سریال جیران قسمت ۱۸ هجدهم

پندار - ۱۴ خرداد ۱۴۰۱

این قسمت تقدیم شده به هموطنان شریف و داغدار آبادان

در ابتدای دولت و ریش‌سفیدان جلسه‌ای گذاشته‌اند برای گرفتن تصمیم در رابطه با سوءقصد به جان شاه. صدراعظم می‌گوید وظیفه حفاظت از جان شاه به عهده قراول خواصه است و سلمان می‌گوید پیش‌مرگ را آبدارخانه انتخاب می‌کند، آبدارچی نیز می‌گوید پیش مرگ از شش ماه قبل آزموده می‌شود، حتما با وعده‌ای بزرگ خام شده است.

صدراعظم لیستی از سفارتخانه‌های مشکوک تهیه کرده و شاه می‌گوید می‌داند این آتش از گور چه‌کسی برخواسته، اما فوری آنها را اعدام نکرده و کمی صبر خواهد کرد.

شاه می‌خواهد خبر به بیرون درز نکند و مهداولیا می‌گوید رعیت ایران نباید بفهمد. صدراعظم می‌گوید برای جلوگیری از هرج و مرج بهتر است شاهزاده معین را در یک مجلس خصوصی به عنوان ولیعهد انتخاب کنند.

تا اگر زمانی اتفاقی برای شاه افتاد، دولت دچار سردرگمی نشود. شاه قبول می‌کند، سپس می‌خواهد برای پرستاری از جیران که جانش را نجات داده، کنار او باشد و جلسه تمام می‌شود.

در خانه جیران، ماد  او گریه می‌کند و از سیاوش می‌پرسد چرا دخترش نیامده، برادر جیران می‌گوید خواهرش همسر قبله عالم است و سیاوش می‌گوید، دیگر نیست چون مهداولیا او را اخراج کرده است.

اسدالله می‌گوید تو قراول بودی و وظیفه داشتی او را به سلامت به خانه برسانی. سیاوش می‌گوید معرفت به خرج داده و از گل‌نساء بپرسند، گل‌نساء می‌گوید سیاوش نخواست دل خدیجه را بشکند.

سیاوش می‌خواهد برای گرفتن خبر برود، که رحمت به آنجا آمده و می‌گوید از جیران خبر دارد.

گل‌نساء را به قصر می‌فرستند و سیاوش سراغ ننه آشوب رفته، او در خانه نیست و سیاوش فریاد می‌زند که او شیاد و دروغگوست.

فرضی روی دیوار نشسته و به سیاوش می‌گوید ننه آشوب پس از سری قبل که سیاوش به دیدنش آمده با یک بقچه بزرگ از آنجا رفته.

خوشحال بود و با دهات خداحافظی می‌کرد.

این را هم ببینید:  سریال جیران قسمت ۱۴ چهاردهم

سیاوش از فرضی می‌پرسد به کدام سمت رفته و او به شرط گرفتن یک سکه می‌گوید شمران یا تهران.

سیاوش نیز بخاطر اینکه قبلا او را فروخته به ماموران دولت پولی به او نپرداخته و می‌رود.

در حرمسرا جشنی به مناسبت نجات شاه برپاست، مهداولیا می‌گوید چه کسی فکرش را می‌کرد این دختر بی‌اصل و نسب جان ناصر را نجات دهد و تاج‌الدوله از ولیعهدی شاهزاده معین ابراز خوشحالی کرده و باعث ناراحتی مابقی همسران عقدی شاه می‌شود.

گلین به دیدن جیران رفته و شاه می‌گوید چون جیران همیشه از او به نیکی یاد می‌کند تنهابه او اذن ورود داده است.

"این قسمت تقدیم شده به هموطنان شریف و داغدار آباداندر ابتدای دولت و ریش‌سفیدان جلسه‌ای گذاشته‌اند برای گرفتن تصمیم در رابطه با سوءقصد به جان شاه"گلین از خانواده جیران پرسیده و شاه می‌گوید در مهمانسرا از آنها پذیرایی می‌شود.

