چرخ شانس

برگرفته از تریبون زمانه *  

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

تحولات سیاسی متعدد چند ماه اخیر، بسیاری را به تامل مجدد در باره ارزیابی‌های گذشته خود واداشته است، که می‌تواند نویدبخش باشد. پس از فروکش کردن اعتراضات در داخل کشور آنچه که بیش از همه توجه همگان را جلب نمود، ظهور و سقوط «شورای همبستگی برای دموکراسی و آزادی در ایران» بود. چند توییت مشترک و مذاکرات پشت‌پرده به نشست دانشگاه جرج‌تاون ختم شد. اما از همان ابتدای کار، در نشست جرج تاون اختلافات عملی و سیاسی هویدا گشت. «جادوگر فوتبال  ایران» که گاه «مارادونای آسیا» نیز خوانده می‌شود، از جمله اولین کسانی بود که به طور آشکاری از «جنبش زن-زندگی-آزادی» حمایت نمود. وی اگرچه از مزیت خارج‌نشین بودن برخوردار بود با این حال موضع آشکار ضدجمهوری اسلامی او عده‌ای را انگشت‌به‌دهان کرد. بلافاصله یکی دیگر از سلبریتی‌های ایران، که در گذشته قبل از انقلاب محبوب بسیاری از جوانان بود، داریوش اقبالی‌زاده، علی کریمی را «ولودیمیر زلنسکی» ایران خواند. داریوش از جمله در مورد علی کریمی گفت که او نیاز یه «مشاور و نیز هم‌دل و هم‌قدم» دارد، «سیاست‌مدار مصلحت‌جو باید کنارش باشد، نه سیاست‌مدار سیاست‌باز، علی کریمی یک قدرت است. رئیس‌جمهوری اوکراین (زلنسکی) یک هنرپیشه بود. رهبر یک طیف تا انتخابات آزاد، می‌تواند علی کریمی باشد« (داریوش، ۱۴۰۱). علی کریمی اگر چه اولین کس معروفی بود که شعار «مرد، میهن، آبادی» را در کنار شعار اصلی جنبش قرار داد و بسرعت نظر سلطنت‌طلبان را به خود جلب کرد، اما در نشست جرج‌تاون حتی از طریق لینک نیز مشارکت نکرد و گلشیفته فراهانی پیام مشترک خود و کریمی را خواند. از این جهت آرزوی زلنسکی بودن کریمی در همانجا دفن شد. فراهانی نیز در همان پیام، خود و کریمی را افرادی غیرسیاسی خواند. از این رو معروف‌ترین سلبریتی‌های اینستاگرام فارسی، فراهانی و کریمی، خود را از شورای همبستگی کنار کشیدند.

پس از آشکار شدن شکاف در «شورای همبستگی »، برخی بر این نکته تاکید کردند همه اعضای گروه یاد شده به جز یک نفر،افرادی هستند که نه به خاطر فعالیت‌های حزبی و سیاسی بلکه به دلایل مختلف عضوی از خانواده سلبریتی‌های ایرانی هستند. در واقع نفر آخر نیز سیاستمداری است که می‌خواهد در پرتو نور سلبریتی‌های معروف قرار گیرد. رابطه بین سیاستمداران و سلبریتی‌ها و استفاده آنها از یکدیگر یک پدیده آشنای جهانی است. عکس‌های بیل کلینتون ساکسوفون‌نواز یا تونی بلر گیتارزن می‌تواند یادآور این موضوع باشد. در جمهوری اسلامی موضوع همکاری ساسی مانکن و تیم مهدی کروبی در انتخابات سال ۱۳۸۸ مسئله‌ساز شد چنانچه بعدها رابطه امیر تتلو و ابراهیم رئیسی دردسرساز گشت.

حال در اینجا این موضوع  مطرح می‌شود، چرا رابطه بین سلبریتی‌ها و سیاست مسئله‌ساز است؟ این موضوع منحصر به نظام متحجری چون جمهوری اسلامی نیست و از زمان پیدایش سلبریتی‌‌ها یک موضوع مورد اختلاف در میان نظریه‌پردازان و متفکرین به ویژه در غرب بوده است. تامل در این مورد در شرایط ویژه ایران از اهمیت سیاسی ویژه‌ای برخوردار است. اما چرا رابطه سیاست و سلبریتی‌ها هم جذاب و هم پردردسر است؟

I

آفریقا و کریسمس

یکی از اولین سلبریتی‌های قرن هجدهم، ژان ژاک روسو در مقاله‌ای به نام «نامه‌ای به دالامبر در مورد تئاتر» نوشت: «بازیگران نباید اجازه نامزدشدن برای تصاحب پستی را داشته باشند، چرا که تکنیک‌های متقاعدکننده آنها ممکن است کنترل مصلحت همگانی را بگیرد.». اما این تکنیک‌ها فقط شامل بازیگران تئاتر نمی‌شد.  بنابراین از همان ابتدا حضور سلبریتی‌ها در سیاست از نظر برخی از متفکرین نادرست تشخیص داده شد. ولی این به معنی آن نبود که حتی انقلابیون فرانسه که احترام زیادی برای روسو قائل بودند، این توصیه او را مد نظر گرفتند. نیکولا شانفور یکی از سلبریتی‌های معروف پاریس، نویسنده معروفی بود که از جمله نمایشنامه هم می‌نوشت.  او پس از چندی منشی خواهر لویی شانزدهم شد اما خیلی زود به صف انقلاب پیوست و سمت منشی کلوب ژاکوبین را به عهده داشت تا این که با سقوط ژیروندن‌ها و مخالفتش با شیوه‌های حکومت روبسپیر و مارا ، شانفور  نقطه پایانی بر زندگی سیاسی خود گذاشت و در نهایت پس از مدت کوتاهی خودکشی کرد.

از همان ابتدای شکل‌گیری سلبریتی‌ها، بسیاری از آنها بخشی از درآمدهای خود را صرف امور خیریه می‌کردند اما از اواخر قرن گذشته این موضوع ابعاد بسیار وسیعی به خود گرفت. در سال ۱۹۸۴، انتشار گزارش‌های  تکان‌دهنده متعددی از وضعیت آوارگان اتیوپیایی، بسیاری را در غرب متاثر نمود. باب گلداف که در یک گروه رو به افول پساپانک به نام بومتاون رتز فعالیت می‌کرد، توانست ۴۵ ستاره پاپ بریتانیایی را در باند اید (Band Aid)  جمع کند و تک ترانه «آیا می‌دانند اکنون کریسمس است» را اجرا کنند که عواید آن صرف کمک به قحطی‌زدگان گشت. بعد از این موفقیت، گلداف موفق شد در سال ۱۹۸۵ بسیاری از سلبریتی‌های بزرگ دنیا را متقاعد کند تا در کنسرت‌های همزمان لایو اید (Live Aid) در استادیوم ومبلی لندن و استادیوم جان‌اف کندی فیلادلفیا مشارکت کنند. دو میلیارد تماشاگر در ۱۶۰ کشور دنیا این حادثه را دنبال کردند و پنجاه میلیون پوند در این کنسرت‌ها به نفع قحطی‌زدگان اتیوپیایی جمع‌اوری شد. (الیوت، ۱۳۹۹:۶۱۷)

در پی موفقیت این کنسرت‌ها، پل دیوید هیوسان، معروف به بونو و از اعضای گروه یو۲ با همکاری جفری ساکس، پل فارمر و بابی شریور، برند پراداکت رد (Product RED) را به‌وجود آوردند و شرکت‌هایی چون آمریکن اکسپرس، کنورس، گپ، آرمانی، موتورولا و مایکروسافت  را برای کمک به بیماران HIV/AIDS و مقابله با فقر دخیل نمودند. پس از چندی بونو از سلبریتی‌های دیگری برای ایجاد یک  پیوند مستقیم میان هولیوود و کشورهای کمتر توسعه‌یافته دعوت کرد و به این کارزار تام هنکس، جولیا رابرتز، جاستین تیمبرلیک، شان پن، جورج کلونی، برد پیت و بسیاری دیگر پیوستند. ستارگان سینما نمایندگی کشورهای مختلف را به عهده گرفتند، مثلا بن افلک (کنگو) و شان پن (هائیتی). [۱].

