برشی از تاریخ مقاومت گیلان؛ وقتی میرزا به مردم قحطی‌زده‌ی پایتخت مقرری می‌داد

کلمه - ۲۲ اسفند ۱۳۹۸

چکیده :جنگلی‌ها دویست خروار برنج برای مردم نیازمند و قحطی زده طهران فرستادند و تعهد کردند ماهیانه ده هزار تومان به کمیسیون اعانه ای که در رشت تشکیل می‌یافت بنفع درماندگان و قحطی زدگان...

قحطی بزرگ یا هلوکاست واقعی، ماجرای خیانت های بیشمار بیگانگان در حق مردم ایران است. این قحطی بین سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ هجری شمسی در ایران به وقوع پیوست و بر اثر آن قریب به ۴۰ درصد از جمعیت ایران نابود شد!

دولت انگلیس به واسطه حضور نیروهایش در ایران و خرید گسترده غلات مردم عامل اصلی این هلوکاست واقعی نام گرفته است. اسناد این قتل عام قریب به ۱۰ میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند.

جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: “در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم‏ وار بر روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمی‏‌گردید و قیمت گندم از خرواری ۴ تومان به ۴۰۰ تومان و جو از من ۲ تومان به ۲۰۰ تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی‏شدند.”

محمد قلی مجد نیز در کتاب “قحطی بزرگ”  که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست ۹ میلیون نفری ایرانیان است، می نویسد: “بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای ۱۲۹۹ بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.”

در شرایطی که دولت مضمحل و وابسته ایران در برابر یکه تازی بیگانگان و به یغما بردن غلات کشور سکوت اختیار کرده بود، نهضت میرزا کوچک خان جنگلی در شمال ایران ملجا و پناهگاه بسیاری از ایرانیان بود. منابع تاریخی از مهاجرت بسیاری از سایر استان ها به جغرافیای حکومت میرزا خبر داده اند.

میرزا کوچک که قیام خود را با ۱۴ اسلحه آغاز کرده بود، همزمان با این شرایط توانست نه تنها دایره حاکمیت خود را از وضعیت فاجعه بار کشور در امان نگه دارد بلکه به مردم سایر استان های ایران نیز کمک کرد تا جایی که جنگلی ها مقرری مشخصی از برنج برای مردم تهران در نظر گرفته بودند.

ابراهیم فخرایی در کتاب سردار جنگل می نویسد: “زمانی بود که در تهران قحطی و هرج و مرج حکمفرمائی می‌کرد.

"طبقات بی بضاعت از علف بیابان و پوست خیک و لاشه حیوانات تغذیه می‌نمودند و برنج و گندم و جو نایاب بود"طبقات بی بضاعت از علف بیابان و پوست خیک و لاشه حیوانات تغذیه می‌نمودند و برنج و گندم و جو نایاب بود.  بدستور دولت یک‌ نوع آشی بنام «دمپخت» در معابر فروخته می شد که هر که می‌خورد ورم می آورد و بعد از چندی چشم از جهان می بست. معلوم شد کاسب‌های عالی شان پایتخت، گوشت های مردار را در آش میریزند تا نفع بیشتر ببرند. مردمی که نامشان را مسلمان گذاشته عزاداری های مفصل در ایام محرم راه می‌انداختند تا بدین قسم از هم نوعانشان دستگیری می‌نمودند.

دولت که نگهبانی مردم را بعهده داشت و موظف بود که لیاقتش را در مواقع سخت و لحظات بحرانی نشان دهد تکان نمی‌خورد! جنگلی‌ها دویست خروار برنج از عشریه های جنسی را که وصول نموده برای مردم نیازمند و قحطی زده طهران فرستادند و تعهد کردند ماهیانه ده هزار تومان به کمیسیون اعانه ای که در رشت بعضویت حاجی سیدمهدی علوی (بازرگان) و حاجی آقارضا (مطبعه) و میرزامحمودخان (معاون کار گذاری) و اسکندر خان امانی تشکیل می‌یافت بنفع درماندگان و قحطی زدگان بپردازند.”/ ماسال نیوز

منابع خبر

اخبار مرتبط