خلیفه‌ای که به دستور مادرش کشته شد/ وعده معصوم تخلف ناپذیرست

خلیفه‌ای که به دستور مادرش کشته شد/ وعده معصوم تخلف ناپذیرست
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۲۰ مهر ۱۴۰۱



خبرگزاری مهر _گروه فرهنگ و ادب: منابع تاریخی از جمله «تاریخ بغداد» نوشته ابوبکر خطیب، «تاریخ مدینه دمشق» اثر ابن عساکر و «تقویم شیعه» شیخ عبدالحسین نیشابوری اشاره می‌کنند که در روز چهاردهم ربیع‌الاول سال ۱۷۰ هجری، چهارمین خلیفه عباسی یعنی موسی الهادی جان به مالک دوزخ تسلیم کرد.

او که فرزند مهدی عباسی بود خلافتش یکسال و سه ماه طول کشید و ۲۶ سال عمر کرد. تمام منابع تاریخی قساوت قلب و قلت رحم و خشونت او را روایت کرده‌اند. او نسبت به مردم بویژه شیعیان شرور بود و بی‌رحمی عجیبی نسبت به آنان داشت. او کسی است که نسبت به امام موسی کاظم (ع) جسارت کرد و قسم خورده بود که امام (ع) را شهید کند، اما پیش از اینکه قول خود را عملی کند، به دوزخ رفت و امام (ع) وعده کشته شدن او را داده بود و قول و وعده معصوم (ع) نیز تخلف ناپذیر است.

سه خلیفه زیر سلطه ملکه

موسی الهادی در ری یا راز متولد شد. پدرش مهدی عباسی، سومین خلیفه از این دودمان بود.

"خیزران که مثل دیگر کنیزان در دوران عباسی از نوازندگی و موسیقی، شعر، تاریخی و حکمت بهره‌ها برده بود توانست جای مهمی را در قلب خلیفه برای خود دست و پا کند"مهدی خلیفه در دوران خلافت خود برده‌ای به نام خیزران بن عطا خرید. خیزران که مثل دیگر کنیزان در دوران عباسی از نوازندگی و موسیقی، شعر، تاریخی و حکمت بهره‌ها برده بود توانست جای مهمی را در قلب خلیفه برای خود دست و پا کند. با مداقه در متونی چون «هزار و یکشب» می‌توان به وضعیت کنیزها و برده‌داری در دوره عباسی پی برد. «هزار و یکشب» هرچند قصه و حکایت است، اما همه آنها از دل اجتماع بیرون آمده‌اند.

خیزران آنقدر نزد مهدی عباسی محبوب بود که آزادش کرد و بعدها او را به عقد خود درآورد. خیزران توانست خلیفه را به طلاق دیگر همسران عقدی و محروم کردن آنها از حقوق‌شان، خود راضی کند.

او حتی خلیفه را وادار به جانشین کردن موسی الهادی و هارون الرشید کرد که هر دو پسران خلیفه از بطن خودش بودند. خیزران نخستین زن در تاریخ اسلام بود که عملاً حکومت می‌کرد. در اواخر عمر مهدی قدرت به طور کامل دست خیزران بود و او به نام خود سکه‌های طلا و نقره ضرب می‌کرد و حقوق امرای لشکر و امیران دیوان را می‌پرداخت و در این راه یک چهره پرنفوذ ایرانی یعنی یحیی بن خالد (یحیی برمکی) را نیز همراه خود داشت، یحیایی که به دستور مهدی، معلم هارون الرشید بود. در واقع خیزران مقدمات خلافت (سلطنت) پسرش موسی الهادی را آماده می‌کرد تا اینکه مهدی خلیفه مرد.

خیزران آنقدر نزد مهدی عباسی محبوب بود که آزادش کرد و بعدها او را به عقد خود درآورد. خیزران توانست خلیفه را به طلاق دیگر همسران عقدی و محروم کردن آنها از حقوق‌شان، خود راضی کند.

"با مداقه در متونی چون «هزار و یکشب» می‌توان به وضعیت کنیزها و برده‌داری در دوره عباسی پی برد"او حتی خلیفه را وادار به جانشین کردن موسی الهادی و هارون الرشید کرد که هر دو پسران خلیفه از بطن خودش بودند

خیزران پس از مرگ مهدی یگانه شخصیت قدرتمند در بغداد بود و پسرش موسی الهادی را نیز زیر نفوذ خود داشت، نفوذی که موسی الهادی بسیار تلاش کرد تا خود را از آن برهاند، اما خیزران که راهی طولانی را از کنیزی طی کرده و به مقام ملکه در دربار خلافت عباسی رسیده بود، به راحتی قدرت را واگذار نمی‌کرد. او حتی پس از مرگ موسی الهادی، هارون الرشید را نیز زیر سلطه خود داشت.

تیغی که فقط روی شیعیان فرود می‌آمد

همانطور که اشاره شد موسی الهادی قسی القلب بود و بویژه نسبت به شیعیان بسیار سخت‌گیری می‌کرد. در دوران خلافت او به سال ۱۶۹ هجری قیام حسین بن علی (از نوادگان حضرت امام مجتبی (ع) در مدینه خروج کرد که به قیام صاحب فخ مشهور شد. در شناخت او و قیامش می‌توان به کتاب‌های «مقاتل الطالبین» ابوالفرج اصفهانی و «ماهیت قیام شهید فخ» نوشته حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابوفاضل رضوی اردکانی مراجعه کرد. این قیام با خشونت هرچه تمامتر سرکوب شد و صاحب فخ و اکثر پیروانش شهید شدند.