ترانه معروف «آیا می‌دانند اکنون کریسمس است»  در واقع یک ترانه ناسیونالیستی و نه انترناسیونالیستی بود. بنا به گفته گراهام هاریسون، یکی از برساخته‌های اصلی بریتانیایی بودن، نجات قاره و دیگران از انواع مصبیت‌های وارده به آنهاست. احساس غرور برای این که بریتانیایی‌ها در دنیا کارهای خوبی انجام می‌دهند (به نقل از سیمور، هایز، ۲۰۱۴) باند اید از همان ابتدا با انتقاد روبرو شد. اولین انتقاد مربوط به عنوان ترانه بود. در آفریقا میلیون‌ها نفر مسیحی زندگی می‌کردند، آیا آنها نمی‌دانستند که کریسمس چیست و کی برگزار می‌شود؟ برای کسانی که متن را نوشتند (و بسیاری دیگر) مسئله فقط فقر مادی آفریقایی‌ها نبود بلکه آنها دچار فقر فرهنگی نیز بوده و در نتیجه حتی غافل از سنن دینی خود بودند. در ویدئوهایی که در جریان برگزاری کنسرت از مردم آفریقا نمایش داده شد، همه آفریقایی‌ها از پیر و جوان بی‌نام و نشان بودند. آنها در مقابل سلبریتی‌های سفیدپوستی که دو میلیارد نفر به تماشای برنامه آنها نشسته و همه از چنان قدرتی برخوردار بودند که می‌توانستند موجب نجات مردم آفریقا گردند، قرار داده شدند.

در رابطه با اینکه کمک‌های مالی باند اید چقدر به وضع مردم آفریقا کمک کرده است اتفاق نظر وجود ندارد. به طوری که حتی باب گلداف نیز بعضی از انتقادات را می‌پذیرد. با این حال پنج سال بعد ار اولین کنسرت، در سال ۱۹۸۹ باند اید دو (Band Aid II)، بیست سال بعد باند اید ۲۰ و سی سال پس از اولین کنسرت باند اید ۳۰ ایجاد شد. اما اگر بسیاری از انتقادات پذیرفته شده بود، چرا به این سنت ادامه داده می‌شود؟ بنا به گفته ریچارد سیمور و نیام هایز تنها توجیه ادامه این سنت «انجام یک کاری»  است. هنرمندان آفریقایی بسیاری -از لیبریا و سیرالئون گرفته تا ساحل عاج و کنگو….- وجود دارند که سعی کرده و می‌کنند تا مشکلات افریقا، از بحران ابولا و ایدز گرفته تا نابسامانی‌های اقتصادی و سیاسی را مطرح نمایند. هنرمندان معروفی چون بونو به جای گرفتن دست این هنرمندان و کمک به طرح مشکلات از زبان خود آنان، با طرح ایده‌هایی چون «نجات دارفو»، «مداخله بشردوستانه» و غیره می‌خواهند «کاری انجام دهند». چرا باید یک ترانه که در آن ردپای افکار نژادپرستانه به خوبی روشن است و توسط یک گروه سفیدپوست و برای مخاطبان عمدتا سفیدپوست  در مورد مشکلات آفریقایی‌ها خوانده شده، مرتبا در نسخه‌های جدیدی تکرار می‌شود؟  چرا در حالی که جمع‌آوری پول مهمترین هدف این پروژه است، کسی به سرنوشت پول‌ها علاقه‌ای نشان نمی‌دهد؟  آیا کمک‌های مالی سال ۱۹۸۴ موجب تداوم یک دولت فاسد در اتیوپی نشد؟ بنیاد وان بونو  (The One Foundation) در سال ۲۰۰۸  در حدود ده میلیون پوند جمع‌آوری کرد اما فقط کمی بیش از یک درصد از این مبلغ صرف امور خیریه شد (سیمور، هایز، ۲۰۱۴) علت اصلی ادامه شوی یاد شده چیزی جز ارضای بقایای غرور یک قدرت استعماری نیست که در آن بریتانیای پروتستان آستین خود را بالا زده و برای نجات آفریقای ضعیف تلاش می‌کند. یک بار دیگر توانایی‌های یک جامعه خیالی قدرتمند در کنسرت‌های بزرگ و برنامه‌های تلویزیونی بازساخته می‌شود.  آهنگ باند اید  قبل از آن که  برای مبارزه با ایدز، ابولا و دیگر مشکلات آفریقا خریده شود، برای تقویت حس ناسیونالیستی بریتانیا و تقویت اهداف اخلاقی و یادآوری این که آنها همیشه در فکر نجات دیگران هستند، خریده می‌شوند.

سفیران حسن‌نیت

در این که بسیاری از سلبریتی‌ها انساندوست هستند و با خلوص نیت مایل هستند تا از شهرت خود برای اهداف خاصی استفاده کنند، شکی وجود ندارد. اما هیچکس، حتی طرفداران پروپاقرص مشارکت فعال سلبریتی‌ها در سیاست نیز این واقعیت آشکار را رد نمی‌کند که بسیاری فقط برای آن که از این نمد کلاهی برای خود بسازند وارد بازار نیکوکاری سلبریتی‌ها شده‌اند. در فضایی که اقدامات بشردوستانه از محیط‌های دانشگاهی گرفته تا سالن‌های سینما و تا کنفرانس‌های متعدد شرکت‌های بزرگ که با همکاری افراد معروف ترتیب داده می‌شوند تا توجه همگان را به اهمیت حیاتی اعمال فردی تک‌تک انسان‌های کره زمین جلب کنند، بازار انسان‌دوستی شکل ویژه‌ای به خود گرفته است.

