاب لعنتی، بالاخره این زندگی مال کیه؟

هفته هنر و فرهنگ؛ انتخابات و بازی‌های پنهان، مرگ با اتوبوس، زخم روی دیوار در حضور باد

هفته هنر و فرهنگ، هنرمند دور از سیاست، 'ما آمده ایم بمانیم'

هفته هنر و فرهنگ؛ ما همه مقصریم، آواز برای صندلی، نقاش در حرمسرا

فرهنگ و هنر هفته، رنجزار سیاست، خراسانیان خبرساز، مرگ آنسوی دیوار

هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی

هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد

هفته هنر و فرهنگ؛ سونامی در راه، مرز خنده و گریه، آینده‌بینی

منابع خبر

اخبار مرتبط