شاه می‌گوید او همیشه با بقیه متفاوت بوده و گلین پاسخ می‌دهد تفاوت او به خاطر کهنه‌گی اوست. شاه در ۱۴ سالگی گلین ۱۱ ساله را به عقد خود درآورده تا ثابت شود او ولیعهد بالغی است.

نقره به مهداولیا اطلاع داده و او نیز نزد شاه می‌آید. گلین خارج شده و شاه بابت اخراج جیران بدون اجازه او دادو بیدا می‌کند، مهداولیا می‌گوید قسمت بوده که او جان شاه را نجات دهد، منجم‌باشی در خواب دیده، همین که ولیعهدی شاهزاده معین انجام شود، شاه نیز مانند فتحعلی‌شاه شاه سلطان صاحبقران خواهد شد و شاه می‌گوید می‌خواهد سلطان صاحب جیران باشد.

مهداولیا می‌گوید پس از مراسم ولیعهدی، برای شفای جیران مراسم قرآن و دعا برگزار خواهند کرد و شاه نرم شده و گریه می‌کند.

سیاوش در خوابگاه قراول‌ها ناراحت و مضطرب است.

بیشتر ببینید:

سریال یاغی قسمت ۴ چهارم

۱۳ خرداد ۱۴۰۱

سریال جادوگر قسمت ۴ چهارم

۱۱ خرداد ۱۴۰۱ قبلی بعدی

سارای گرجی نارحت است و بیرون اطاق روشن منتظر خبری از اوست.

سلمان، شاه، گل‌نساء و دکتر همگی بالای سر جیران شب را سر می‌کنند.

صبح روز بعد شاهزاده معین را آماده کرده‌اند و همه به تاجی تبریک می‌گویند. او نیز بین خواجه‌ها سکه پخش می‌کند.

این را هم ببینید:  بازی سریال نیسان آبی عرضه شد

گلین شکوه را صدا می‌زند و شاکی می‌شود که او خودش گفته پسرش شاهزاده محمود به مرگ طبیعی نمرده و تاجی در کشته شدن او نقش داشته است، چگونه می‌تواند پیشانی معین را ببوسد و به تاجی تبریک بگوید، شکوه می‌گوید تاجی مانند آنها ساده نیست و تمام دربار و ریش‌سفیدان گوش به فرمان او هستند، به همین خاطر برای حفظ جانش نباید با او در بیفتد.

گلین می‌گوید ترسی ندارد و تاج‌الدوله را رسوا خواهد کرد، شکوه می‌گوید اگر نام او را ببرد انکار خواهد کرد و می‌رود، در راه خواجه‌اش می‌گوید چرا نگذاشته گلین مراسم را بهم بزند و شکوه می‌گوید چون پسر ندارد بهم خوردن مراسم برای او فایده‌ای ندارد، او فقط می‌خواسته گلین از تاجی کینه داشته باشد.

شاه به دیدار جیران رفته، همه را بیرون می‌کند و می‌خواهد نظر دکتر را بشنود. دکتر می‌گوید جیران به هوش آمده و به چند سوال او پاسخ داده، حال او می‌داند که جیران بیماری خاصی نداشته و خونریزی نیز از عادت ماهیانه نبوده، او باردار است و هر دوی آنها تا آن لحظه سالم هستند.

جیران نباید سوار اسب می‌شده اما قوی بوده و بچه سالم است.

شاه خوشحال شده و به مراسم خطبه ولیعهدی می‌رود. در ابتدا بسطامی شعری خوانده و قاآنی از خواندن شعری که سروده پشیمان می‌شود.