در گذشته نیز سلبریتی‌ها در امور سیاسی فعال بوده‌اند و این پدیده تازه‌ای نیست اما درک عمومی و تمایل هواداران آنها نشان می‌داد که اشتیاق زیادی برای حضور آنها در صحنه سیاسی وجود نداشت و بسیاری از مخاطبان آنان مایل نبودند که سلبریتی‌ها از شهرت خود برای پیشبرد اهداف سیاسی استفاده کنند. ولی در عرض نیم قرن گذشته تلاش زیادی صورت گرفت تا اهمیت نفوذ سلبریتی‌ها در سیاست‌های جاری بسیار بزرگ شود. وقتی که التون جان، خواننده معروف همجنسگرای انگلیسی در سال ۲۰۱۵  به ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه  تلفن زد و خواهان دیداری با وی در مورد سرنوشت تاثربار همجنسگرایان روسیه شد، بسیاری آن را دلیلی بر اهمیت نقش و قدرت سلبریتی‌ها در تغییر سیاست به سمت یک دنیای دموکراتیک‌تر ارزیابی کردند. مسلما همه بر تاثیرگذاری حضور سلبریتی‌ها توافق داشتند اما اختلاف بر سر میزان و نوع تاثیر بود. پوتین بنا به گفته سخنگوی کرملین احترام زیادی برای التون جان قائل بود، اما آیا این به معنی بهبود وضع همجنسگرایان پس از تلفن کوتاه التون جان بود؟ منتقدین التون جان نیز معتقد بودند که از این مکالمه تلفنی هم پوتین و هم جان به خاطر جلب توجه جهانیان به سوی خود بهره بردند. بر پایه چنین درکی سلبریتی‌ها متهم به مبتذل‌سازی مسائل سیاسی شده‌اند. اما همکاری سلبریتی‌ها با سازمان‌های غیردولتی و سازمان ملل سابقه طولانی‌تری دارد.

در سال ۱۹۴۹ دنی کی هنرپیشه آمریکایی در یک سانحه هوایی با موریس پیت مسئول صندوق کودکان سازمان ملل  آشنا شد و همکاری آنها راه را برای ورود سلبریتی‌ها به سازمان ملل باز کرد. از آن به بعد، سازمان ملل در بسیاری از مهمانی‌ها و کنسرت‌های خود از سلبریتی‌ها استفاده نمود اما این رویه پس از آن که کوفی عنان به دبیرکلی سازمان ملل رسید، ابعاد تازه‌ای به خود گرفت. هدف عنان آن بود که «سلبریتی‌ها ابزارهایی باشند که سازمان ملل از آنها برای اعمال فشار بر دولت‌های بی‌میل برای برآوردن وعده‌هایی عمل کنند که در نشست عمومی سازمان ملل بیان کرده‌اند» (الیوت،۱۳۹۹:۶۱۵). بر پایه چنین سیاستی عنان تلاش نمود تا تمام سلبریتی‌هایی که از آرمان‌های انسانی هواداری می‌کنند را به خدمت بگیرد و افراد زیادی از هنرپیشه تا فوتبالیست به عنوان سفیران حسن‌نیت با سازمان ملل همکاری نمودند. یکی از اهداف روسای سازمان ملل کاهش بدبینی نسبت به توانایی این سازمان و وابستگی شدید آن به ایالات متحده بود. در طول چند دهه اخیر بسیاری از سلبریتی‌های معروفی چون انجلینا جولی، چارلیز ترون، جورج کلونی، کیتی پری، لئو مسی، سرنا ویلیامز، دیوید بکهام و بسیاری دیگر  به خدمت سازمان ملل درآمدند.

جانشین کوفی عنان، بان کیمون تلاش کرد همان راه را ادامه دهد و در« پروژه همه» با همکاری بیل و ملیندا گیتس و با  به خدمت گرفتن سلبریتی‌های معروفی چون بیانسی، کلدپلی، ملکه اردن، رانیا العبدالله و ورزشکارانی چون سرنا ویلیامز و نیمار  اهداف سازمان ملل را در عرض یک هفته به گوش میلیاردها نفر برساند.

بنابراین سازمان ملل کوشیده است تا افراد بانفوذی،  از هنرمندان و ورزشکاران گرفته تا سیاستمداران و صاحبان شرکت‌های بزرگ  را به خدمت خود درآورد. اینکه دارایی‌های بیل گیتس از چه طریقی کسب شده، مسی چگونه برای فرار از مالیات، دارایی‌های خود را به روش‌های نامتعارفی پنهان می‌سازد، چگونه دیوید بکهام  با دریافت پول کلان سفیر حسن‌نیت قطر می‌شود، چرا  نیمار از طرفداران پروپا قرص بولسونارو رئیس‌جمهور پیشین برزیل- از مخالفین سرسخت   بسیاری از اهداف مترقی سازمان ملل – بود، اهمیت چندانی نداشت. مهم آن بود که سفیران حسن‌نیت به کریدورهای قدرت راه پیدا کنند و اهداف موردنظر به سرتیتر روزنامه‌ها بدل شوند. بنابراین نباید از این که خواننده نیکوکاری،بونو، برای کمک به مبارزه بر علیه ایدز در آفریقا رابطه بسیار نزدیکی با جورج بوش برقرار کرد و همیشه از او به تمجید پرداخته است، انتقاد نمود. از نظر طرفداران بوش، او بیش از هر رئیس‌جمهور دیگر آمریکا به مبارزه با ایدز در آفریقا پرداخته است. البته رابطه بونو با رئیس‌جمهور سابق آمریکا منحصر به دوران صدارت بوش نبود، بلکه این رابطه نزدیک پس از آن نیز ادامه یافت.  بونو  در دفعات متعدد و در اشکال مختلفی به ستایش از بوش پرداخته است. در سال ۲۰۱۸ بونو اولین مدال جورج دبلیو بوش برای رهبری برجسته را دریافت کرد. جورج بوش بارها این موضوع را مطرح کرده است که بونو دارای خصایل بسیار عالی است. بازنمودی از یک رابطه بسیار برادارانه یک مسیحی لیبرال و یک مسیحی محافظه‌کار.

 این‌ موارد  موجب می‌شود که گاه این پرسش طرح شود: آیا مشارکت سلبریتی‌ها موجب کمک یا آسیب بیشتر است. آیا گفتگوی یک مگا‌سلبریتی  با یک سیاستمدار معروف که در پی استفاده از هر امکانی برای افزایش شهرت خود است، امکان اصلاحات را بیشتر می‌سازد؟

ایثار موثر

اما مگر هدف بهبود اوضاع جهان نیست؟ اگر چنین است، پس برای نجات غریق باید خود را به آب و آتش زد. این نکته‌ای است که پیتر سینگر فیلسوف معروف استرالیایی به آن پرداخته است. افکار او منجر به شکل‌گیری فلسفه و جنبش ایثار موثر (Effective altruism) شده است. این جنبش بر آن است که از شواهد عملی و منطق برای تعیین موثرترین شیوه‌های بهبود جهان استفاده کند. آنها معتقدند که ایثار موثر با نیکوکاری سنتی بسیار متفاوت است. پرسشی که سینگر مطرح می‌کند به قرار زیر است: فرض کنید در مقابل شما کودکی در استخر کوچکی در حال غرق شدن است و شما تنها کسی هستید که در نزدیکی او قرار دارید. تنها کاری که شما لازم است برای نجات کودک انجام دهید ،  این است که با لباس به استخر بپرید. شما در این راه از خیر لباس و کفش خود می‌گذرید اما بچه را نجات می‌دهید. حال اگر به جز شما، کسان دیگری در نزدیکی بودند، باز برای نجات کودک، کاری نمی‌کردید؟ اگر می‌فهمیدید که کودکی در همسایگی شما به خاطر فقر و به دلیل کمبود غذا یا عدم دسترسی به خدمات پزشکی در حال مرگ است، به او کمک نمی‌کردید؟ اگر کودک مزبور نه در همسایگی شما بلکه هزاران کیلومتر دور از شما است، کسی که مستقیما در روبروی شما قرار ندارد، کسی که نام او را نمی‌دانید و هرگز او را ملاقات نخواهید کرد، آیا شما حاضر به کمک به وی نبودید؟ پاسخ سینگر به همه این پرسش‌ها این است که مسلما وظیفه ما کمک به دیگران تحت هر شرایطی است. نتیجه آن که،  وظیفه هر فرد کمک به دیگران از طریق کمی ایثار است. این استدلال الهام‌بخش جنبشی شد که به محاسبه بهترین راه سرمایه‌گذاری برای بیشترین سود ممکن بپردازد و صاحبان سرمایه را به تشویق به سرمایه‌گذاری در پروژه‌های مورد نظر کند. طرح‌هایی مانند بنیاد مبارزه با مالاریا، گیو دایرکتلی(بخشش بی‌قید و شرط به افراد بسیار فقیر) از جمله طرح‌های مورد علاقه جنبش مزبور هستند. عده زیادی که به این جنبش پیوسته از طریق طرح جهانی «آنقدر که می‌توانیم اهدا می‌کنیم» (Giving what we can) در حدود ۱۰ درصد از درآمد خود را صرف امور خیریه می‌کنند. (بی‌بی‌سی،۲۰۲۱)  یکی دیگر از این نهادها گیوول(GiveWell) می‌باشد که مقر آن در سیلیکون‌ولی قرار دارد زیرا اکثر اهداکنندگان آنها در سیلیکون‌ولی هستند. جنبش ایثار موثر بشدت تحت‌تاثیر فیلسوف جوان اسکاتلندی،ویل مک‌اسکیل-  پیرو پیتر سینگر- است.  وی از رهبران این جنبش محسوب می‌شود.