یکسال پیش از آن نیز جماعتی از شیعیان به رهبری ادریس بن عبدالله که او از هم نوادگان امام مجتبی (ع) بود قیام کرد که به نتیجه نرسید، اما خودش زنده ماند و به آفریقا فرار کرد و دولت ادریسیان را در مراکش بنیاد نهاد.

اما وقتی سر صاحب فخ و اسیران این قیام را نزد موسی الهادی آوردند، او به صاحب سر توهین‌های بسیار کرد و بعد از اذیت اسیران حکم به کشتن یک به یک آنها داد و در یک روز جماعتی از اولاد امیرالمومنین را به قتل رساند.

هرچند که شخصیت صاحب فخ مورد تأیید امام معصوم (ع) بود، اما میان تأیید یا عدم تأیید مستقیم و صریح قیام توسط امام (ع) میان تاریخنگاران اتفاق نظر نیست. موسی الهادی عقیده داشت که صاحب فخ قیام نکرد مگر به تأیید امام موسی کاظم و به همین علت نیز قسم خورد که امام را به شهادت برساند و جسارت‌هایی نیز نسبت به امام جعفر صادق (ع) کرد. روایت است که علی بن یقطین مخفیانه نامه‌ای به امام موسی کاظم (ع) نوشت و ماجرای قسم خلیفه را شرح داد. امام (ع) از اصحاب نزدیک خود در این باب مشورت کرد و همه عرض کردند که صلاح این است که حضرت (ع) خود را مخفی بدارد، اما امام (ع) جمله‌ای مشهور را به اصحاب فرمود بدین شرح که پس از این نخستین نامه‌ای که از بغداد بیاید راوی مرگ موسی الهادی است و قول و سخن معصوم (ع) نیز تخلف ناپذیر است.

ملکه‌ای که پسرش را به قتل رساند

همانطور که اشاره شد، خیزران کنیزی بود که به مقامات عالیه رسید. او در دوران همسر خود مهدی عباسی داخل حرمسرا زندگی نمی‌کرد، بلکه قصر و درباری جداگانه داشت و به کارهای تجاری می‌پرداخت و ثروتی مستقل از همسر خود فراهم کرد.

"«هزار و یکشب» هرچند قصه و حکایت است، اما همه آنها از دل اجتماع بیرون آمده‌اند.خیزران آنقدر نزد مهدی عباسی محبوب بود که آزادش کرد و بعدها او را به عقد خود درآورد"او متحد خاندان ذی نفوذ برمکیان بود. مورخان از برخی کارهای خیر او روایت کرده‌اند.

موسی الهادی اما نفوذ مادر خود را تحمل نمی‌کرد و هرچند که مدام به تفریح و شکار مشغول بود، اما تمام تلاش خود را برای قطع قدرت مادرش به کار برد، اما نتواست. سپس تلاش کرد تا متحدان مادر خود را از میان بردارد. به همین دلیل نیز قصد قتل یحیی برمکی (معلم برادرش هارون) را داشت. یحیی بجز سمت معلمی و مرشدی، در دوران امیری هارون سمت کارپردازی او را هم داشت و به همین دلیل موسی الهادی از شخصیت او در هراس بود و برای قتل او برنامه‌ریزی کرد، اما در روزی که قرار بود این اتفاق صورت گیرد، خود موسی الهادی با برنامه مادرش و یحیی برمکی به قتل رسید و پیشبینی امام موسی کاظم (ع) به حقیقت پیوست.

پس از مرگ موسی الهادی، دیگر پسر خیزران یعنی هارون الرشید به خلافت رسید.

هارون برعکس برادرش، هیچگاه متعرض قدرت مادرش نشد و یحیی برمکی را نیز به سمت وزارتش برگزید. دوران اوج عباسیان از همین روزها آغاز شد و دربار عباسی به اوج ثروت رسید. هارون الرشید در این دوران به مثابه پادشاهان عمل می‌کرد. از همین دوران بود که سنت‌های ایرانی دوباره سربرآوردند و فی المثل نوروز جشن گرفته می‌شد.

به سال ۱۷۳ قمری خیزران درگذشت و قدرت به طور کامل به دست یحیی برمکی رسید. آن سال‌ها پسران یحیی یعنی فضل و جعفر نیز به قدرت رسیدند و جعفر پس از مرگ پدر وزیر هارون شد، اما برمکیان نیز سرنوشت خونباری پیدا کردند و توسط هارون الرشید قتل عام شدند، هرچند که بعدها هارون از اینکار پشیمان شد و به فرزندان خود به بهره‌گیری از علم و سیاست ایرانیان وصیت کرد.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری مهر - ۱۱ مهر ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۷ آذر ۱۳۹۹
باشگاه خبرنگاران - ۸ مرداد ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۱۵ خرداد ۱۳۹۹