ناصرالدین‌شاه می‌گوید دیشب خواب پدرش محمد شاه را دیده، می‌خواسته دست او را ببوسد، اما دستش را پس کشیده و گفته ساعت مبارک برای ولیعهدی شاهزاده معین هفت ماه دیگر است، او از منجم‌باشی تعبیر خواب را می‌پرسد، منجم‌باشی می‌گوید خواب دوسلطان تعبیر ندارد و هرچه دیده‌اند عین واقعیت است. شاه می‌پرسد پس خواب او چه می‌شود؟ او می‌گوید خواب او در مقابل خواب شاه منسوخ است.

بنابراین شاه مراسم را به هفت ماه بعد موکول می‌کند.

این را هم ببینید:  سریال بی‌گناه قسمت ۱ اول

مهداولیا، تاجی و صدراعظم ناراحت شده و شاه می‌رود، او پس از خروج لبخندی می‌زند که گویا با داستان این خواب بقیه را به سخره گرفته است.

جیران بهوش آمده و پس از لبخند به شاه و گل‌نساء،  با دیدن خواجه سراغ عزیزآغا را می‌گیرد، شاه دستور می‌دهد او را پیدا کنند.

تاج‌الدوله گریه می‌کند و لباس ولیعهدی معین را پاره می‌کند، شکوه می‌خواهد صبور باشد و تاجی می‌گوید شاه گفته هفت ماه تا فرزند جیران بدنیا بیاید، شکوه می‌گوید او زن عقدی شاه نیست و در انتها یکی مانند خدیجه خواهد بود و فرزند او مانند عباس‌میرزا. تاجی می‌گوید گاوش زاییده و گریه می‌کند.

عزیزآغا را از زندان بیرون آورده و برای شاه و جیران جشنی برپا کرده و خواجه‌ها می‌رقصند. شاه می‌گوید این به تلافی ضرب‌گرفتن این خواجه‌ها برای رقصیدن عزیزآغا در مجلسی که مهداولیا برگزار کرده بود.

"صدراعظم می‌گوید برای جلوگیری از هرج و مرج بهتر است شاهزاده معین را در یک مجلس خصوصی به عنوان ولیعهد انتخاب کنند.تا اگر زمانی اتفاقی برای شاه افتاد، دولت دچار سردرگمی نشود"شاه می‌گوید صاحب پسری خواهند شد. شاه به جیران می‌گوید خانواده‌ات مهمان ما هستند و ترتیبی می‌دهند تا فردا آنها را ببیند.

روز بعد شاه حکمی به علی‌خان در حضور صدراعظم می‌دهد که عباس‌میرزا و مادرش را به قتل برساند، اگر کسی حین قتل او را دید حکم را نشان دهد، در غیراینصورت کسی جز آن سه نفر در جریان قرار نگیرد.

علی‌خان می‌پرسد شاه مانند ماجرای امیرکبیر پشیمان نمیشود؟

صدراعظم می‌خواهد تنها اطاعت کند و اگر نمی‌تواند استعفا بدهد‌. تاریخی که در نامه ذکر شده، دقیقا همان تاریخی‌ست که پدر ناصرالدین‌شاه برای نائب السلطنه شدن عباس‌میرزا حکم داده بود، شاه می‌خواهد چند روزی صبر کند و در نیمه شب موعود آنها را خلاص کند. علی‌خان پیشاپیش تسلیت گفته و می‌گوید کار را تمام شده بدانند و می‌رود.

شاه می‌گوید راضی به مرگ کسی نیست مگر به اقتضای مصلحت.

علی‌خان در مسیر به مهداولیا اطلاع می‌دهد که خواسته او توسط شاه دستور داده شد.

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
خبرگزاری میزان - ۲۲ دی ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
خبرگزاری دانشجو - ۲ مرداد ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر - ۲۶ مرداد ۱۴۰۰
تابناک - ۷ خرداد ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
خبرگزاری میزان - ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
پندار - ۱۴ خرداد ۱۴۰۱