انتقاد چپ به طرح‌های مختلف نیکوکاری زوایای مختلفی را در برمی‌گیرد از جمله آن که: اول، آن یکی از راه‌های تضعیف بخش خدمات عمومی تشویق در سرمایه‌گذاری و توجه به امور خیریه است. معمولا در رسانه‌های بورژوایی تبلیغات زیادی تحت عنوان موثر بودن امور خیریه در مقایسه با بخش خدمات عمومی صورت می‌گیرد.  دوم، برای موفقیت نسبی امور خیریه، باید افراد زیادی مشارکت نموده و منابع و انرژی فراوانی صرف این امور شود.  نتیجه چنین رویکردی،  کنار گذاشتن طرح‌های طولانی‌تر و بسیار مشکل‌تر تغییرات ساختاری است، سوم، نظرات کسانی چون پیتر سینگر تغییر تمرکز از مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به مسائل فلسفی است. چهارم، مشکل اساسی فلسفه اخلاقی ایثار موثر آن است که می‌خواهد مبرم‌ترین مشکلات جهان را در زیر سایه سرمایه‌داری و با تبعیت کامل از قوانین آن حل کند.  (اسنو، ۲۰۱۵)  در عوض، بنابر تئوری ایثار موثر اگر بتوان به اندازه کافی پول جمع کرد، آنگاه حل مبرم‌ترین مسائل اجتماعی و اقتصادی بسیار ساده است.

واقعیت این است که این فلسفه افراد را تشویق می‌کند تا احتیاجات مبرم فقرا را برطرف سازند اما در مورد سیستمی که موجب چنین مشکلاتی می‌شود چیز زیادی نمی‌گوید.  فلسفه ایثار موثر شرکت‌ها را به سرمایه‌گذاری در پروژه‌های معینی تشویق می‌کند. از سوی دیگر افراد معمولی را در برابر انتخاب حذف برخی از احتیاجات خود به خاطر کمک به فرد محتاج‌تر از خود می‌کند. سرمایه حاضر نیست تحت هیچ شرایطی اگر هزاران نفر نیز از گرسنگی بمیرند، از سود خود بگذرد . در صورتی که افراد خیرخواهی پیدا شدند تا  برای کالاهای مورد نیاز  قیمت مناسبی بپردازند آنگاه  سرمایه با کمال میل در امر خیر مشارکت می‌کند. فلسفه ایثار موثر به جای آن که تمرکز خود را متوجه تحلیل ریشه‌ای مسائل کند، تمرکز اصلی خود را در جهت تغییر عادات شخصی قرار می‌دهد.

ایثار موثر  افراد را تشویق به اقدام به عمل، همین الان ، برای پایان دادن فقر جهانی می‌کند اما برای آن که بتوان پول زیادی را به امور خیریه بخشید جوانان مستعد،  مجاب به کارهای پردرآمد می‌گردند،  از جمله پیشنهاد می‌شود: اولٔ  «به وال استریت بپیوندید تا جهان را نجات دهید» یا به دنبال شغلی پردرآمد برای بخشش بیشتر باشید. دوم، سازمان‌های بشردوستانه  پرتاثیر را ایجاد کنید و یا به آنها بپیوندید سوم، در مشاغل پژوهشی، سیاسی و یا حمایتی که با سرمایه سازگاری دارند، فعالیت کنید. (اسنو، ۲۰۱۵) بنابراین اگرچه طرفداران ایثار موثر مکررا عنوان می‌کنند که طرفدار اصلاحات ساختاری هستند اما در عمل فقط مشوق «فرهنگ بخشش» و نه تغییرات ریشه‌ای هستند. در واقع آنها با استراتژی خود، ساختارهایی که موجب فقر شده‌اند را نه تضعیف بلکه تقویت می‌کنند. کافیست به داستان یکی از سلبریتی‌های معروف آنها توجه شود.

سام بنکمن-فرید ستاره جوانی بود که با پدر و مادر خود در محوطه دانشگاه استنفورد زندگی می‌کرد. مادر و پدر او از استادان دانشگاه حقوق استنفورد هستند و از طرفداران فلسفه ایثار موثر. بنکمن-فرید از نابغه‌های ریاضی درخشانی بود که به معاملات ارز دیجیتالی پرداخت و در عرض مدت کوتاهی به معروف‌ترین و جوان‌ترین ستاره‌ این رشته بدل گشت  به طوری که دارایی او در سن ۳۰ سالگی در حدود ۳۰ میلیارد دلار ارزیابی می‌شد. او طرفدار فلسفه ایثار موثر  و یکی از اعضای Giving what we can است که بخشی از درآمد خود را صرف امور خیریه می‌کند. بنکمن-فرید به نظرات جنبش ایثار موثر برای کسب درآمد بیشتر گوش داد و  از پایه‌گذاران بازار بورس ارز دیجیتالی گشت.  او بزرگترین سلبریتی جنبش ایثار موثر است که در عرض مدت کوتاهی به رابین‌هود دوران ما بدل شد.  وی همراه با ویلیام مک‌اسکیل صندوق آینده FTX را بنیان نهاد. صندوق آینده (Future Fund) میلیون‌ها دلار در امور خیریه سرمایه‌گذاری کرد. در عین حال، شرکت‌های مختلف بنکمن-فرید در انتخابات اخیر ایالات‌متحده کمک‌های مالی فراوانی نه فقط به دموکرات‌ها بلکه جمهوری‌خواهان نیز نمودند تا از این طریق بتوانند بر کنگره آمریکا در جهت تصویب قانون‌های بهتری برای اکوسیستم ارز دیجیتال تاثیر گذارند. بنکمن-فرید بعد از جورج سوروس به دومین اهداکننده  کمک‌های مالی فردی به حزب دموکرات قرار دارد. اما در طی یک سال گذشته با گسترش بحران در بازار ارز دیجیتالی معلوم شد که شرکت‌های متعدد بنکمن-فرید با پول مردم دست به معاملات پرریسک زده بود. شرکت‌های او ورشکسته اعلام شدند و وی در انتظار حکم دادگاه در مورد مجازات خود است.

اما جنبش نخبه‌گرایانه ایثار موثر که مصمم بود از طریق حمایت افراد مرفه طبقه متوسط که عمدتا در سیلیکون‌ولی فعالیت می‌کردند به فقر مردم آفریقا پایان دهد، کم‌کم در مورد پروژه‌هایی چون مبارزه با مالاریا و طرح‌های مشابه دچار تردید شد.  مک‌اسکیل در کتاب خود «آنچه ما مدیون آینده هستیم» تمرکزش را  متوجه لانگ‌ترمیسم (longtermism) نمود. از نظر او زندگی انسان‌های آینده همان‌قدر ارزش دارد که زندگی انسان‌های امروز. از این رو باید تمرکز خود را متوجه خطرات وجودی نمود. بنا به گفته این فلسفه،  انسان موجودی است با تاریخ بسیار کوتاه، و پتانسیل ادامه زندگی نوع بشر بسیار زیاد است. ادامه زندگی انسانی در صورتی میسر می‌شود که منابع و نیروی فکری امروز بیشتر متوجه آینده گردد. برخی از فیلسوفان معروف این نگاه معتقد هستند که انسان آینده با کمک تکنیک جدید به سطح بسیار بالاتری از انسان امروزی می‌رسد و می‌تواند به تسخیر کرات دیگر بپردازد. و در نهایت برخی از آنان به این نتیجه می‌رسند که  نجات انسان‌های کشورهای پیشرفته مهمتر از نجات انسان در کشورهای فقیر است. (پترشون، ۲۰۲۳) چنین استدلالی بر این پایه قرار دارد که بحران محیط زیست موجب نابودی بخشی از ساکنین زمین می‌شود و شانس بقای ساکنین کشورهای پیشرفته بسیار بیشتر از کشورهای فقیر است، در نتیجه بنا بر فلسفه ایثار موثر بیشترین نیرو باید صرف نجات  آن چیزی شود که بالاترین سود را برای جامعه بشری دارد. نتیجه آنکه، ایثار موثر از نجات  کودکان فقیر در کشورهای در حال توسعه شروع کرد اما بخش مهمی از آنان کم‌کم به نتایج گاه نژادپرستانه‌ای رسیدند. حال اگر معروفترین سلبریتی این جنبش سام بنکمن-فرید نمی‌تواند ورشکستگی شرکت‌های خود را پیش‌بینی کند و شرکت‌های مزبور در عرض مدت کوتاهی از اوج قله به ته دره سقوط کردند، چگونه این جنبش می‌تواند در مورد آینده دوردست بشریت پیش‌بینی‌های قابل اعتمادی را عرضه کند؟

 سلبریتی‌هایی چون بونو در نشست کشورهای ثروتمند (G8 summit) در سال ۲۰۰۷ بر علیه فقر آواز می‌خواند اما بنا بر اسناد پارادایس او همزمان برای فرار از مالیات در کشورهایی چون مالت سرمایه‌گذاری می‌کند. در مقابل برخی از رهبران ایثار موثر از مبارزه با مالاریا به استعمار سیارات دیگر رسیدند. هر دو گروه یادشده هیچگاه در پی تغییرات ساختاری در نظام کنونی سرمایه‌داری نبوده و نیستند و با طرح‌های نخبه‌گرایانه خود سعی می‌کنند ثقل اصلی مبارزه بر علیه ساختارهای موجود را متوجه مبارزه بر علیه انسان‌های مصرف‌کننده نمایند تا آنها مجبور شوند بخشی از درآمد خود را صرف امور خیریه کنند، چیزی که به نوبه خود موجب تقویت همان ساختارهایی می‌شود که از ابتدا دعوی مبارزه با آنها وجود داشت. کسانی-در اینجا منظور افراد، گروه‌ها و جنبش‌هایی است که صمیمانه قصد تغییر را دارند و نه بندبازان حرفه‌ای- که بدون تحلیل درست از مشکلات اصلی جامعه کنونی، بدون ریشه‌یابی تناقضات درونی سیستم، بدون درک درست از روابط قدرت و علل نابرابری‌ها در نظام فعلی سعی در کاهش درد دارند، پس از چندی معمولا به بیراهه می‌افتند. در این میان تکلیف افرادی که  به خاطر جایگاه خود در سیستم فعلی، تمام تلاششان را برای حفظ ساختارهای موجود می‌کنند و فقط از ترفندهای اخلاقی و ایجاد احساس گناه در میان کسانی که خود مقهور نظام فعلی هستند، تلاش دارند از نمد امور خیریه کلاهی برای خود بسازند، مشخص است. این به معنی رد مشارکت در امور خیریه نیست بلکه تامل بیشتر در مورد میزان توانایی آن در ایجاد تحولات موثر است.

بنابراین اگر برای لحظه‌ای خیل بزرگی از افراد مشهور فرصت‌طلب که قبل از هرچیز، نه به خاطر اعتقادات خالص انسان‌دوستانه بلکه انتشار یک تصویر انسان‌دوستانه از خود در رسانه‌ها در فعالیت‌های بشردوستانه مداخله می‌کنند، کنار گذاشته شوند، بیلان کار دخالت بسیاری از سلبریتی‌ها در سیاست، عمدتا منحصر به مداخلات بشر‌دوستانه و جمع‌آوری پول برای کمک به کشورهای کمترتوسعه‌یافته، از طریق همکاری نزدیک با صاحبان قدرت و ثروت می‌باشد. این عمل اگرچه در شرایط بحرانی لازم و قابل ارج است اما آیا کافیست؟ آیا این به معنی آن نیست که وظیفه سلبریتی‌ها قبل از هرچیز تثبیت وضع موجود است؟

II

سلبریتی‌های اینستاگرام

اینستاگرام یکی از شبکه‌های بسیار محبوب فضای مجازی در ایران است. برخلاف تلگرام و توییتر صفحه اینستاگرام بطور کلی با افکار عمومی و روزمره مردم ارتباط دارد. در اینستاگرام فارسی عکاسی، آشپزی، هنر، طرفداری از سلبریتی‌ها، اینفلوئنسرها، تبلیغات شرکت‌ها…با عکس، ویدئو، پست، استوری [۲]…مورد توجه کاربران قرار می‌گیرد. بنا به گفته مرکز پژوهشی بتا در ایران تعداد کاربران ایرانی از ۲۴ میلیون کاربر در سال ۱۳۹۶ به ۴۸ میلیون کاربر در سال ۱۴۰۰ رسید. به عبارت دیگر احتمالا نیمی از مردم ایران تا قبل از جنبش زن-زندگی-آزادی در اینستاگرام اکانت داشتند .( برای این قلم معلوم نیست که بتا چگونه تعداد کاربران ایرانی و افغانستانی را از هم جدا کرده است. به همین دلیل از واژه احتمالا در اینجا  استفاده شده است). این دنیای مجازی اگرچه زیر نظر نهادهای امنیتی قرار دارد اما به خاطر موضوع پست‌ها منطقه نسبتا آزادی برای جدایی از زندگی روزمره  و جایی است برای نفس کشیدن.

 همان‌طور که این قلم در جای دیگری بحث کرده است، در شبکه‌های اجتماعی سلسله مراتب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.(جاسکی، ۱۴۰۱) در سال ۱۴۰۰، از میان نزدیک به ۵۰ میلیون اکانت ایرانی، ۷‌هزار اکانت وجود داشت که بیش از نیم میلیون دنبال‌کننده داشتند. بنا به آمار مرکز پژوهشی بتا موضوعات اصلی این ۷‌هزار اکانت به ترتیب به شرح زیر است (فینی زاده، ۱۴۰۰):

سلبریتی ۳۱٪، طنز و سرگرمی ۲۰٪، آموزش و دانستنی  ۱۱٪، تجاری و تبلیغی ۸٪، ورزشی ۷٪، بلاگر ۶٪، رسانه ۳٪، فرهنگ و ادبیات ۲٪، موسیقی. ۲٪، روانشناسی و توسعه شخصی. ۲٪، آشپزی ۲٪، سیاست و شخصیت  ۲٪، مذهبی ۱٪، پزشکی و سلامت ۱٪، دکوراسیون. ۱٪، سفر و گردشگری. ۱٪.

بنابر آمار بالا، موضوعات سیاسی و مذهبی در این صفحات جای پراهمیتی ندارند بلکه سلبریتی‌ها مهمترین موضوع این صفحات هستند. لازم به توجه است که بخش رسانه  که شامل رسانه‌های فارسی زبان  داخلی و خارجی است فقط ۳٪ را به خود اختصاص می‌دهد. حال اگر به پست‌هایی که بیشترین توجه را در سال ۱۴۰۰ اختصاص داد، نگاه شود موضوع کمی روشن‌تر می‌شود. در این سال مهمترین پست، تبریک نوید محمدزاده بازیگر سینما به فرشته حسینی به خاطر تولدش بود. در واقع، این دو از این طریق زندگی مشترک خود را اعلام کردند. پست مزبور ۱۶ میلیون بازدید و ۲ و نیم میلیون لایک داشت. پست پرطرفدار بعدی مربوط به تولد بهرام افشاری (۱٫۴  میلیون لایک)، عکس هادی چوپان قهرمان پرورش اندام ایران، پیروزی حسن یزدانی کشتی‌گیر ایرانی و تبریک علی دایی به او، اعلام همبستگی رضا بهرام خواننده پاپ با مردم افغانستان پس از پیروزی طالبان، جمع کردن آشغال‌های کنار دریا توسط امیر تهرانی آهنگساز ایرانی از جمله پست‌های مهم اینستاگرام بودند. پست‌هایی که از چند عکس، چند هشتگ و یک متن بسیار کوتاه تشکیل می‌شدند.

از نظر سلسله مراتب، حسن ریوندی -کمدین، مهناز افشار-بازیگر که در سال ۱۳۹۸ ایران را ترک کرد، رادیو جوان-کانال موسیقی، رامبد جوان-بازیگر و کارگردان، بی‌بی‌سی فارسی، گلشیفته فراهانی -بازیگر مقیم فرانسه، دنیا جهانبخت-مدل مشهور و بسیار پرحاشیه اینستاگرام، محمدرضا گلزار-بازیگر ، خواننده و مجری مسابقاتی چون «میلیونر شو»، بهنوش بختیاری-بازیگر و الناز شاکردوست-بازیگر به ترتیب نفر اول تا دهم را در آن سال اشغال می‌کردند.

 در عرض دو سال اخیر و پس از جنبش مهسا این لیست دچار تغییرات معینی شد و برخی از اسامی جابجا شدند. در فروردین سال ۱۴۰۲، حسن ریوندی ۱۹٫۶ میلیون، مهناز افشار ۱۷٫۵ میلیون، گلشیفته فراهانی ۱۵٫۷ میلیون، دنیا جهانبخت ۱۵٫۵ میلیون، علی کریمی ۱۴٫۸ میلیون، رضا گلزار ۱۲٫۲ میلیون، سید حسین موسوی (حسین تهی خواننده رپ) ۱۲٫۲ میلیون، علی دایی ۱۲٫۱ میلیون، ، رامبد جوان ۱۱٫۹ میلیون و سحر قریشی(بازیگر) ۱۱،۷ میلیون فالوور دارند. بنابراین گلشیفته فراهانی، علی کریمی و علی دایی پس از جنبش مهسا بر تعداد فالوورهای خود افزودند. از دیگر مخالفین خارج کشور که در رده‌های پایین‌تر، گاه با اختلاف زیاد، قرار دارند  می‌توان به چند نام اشاره کرد: مسیح علی‌نژاد ۸٫۷ میلیون، رضا پهلوی ۳٫۸ میلیون،  شاهین نجفی ۳٫۱ میلیون،حامد اسماعیلیون ۱٫۳ میلیون،  نازنین بنیادی ا میلیون فالوور دارند.

در این میان ترانه علیدوستی کسی که به خاطر دفاع از جنبش زن-زندگی-آزادی، هم به زندان افتاد و هم ممنوع‌الکار، ممنوع‌المعامله…و شد در رده ۲۱ با ۸ میلیون فالوور قرار دارد. (پلازا،۱۴۰۲). زمانی که اینستاگرام تازه راه خود را در ایران باز کرده بود، قبل از آن که ترانه علیدوستی با حضور خود در سریال شهرزاد به ستاره محبوب مردم شود، (تا پیش از شهرزاد او فقط در میان هنردوستان سینما معروف بود) در ردیف پانزده (۱۳۹۴) قرار داشت و بهنوش بختیاری، الناز شاکر دوست، امیر تتلو و مهناز افشار در صدر قرار داشتند. امروز تتلو با  ۲٫۳ میلیون فالوور در قسمت پایین جدول طرفداران قرار دارد.

همان‌طور که از لیست بالا مشاهده می‌شود اکثر بازیگران، خوانندگان و ورزشکاران طرفداران زیادی در اینستاگرام دارند. این فقط یک وسیله اندازه‌گیری نادقیق برای درک میزان توجه به این افراد است. این به معنی میزان محبوبیت این افراد در رشته هنری و یا ورزشی خودشان هم نیست. صدرنشینی حسن ریوندی در عرض چند سال اخیر چیز زیادی به جز آن که جوک‌های او طرفدار زیادی در اینستاگرام دارد نمی‌گوید. همایون شجریان بر اساس تعداد فالوورهای خود بسیار پایین‌تر از حسین تهی و ابی قرار دارد. در صورتی که کنسرت‌های او به سرعت به فروش می‌رسند و همیشه تقاضا برای تمدید کنسرت‌های وی زیاد است، اما اگر بر فرض محال، رقبای اینستاگرامی او، حتی اگر در ایران موفق به گذاشتن کنسرت می‌شدند، احتمالا موجب چنین هیستری نمی‌گشتند. مهران مدیری یکی از محبوب‌ترین مجریان تلویزیون است اما تعداد فالوورهای او قابل مقایسه با حسن ریوندی نیست.  بسیاری از هنرمندان محبوب ایرانی چون اصغر فرهادی، جعفر پناهی، محمد رسول‌اف… تقریبا هیچ ردی از خود در فضای مجازی باقی نگذاشته‌اند. در واقع تعداد فالوورهای افراد مشهور وابسته به تعداد عکس‌ها، حاشیه‌های مختلف، پست‌ها و استوری‌هاست.

حال اگر تعداد فالوورها در اینستا‌گرام، جایی که هنرمندان بیشترین حضور را دارند، نمی‌تواند محک قابل اعتمادی برای میزان محبوبیت آنها در دنیای واقعی و نه مجازی باشد، آیا می‌توان انتظار داشت که میزان طرفداران دنیای مجازی،  محکی برای نفوذ سیاسی افراد باشد؟ در پلتفرمی که هنرِ هنرمندان و ورزشکاران در گذاشتن عکس و ویدئو ، سلفی، استوری، جوک…خلاصه می‌شود و میزان توجه به یک استوری معمولا بیش از چند ثانیه نیست، فقط می‌توان در مورد مهارت جلب توجه افراد قضاوت نمود. کاربران بین دنیای مجازی و واقعی تفاوت می‌گذارند و حتی هنگام قضاوت کار هنری این افراد، زندگی اینستاگرامی و محبوبیت آنها را کمتر مورد توجه قرار می‌دهند. این به معنی انکار تاثیر این پلتفرم‌ها در مواضع سیاسی و یا محبوبیت افراد نیست، بلکه توجه بیشتر به میزان تاثیر آنهاست. این موضوع حتی در مورد توییتر که در آن  بیشتر به مسائل سیاسی و اجتماعی پرداخته می‌شود نیز صادق است. در مورد میزان تاثیر این پلتفرم‌ها در عرصه سیاست نباید غلو کرد، ضمن آنکه  گروه‌های سیاسی نباید از آن به عنوان یک کانال ارتباطی با نیمی از جمعیت کشور غافل شوند.

توییتر

بنا به گفته مرکز پژوهشی بتا تعداد کاربران تلگرام و اینستاگرام در سال ۱۳۹۹ تقریبا یک اندازه (تلگرام ۴۷ میلیون کاربر و اینستاگرام ۴۷ میلیون کاربر) داشت. در همان زمان توییتر فقط ۲ میلیون کاربر داشت. در سال ۱۴۰۰ ایسپا بر اساس یک نظرسنجی، میزان استفاده مردم از رسانه‌های اجتماعی را چنین اعلام کرد: واتساپ ۷۱٫۴٪، اینستاگرام ۵۳٫۱٪، تلگرام ۴۰٫۴ درصد، فیسبوک ۴٫۱٪ ، توییتر ۳٪، کلاب‌هاوس ۱٫۳٪ (همشهری، ۱۴۰۰) [۳]. بنابراین استفاده از توییتر در میان توده مردم چندان رایج نیست. با این حال در سال ۱۳۹۹ ۵۰۰ میلیون توییت و ۲۰۰ میلیون ریتوییت توسط فارسی‌زبانان در این پلتفرم منتشر شد. در همان سال محمد جواد ظریف با ۱٫۶ میلیون فالوور مقام اول، بی‌بی‌سی فارسی ۱٫۵ میلیون، صدای آمریکا ، روحانی، خامنه‌ای، دیویچه‌وله، رادیو فردا و تلویزیون منوتو مقام‌های بعدی را داشتند (مجازیست، ۱۳۹۹). میزان کاربران توییتر در سال‌‌های اخیر به ۳٫۲ میلیون اکانت افزایش یافت. همان‌طور که از اکانت‌های پرطرفدار دیده می‌شود، رسانه‌های فارسی زبان خارج   بیشترین  طرفدار را در میان فارسی‌زبانان دارد. البته باید اضافه کرد که در سطح دنیا (بنا بر آمار ژانویه ۲۰۲۳)  معمولا خوانندگان بزرگ انگلیسی‌زبان، بیشترین فالوور را دارند( ایلون ماسک، باراک اوباما، جاستین بیبر، کریستیان رونالدو، ریانا، کیتی پری، تیلور  سویفت، نارندرا مودی، دونالد ترامپ و لیدی گاگا ده اکانت برتر را دارند. به عبارت دیگر اوباما، مودی و ترامپ تنها سیاستمداران ده اکانت برتر هستند.) تویتتر هیچگاه در ایران به یک رسانه اجتماعی محبوب بدل نشد و ایران نه به لحاظ تعداد کاربران و نه بر اساس نسبت کاربران به جمعیت، نه فقط در جهان بلکه در مقایسه با کشورهای منطقه مانند ترکیه و مصر کاربران قابل‌توجهی ندارد.

در سال ۱۴۰۰، یک پژوهش منتشر شده در مشق نو با  بررسی ۴۰ هزار توییت که فیواستار [۴] شدند محتوی آنها را استخراج کرده بود.  بیشترین کلمات مورد استفاده در توییت‌های فارسی واژگان: ایران، عکس، دوست، زندگی، دختر، آدم، پسر، خونه ، صبح،  مادر، آمریکا و پس از شروع جنگ اوکراین، سه کلمه جنگ، اوکراین و روسیه بودند. به عبارت دیگر در این سال محتوی بیشتر توییت‌ها غیرسیاسی بودند. ( مشق نو نک به انصاف نیوز، ۱۴۰۰)  مقاله یادشده  با بررسی کمتر از ۱۰هزار کاربر، آنها را به سه دسته «انقلابی» یعنی طرفداران جمهوری اسلامی، مخالفین جمهوری اسلامی و روزمره‌نویسان تقسیم می‌‌کند. طرفداران جمهوری اسلامی ۱۲۰۰ کاربر، مخالفین ۳۲۰۰ کاربر و کاربران روزمره‌نویس ۴۵۰۰ کاربر بودند. بنابراین در این سال، گروه روزمره‌نویس‌ها توانست لایک بیشتری را جمع‌اوری کند. در میان مخالفین جمهوری اسلامی اکانت‌های رضا پهلوی، مسیح علی‌نژاد، حسین باستانی، محمد مساعد و صفحات بی‌بی‌سی فارسی و ایران اینترنشنال قرار داشتند. افرادی مثل تاجزاده در میانه گروه مخالف و موافق قرار گرفتند. در این پلتفرم، مخالفین جمهوری اسلامی بعد از کاربرانی چون رائفی‌پور – از نظریه‌پردازان معروف  توطئه در ایران است که بسیاری از اصولگرایان ایرانی از او  طرفداری می‌کنند – و روزمره‌نویس‌هایی چون شاهرخ استخری (بازیگر) از اقبال خوبی برخوردار شدند. لازم به تذکر است که در این آمارها چیزی در مورد محل سکونت کاربران (داخل و خارج) گفته نمی‌شود.

در سال گذشته پس از مرگ دلخراش مهسا، تعداد توییت‌ها چند برابر شد. تا قبل از آن حادثه ناگوار تعداد توییت‌های روزانه در حدود ۹ میلیون توییت بود ( به طور متوسط حدود ۳ توییت برای هر اکانت) اما ترافیک توییتر فارسی در دوم مهرماه به بالاترین میزان خود یعنی حدود ۳۲ میلیون توییت  (به طور متوسط در حدود ده توییت برای هر اکانت) در روز رسید. در انتهای سال ۱۴۰۱، تعداد توییت‌ها پس از آنکه مدتها بالای بیست میلیون توییت بود بتدریج دوباره به میزان معمولی سابق برگشت. واژه‌های پر طرفدار در طی این مدت «زن زندگی»، «زن زندگی آزادی»  (۴ میلیون بار) و پس از زاهدان (۱٫۹ میلیون)، علی کریمی (۱٫۷ میلیون) ، حامد اسماعیلیون (۱٫۶ میلیون)، مهسا امینی (۱٫۵ میلیون) بودند. واژگانی چون گشت ارشاد، نیروهای سرکوبگر، مرگ بر دیکتاتور، حجاب اجباری، اعتراف اجباری از شعارهای پرتکرار بود. (ایرنا، ۱۴۰۲) حسین رونقی و علی دایی دو واژه پر تکرار دیگر در میان ۴۰ واژه پرطرفدار بود. بنابراین به جز علی کریمی که معمولا از جنبش سبز به بعد از همه اعتراضات به اشکال مختلف حمایت کرده است، حامد اسماعیلیون که پس از سقوط هواپیمای اوکراین بتدریج به یکی از کاربران محبوب بدل شد، حسین رونقی که- در آن زمان- در زندان بسر می‌برد، و علی دایی که از لحاظ سیاسی همیشه با احتیاط برخورد نموده است و حتی این بار نیز نه با خامنه‌ای بلکه دولت و نیروهای انتظامی سرشاخ شد، نام فرد دیگری در میان ۴۰ واژه برتر وجود ندارد. نه رضا پهلوی، نه مسیح علی‌نژاد، نه نازنین بنیادی و نه حتی گلشیفته فراهانی.

هشتگ مهسا امینی در سال گذشته درحدود ۲۶۵ هزار بار تکرار شد. پس از آن هشتگ «اعتصابات سراسری» و نام جان‌باختگان جنبش زن-زندگی-آزادی مانند نیکا شاکرمی یا زندانیان مانند توماج صالحی از هشتگ‌های پرطرفدار بودند. هشتگ «من وکالت می‌دهم» طرفداران رضا پهلوی ۲۰۵۷۶۴۱ (کمی بیش از دو میلیون) بار تکرار شده بود و هشتگ رقیب آن، «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» ۲۴۳۷۹۳۲ بار تکرار گشته بود، یعنی آن در حدود ۴۰۰ هزار بار بیشتر از «من وکالت می‌دهم» تکرار شد. طرفداران حکومت توانستند هشتگ «لبیک یا خامنه‌ای» را فقط در حدود ۱٫۶ میلیون بار تکرار کنند (هشتگ پر طرفدار حب‌الحسین یجمعنا  با ۱٫۸ میلیون تکرار مربوط به اربعین است و ربطی به موضوعات سیاسی ندارد، جانفدا نیز با مرگ قاسم سلیمانی گره خورده است. باید توجه داشت که این هشتگ‌ها کاربران مشترک داشته و قابل جمع نیستند). از نظر تعداد لایک‌ها، کاربران ناشناخته‌ای  چون ممد پوری (امین پوریا) با ۵۵ میلیون لایک و پس از آن outFarsi با  ۴۴ میلیون و پوریا زراعتی -تلویزیون منوتو- بار ۳۸ میلیون لایک  در صدر قرار داشتند.  ایران اینترنشنال  دو اکانت رسمی دارد که یکی بیش از ۳۰ میلیون و دیگری ۲۷ میلیون لایک جمع کردند.  (این لایک‌ها را نمی‌توان با هم جمع کرد زیرا طرفداران هر دو اکانت تقریبا یکی هستند.)  از افراد شناخته شده که لایک‌های زیادی را جمع کردند، سیما ثابت-مجری ایران اینترنشنال-، توماج-کانال رسمی، علی کریمی، سامان رسول‌پور و بالاخره حسن روحانی با بیش از ۱۷ میلیون لایک قرار داشتند. بنابراین حتی تلویزیون اینترنانشنال  لایک‌های کمتری نسبت به پورزراعتی و فریبرز کرمی‌زند (افسر سابق پلیس جمهوری اسلامی ) جمع کردند. نه رضا پهلوی، نه حامد اسماعیلیون ، نه مسیح علی‌نژاد در لیست اکانت‌هایی پرلایک وجود ندارند . [۵] پرلایک‌ترین توییت سال ۱۴۰۱ مربوط به علی کریمی است. در زمانی که اعلام شد ویلای او در لواسان در نزدیکی تهران تصاحب شده است، نوشت: «خانه بدون خاک ارزشی ندارد….فدای سرتون  # مهساـامینی». این توییت ۸۲ هزار بار ریتوییت شد و توانست ۳۴۲ هزار لایک را کسب کند.

لازم به تذکر است که برترین اکانت‌ها که بیشترین فالوورها را دارند فاکتور مهمی است اما به تنهایی چیز زیادی را افشا نمی‌کند. بسیاری از مخالفین جمهوری اسلامی اکانت جواد ظریف را دنبال می‌کنند، همین موضوع در مورد رضا پهلوی صادق نیز است و بسیاری از مخالفین سیاسی وی اکانت او را دنبال می‌کنند، درست به همین خاطر در اینجا کمتر به مسئله تعداد فالورها پرداخته شد. با این حال برای مقایسه با آمار سال ۱۳۹۹ می‌توان آمار فالوورهای چند شخصیت یا رسانه را در شرایط فعلی برشمرد. بی‌بی‌سی فارسی ۲٫۲ میلیون، علی کریمی ۱٫۷ میلیون، صدای آمریکا فارسی ۱٫۷ میلیون،  ایران اینترنشنال  ۱٫۶ میلیون،  جواد ظریف ۱٫۶ میلیون،  رضا پهلوی ۱٫۲ میلیون، رادیو فردا ۱٫۲ میلیون،  دویچه‌وله فارسی ۱٫۲ میلیون، منوتو ۱٫۱ میلیون،  گلشیفته فراهانی ۱ میلیون،  حسن روحانی ۱ میلیون، علی خامنه‌ای ۹۶۸ هزار، وزارت امور خارجه آمریکا ۸۱۱ هزار، پوریا زراعتی ۷۹۷ هزار، حامد اسماعیلیون ۷۳۰ هزار، مسیح علی‌نژاد ۷۲۱ هزار،  سیما ثابت ۶۹۱ هزار، شاهین نجفی ۶۳۸ هزار،  توماج صالحی ۶۱۶ هزار، نازنین بنیادی ۵۷۲ هزار، فریبرز کرمی‌زند ۴۸۱ هزار،  امین پوریا (ممد پوری) ۳۷۲ هزار، مصطفی تاجزاده ۳۵۳ هزار، حسین باستانی ۳۱۳ هزار،  مراد ویسی ۱۷۲ هزار، همایون شجریان ۱۷۰ هزار، علی دایی ۱۴۷ هزار، شاهرخ استخری ۱۴۷ هزار، امیر طاهری ۱۳۹ هزار، فرج سرکوهی ۸۲ هزار، محمد مساعد ۶۴ هزار، حسن ریوندی ۳٫۱ هزار،  ابراهیم رئیسی ۵۶۳ فالوور.

بنا بر آنچه که گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که در پلتفرم فارسی توییتر درست مطابق انتظار بیشتر به مسائل سیاسی پرداخته می‌شود. با این حال افراد بسیار کمی در ایران از این رسانه جمعی استفاده می‌کنند. امروز هم توییتر و هم اینستاگرام فیلتر شده‌اند، اما حتی زمانی که این دو رسانه فیلتر نشده بودند، توییتر طرفدار بسیار کمی در داخل کشور داشت. احتمالا می‌توان نتیجه گرفت بسیاری از کاربران توییتر در خارج از ایران بسر می‌برند. به این تعداد باید دوستان افغانستانی در افغانستان، ایران و دیگر کشورهای جهان ر

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: چرخ شانس